بی کبابی
ما و خانواده، قصد سفر کرده¬ایم. حالا این که کجا و کی برویم هنوز مشخص نشده است؛ ولی چند روزی هست داریم روی منوی غذایمان گفتگو می کنیم آن هم پشت درهای بسته! اهلوعیال می¬گویند غذا مهم نیست، ببین کجا می¬توانیم برویم؟ با چه چیزی برویم؟ و چقدر می¬توانیم بمانیم؟ ولی مقام کبابی خدمت خانواده محترم عرض می¬کند اتفاقا غذا مهم است. باید بدانم چه شهری چه غذایی دارد؟ اطلاعات من حالا نزدیک به یک دائره المعارف شده است. هر شهری با نوع غذاهایش را مشخص کرده¬ام. تازه رستوران¬ها و بهخصوص کبابی¬های هر شهر را بیرون آورده¬ام. فکر می¬کنم، امروز مذاکرات مقام کبابی و خانواده محترم به نتیجه برسد. در کبابی که بودم، همه¬اش داشتم به نتیجه شیرین این گفتگوها فکر می¬کردم که همسایه ما آمد و کتابی داد دستم و گفت: بخوان! البته شاید هم گفت، بپز یا بخور! چه فرقی می¬کند؟! و من گفتم: وقتی تصمیم بگیری در یک سفر شاید دو شاید هم یکروزه، کباب را کنار بگذاری، کتاب را هم می¬توانی کنار بگذاری. او اصرار کرد و من وقتی اصرار او را دیدم به ناچار، راضی شدم. این اثری که همسایه آورد در ژانر رمانهای تاریخی طبقهبندی میشود و به موضوع «کتاب» میپردازد. «بیکتابی» نگاهی به یک واقعه تاریخی دارد و رمان سعی کرده ارزشگذاری به کتاب و نه کباب توسط ایرانیان را زیر ذرهبین قرار دهد؛ چون هیچ کبابی زیر ذرهبین نمی¬رود. اینکه چقدر در طول تاریخ ما ایرانیان کباب را موردتوجه قرار دادهایم، بر همگان روشن است حالا بیکتابی سراغ کتاب می رود. مظفرالدین شاه که البته مطبخ بزرگی داشت و کباب¬های بسیار خوبی میخورد، کتابداری به نام «لسانالدوله» را به ریاست کتابخانه منصوب میکند. مقام کبابی معتقد است این لسان الدوله احتمالا قبلا در کله¬پزی کار می-کرده و هر روز یک زبان سرخ می¬خورده. خلاصه هر نسخه و اوراقی از نسخ معروف ایران که در موزههای جهان است مربوط به این دوره و تلاش این فرد در خارجکردن آنها از کتابخانهها است. در این دوره ۵ هزار جلد از نسخ نفیس کتابخانه گلستان به سرقت میرود و خوشبختانه خبری از سرقت کتابخانه بوستان وجود ندارد. امان از این فساد کتابخانهای! این موارد با به توپ بستهشدن مجلس تنیده شده است. شخصیت اصلی دلال کتاب است که در این اثر به کتابسازی، کتابداری و صحافی و برخی هنرهای مرتبط با کتاب میپردازد و مخاطب را از زوایای دیگر از تاریخ کتابپردازی مطلع میکند. مکان داستان هم شهر تهران است. بیشتر وقایع اطراف مدرسه و مسجد سپهسالار و ساختمان مجلس و کوچهها اطراف و بازار گلوبندک تهران است. شخصیت اصلی رمان، میرزا یعقوب آنتیکفروش است که شیفته نسخه¬های خطی و چاپ سنگی کتاب است و حاضر است هزینه بالایی برای آنها بپردازد. در این راه او حتی حاضر است از جانش نیز بگذرد و با خطرات متعددی روبرو میشود. خواننده با سؤالاتی روبرو می¬شود که باید خودش پاسخ آنها را بدهد و این کتاب واقعا خواننده را در موقعیتی قرار می¬دهد که سؤالاتی را نزد خودش مطرح کند. من دیدم فعلا حالوحوصله پاسخ به پرسش¬ها را نداریم، لذا به سرعت به آخرین دور مذاکرات سفر رفتم و با شرح جزئیات و تصویب غذاها، به دلیل بالا بودن قیمت سفر، آن را به سال آینده موکول کردم و همه هم گویا موافق بودند. اگر نبودند هم موافق می¬شوند، الان 12 سال است که این تجربه را داریم. راستی در پایان مذاکرات بیکتابی را به خانواده معرفی کردم و ناگهان همسر محترم گفت: نویسنده کتاب بیکتابی، محمدرضا شرفی خبوشان، متولد ۱۳۵۷ و اهل ورامین است که پیش از انتشار این بیکتاب، رمان «عاشقی به سبک ون گوک»، مجموعه داستان «بالای سر آب¬ها» و رمان «موهای تو خانه ماهیهاست» را در زمینه داستانی و مجموعه¬های «از واژه¬ها تهی» و «نامت را بگذار وسط این شعر» را در زمینه شعر منتشر کرده است. جا خوردیم از اطلاعات همسر!