گفتگو با عباسعلی صالحی، مترجم زبان و ادبیات آلمانی
ترجمه، عامل صلح و وحدت
وقتی صحبت از ترجمه میشود، عناصر بسیاری را باید در نظر گرفت. فرهنگ مبدا و فرهنگ مقصد هر دو باید درست شناخته شوند. مترجم باید به هر دو زبان آشنا باشد و بتواند در مقابل ظرافتها و ظرفیتهای زبانی مبدا، ظرفیتهای متناسب بامحتوا و متن در زبان مقصد برای خواننده ایجاد کند. صالحی چندی است با گام نهادن در میدان ترجمه از زبان آلمانی، آثار خوبی را تقدیم خوانندگان و علاقهمندان به آثار نویسندگان آلمانی͏ زبان کرده است. وی دانشآموخته دوره تحصیلی دکترا در رشته آموزش زبان آلمانی/دانشگاه تهران است و رساله دکتری را با موضوع «ترجمه ادبی: چالشی در آموزش ترجمه. بررسی تجربی مواد و متون ترجمه ادبی، مشکلات ترجمه و راهکارهای برونرفت از این مشکلات باتکیه بر ترجمه داستانک͏هایی از هاینریش فُن کلایست از آلمانی به فارسی» پشت سر گذاشته است. پرسشهایی درباره دنیای ترجمه و البته تلاشهای شخصی آقای عباسعلی صالحی در ترجمه از زبان و ادبیات آلمانی باعث شد تا از او درباره نوشتن و ترجمه و همچنین آثارش بهخصوص رمان سرخدوست͏ها بپرسیم؛ با هم پاسخهای این مترجم را میخوانیم:
*چه شد که وارد حوزه ترجمه شدید؟ نخستین کار جدی شما چه بود؟ کدام یک از کارهایتان را بیشتر دوست دارید؟ چرا؟
علاقه خاص من به ترجمه ادبیات داستانی با خواندن ترجمه رمان «طبل حلبی»، اثر گونتر گراس، نویسنده آلمانی، آغاز شد، زمانی که دانشجوی ترم دوم گرایش کارشناسی مترجمی زبان آلمانی دانشگاه اصفهان بودم. این کتاب را از کتابخانه زبانهای خارجی دانشگاه اصفهان امانت گرفته بودم و با علاقه زیاد خواندمش. رفته͏رفته آثار ادبیات آلمانی͏زبان را به زبان اصلی می͏خواندم و البته تازه͏های کتاب و بهویژه ترجمه͏های ادبیات آلمانی͏زبان را هم در تمام سالهای تحصیلم به طور پیوسته دنبال می͏کردم. ناگفته نماند که مادرم شوق سوزانی به خواندنِ ادبیات دارد، کتابخوان خوبی است و به ادبیات کلاسیک و شعر بسیار علاقهمند است. به نظرم کتابخوانی او همیشه بر من تأثیرگذار بوده و درعینحال پدرم همیشه حامی و پشتیبان تحصیلات بود. نخستین کار جدی͏ام، ترجمه رمان کوتاه «یاکوب خواب است» اثر کلاوس مرتس، نویسنده آلمانی͏زبان سوئیسی بود که به همت نشر گابه در اصفهان به چاپ رسید و تاکنون به همت همین نشر، 5 اثر دیگر از مجموعة ادبیات داستانی و شعر آلمانی͏زبان، هم به ترجمة اینجانب به چاپ رسیده͏اند. از بین 6 اثری که تاکنون ترجمه کرده͏ام، رمان «سرخدوست͏ها، پارتیزان͏های کوچک از لورکوزن» اثر فریدریکه کرتسن، نویسنده آلمانی͏الاصلِ سوئیسی را به دلیل کودکان دوست͏داشتنی و جسورش و داستان بلند «رها» از کلاوس مرتس را برای منحصربهفرد بودن ضدقهرمانش، از همه بیشتر دوست دارم. البته این سلیقه شخصی من است و نظر و سلیقه خواننده ممکن است متفاوت باشد. نخستین اثری که از آلمانی به فارسی ترجمه کردم، نثر کوتاه شاعرانه͏ای از گئورگ تراکل، شاعر اکسپرسیونیست اتریشی بود، با نام: «انزوا». این ترجمه͏ام در مجلة «نگاه نو» در تهران به چاپ رسید. گئورگ تراکل را بسیار دوست دارم.
*کار ترجمه و بهخصوص ترجمه داستان از زبان آلمانی چه سختیها و پیچیدگیهایی دارد؟
زبان آلمانی ذاتا جزو زبانهای دشوار است. برای شناخت زیروبم و کُنه و بُنهِ این زبان، هرگز نباید از حوصله، دقت، صبوری، و سالها جهد و کوشش فروگذاشت. برای ترجمه از این زبان، تسلط کافی بر صرف و نحو و معنا از ضروریات است. متون ادبی اما خصلتی و ارزشی افزوده هم دارند؛ در متون ادبی، در کنار تسلط زبانی، شناخت لحن، سبک و کلام هم ضرورت دارد و البته گاهی ممکن است متون ادبی نسبت به زبانِ استاندارد و نثر معمول، به طرز خاصی نامتعارف باشند. این خصلت در آثار برخی نویسندگان و شاعران آلمانی͏زبان به نحو چشمگیرتری وجود دارد و هر مترجمی را با چالش روبرو می͏کند. هاینریش فُن کلایست، نویسنده آلمانی، از این دسته نویسندگان است. انتخاب معادلهای درست و مناسب در واژه͏گزینی، شناخت درست از ساختارهای نحوی و انواع جمله، درک کلام و معنا، انتخاب سبک معادل با متن اصلی و توجه به لطائف و ظرافتهای زبانی در اثرِ هر نویسنده، جزو وظایف اصلی مترجم ادبی است.
*مترجم در کنار مهارت ترجمه، چه تواناییهای دیگری هم باید داشته باشد؟
متون ادبی به دلیل غنای واژگانی، فرهنگی، سبکی و تنوع ساختارها و عناصر دستوری، نحوی و معنایی، نقشی پراهمیت دارند و مترجم لازم است به این غنا و تنوع، وقوفِ کامل داشته باشد. در کنار مهارت ترجمه، می͏توان از مهارت فرهنگی و بینافرهنگی و نیز مهارت ادبی نام برد که هر مترجم لازم است از این مهارتها برخوردار باشد.
*از میان مترجمان زبان آلمانی، کارهای چه کسانی را بیشتر میپسندید و با آن ارتباط برقرار میکنید؟ چرا؟
از درسهای ترجمه و از ترجمه͏های استاد محمود حدادی بسیار آموخته͏ام، توجه به ظرافتهای زبانی، توجه به سبک و صدای نویسنده و دقت͏نظر در انتخاب واژگان و ساختار جمله را از ایشان آموخته͏ام. از استادان دیگری که نزدشان و یا از آثارشان بسیار آموخته͏ام، می͏توانم به استاد تورج رهنما، استاد علی عبداللهی، استاد سعید رضوانی و استاد علیاصغر حداد اشاره کنم. از مترجمان دیگری که ترجمه͏هایشان را دوست دارم، به بانو مهشید میرمعزی و آقای محمد همتی می͏توانم اشاره کنم.
*یک مترجمی که میخواهد پل ارتباطی بین دو کشور باشد تا چه اندازه باید به علوم روز و مسائل و مشکلات سیاسی و اجتماعی زمان خودش بپردازد و تسلط داشته باشد؟
مترجم یقیناً باید به دانش͏های روز آگاه باشد و دغدغه͏مند هم باشد. علاوهبرآن مترجم می͏تواند پدیدآورنده گنجینه فرهنگی ملتها باشد و دگرگون͏کننده علوم و هنر ملتها. ترجمه می͏تواند عامل صلح و وحدت و همگرایی بین ملتها و فرهنگ͏ها شود و بر زبان و اندیشه تأثیر شگرفی بگذارد. به فعالیتهای ترجمه در مصر، یونان، ایران و رم باستان، می͏توان در این زمینه اشاره داشت که تاریخی کهن دارند. در تاریخ ترجمه و بهعنوانمثال در ایرانِ پیش از اسلام، بهویژه در دوره ساسانی، ترجمه از سانسکریت و زبانهای دیگر به فارسی میانه صورتگرفته. بهعنوان نمونه میتوان «کلیلهودمنه» را نام برد که از سانسکریت به زبان فارسی میانه و پس از آن بار دیگر به عربی و عبری ترجمه شد و اکنون میراث مشترک جهانی است.
*رمان سرخدوست ها ویژه چه دوره سنی است؟
رمان «سرخدوست͏ها، پارتیزانهای کوچک از لورکوزن»، در واقع رمانی است که ردة سنی بزرگسال و کودک - نوجوان را پوشش می͏دهد. راوی آن و چند شخصیت دیگر از این رمان، کودک هستند. در سخن مترجم که بر این کتاب نگاشته͏ام، به شعری از مولوی اشاره کردم که می͏فرمایند: «چونکه با کودک سر و کارت فُتاد/ پس زبان کودکی باید گُشاد». به همین دلیل تمام تلاشم را بکار بستم که زبان راوی خردسال را در این رمان، با معادلِ آن و فهم͏پذیر برای کودکان، ترجمه کنم. پس از خاتمه ترجمه این اثر، برخی قسمتهای ترجمه͏ام را برای دخترخواهرِ سیزده͏ساله͏ام، میترا، خواندم تا به زبانی که باید، دست پیدا کنم.
*تجربه کودکی خود شما چطور بود؟ کتاب کودک در دسترس شما بود؟ از کی یک کتابخوان حرفهای شدید؟
در کودکی و نوجوانی خودم، جز چند کتاب معدود کودک - نوجوان، کتابهای متنوعی - در مقایسه با تنوع کتابهای امروز - در دسترس نداشتم و شاید این از خصلتهای دهة شصت هم بود. من کتابهای کودک - نوجوانِ بسیاری را در سنین جوانی و بزرگسالی خوانده͏ام. خاطرم هست که در دوران تحصیلات مقدماتی بهجز درس ادبیات فارسی و زبان انگلیسی، دروس دیگر را بنا بهاجبار و با اکراه می͏خواندم. از آن زمان به اشعار مارگوت بیکل و سهراب سپهری علاقه بسیار زیادی داشتم و دارم. از دوران دانشگاه، بهصورت حرفه͏ای کتابخوان شدم.
*نویسنده موردنظر خودتان را چگونه انتخاب میکنید و دوست دارید از چه کسانی کتاب ترجمه کنید؟ کسانی که برای ایرانیان آشنا هستند و یا کسانی که شما دوست دارید به ایرانیها معرفی کنید؟
با خواندن اثر و توجه به علاقهمندی و سلیقه خودم و البته وجود یک ضرورت مهم برای ترجمه، اثر را برای ترجمه انتخاب می͏کنم. مثلا در داستانهای کلاوس مرتس، بهویژه داستان «رها» نهتنها علاقة خودم در کار بود، بلکه سبک کوتاه͏نویسی این نویسنده به گمانم نمونه و الگوی خوبی برای داستان͏نویسان جوان است تا با نثر معاصر اروپا و سبک کوتاه͏نویسی خاصِ او در ادبیات داستانی آشنا شوند. دوست دارم نویسندگانی را ترجمه کنم که تابهحال در ایران ترجمه͏ای نداشته͏اند و ناشناخته بوده͏اند تا تلاشی باشد برای گشودن پنجره͏ای جدید به روی مخاطب، با نویسنده͏ای جدید و سبکی نو، اینکار مثل راهی͏ست که قبلا کسی نرفته، مثل فتح قله͏ایست که تابهحال کسی به فکر صعودش نبوده، به کشف سیاره͏ای جدید می͏ماند.
*فریدریکه کرتسن کیست و او را از کجا میشناسید؟
فریدریکه کرتسن (متولد 1956 در لورکوزن)، نویسنده سوئیسیِ آلمانی͏الاصل و ایران͏دوستی است که تابهحال دو بار به ایران سفرکرده. در سفر اولش در یکی از شبهای بخارا خوانش اثر داشته. من با او در سفر دومش به ایران و در «مؤسسه فرهنگی هنری دیگر» در اصفهان، از نزدیک آشنا شدم. آن زمان ایشان برای خواندن بخشهایی از اثرشان به ایران و به اصفهان آمده بودند و منتظر بودم تا با ایشان از نزدیک آشنا شوم. پس از برنامه ایشان، همراهی͏اش کردم و از علاقه͏ام به ترجمه آثارشان گفتم. پس از بازگشتشان به سوئیس، اصل آلمانی رمان «سرخدوست͏ها» را از ایشان دریافت کردم. در مدت ترجمه، از زبان، شخصیت و جسارتِ شخصیتهای کودکش در رمان لذتِ بسیار می͏بردم و پس از هر بار گفتگوی ایمیلی با ایشان دربارة اثر، حرفی یا نکته͏ای یا اشاره͏ای هم به چند فیلم از زنده͏یاد کیارستمی باشخصیت͏های کودک داشتیم. خانم کرتسن از علاقهمندان زنده͏یاد کیارستمی است. گفتگوهای ما بهویژه راجع به فیلم͏هایی بود که شخصیتهای کودک دارند، مثل: «مسافر» یا مستند «مشق شب». آخرین گفتگویمان دربارة زنده͏یاد کیارستمی مربوط به پس گفتاری بود که پتر هاندکه، نویسنده اتریشی بر اشعار کیارستمی نگاشته و حاصل همین گفتگوهایمان پیشگفتار و یادنوشته͏ای بود که خانم کرتسن بر این کتاب نوشت و با یک تیر دو نشان زد: هم اثر خودش را با کلامی دلنشین معرفیِ بهتر کرد و هم از این کارگردانمان به نیکی یادکرد.
*کتاب «سرخدوستها» در چه مدتی ترجمه شده است؟ درباره روند این ترجمه و اصل کتاب هم توضیح میدهید؟
ترجمه این کتاب از آغاز تا پایان، نزدیک به دو سال طول کشید. نشر گابه، کپی͏رایت اثر را هم دریافت کرد. از آن ببعد بی͏وقفه به ترجمه مشغول بودم. نامه͏نگاری͏های زیادی هم بصورت ایمیلی راجع به محتوای اثر با ایشان برای رفع ابهاماتم داشتم. اصل کتاب سالها در بازار کتاب آلمان و اروپا نایاب شده بود. من نسخة دیجیتال آن را از خودِ نویسنده دریافت کردم و ایشان تنها نسخه کاغذی را که در اختیار داشت، در حین ترجمه، با پست بدستم رساند. خوشحالم که این کتاب را با ترجمه دوباره در خاطر زنده کردم.
*شما یک سهگانه هم از کلاوس مرتس ترجمه کردهاید. متون کلاوس مرتس چه ویژگی داشت که تصمیم گرفتید 3 اثر از او را ترجمه کنید؟
این سه اثر از کلاوس مرتس، همانطور که اشاره کردید، سه͏گانه این نویسنده آلمانی͏زبانِ سوئیس هستند: رمان خانوادگی «یاکوب خواب است»، داستان بلند «رها» و نوول «مرد آرژانتینی». این سه اثر در مجموع شناختی بهتر از نویسنده، سبک منحصربفرد کوتاه͏نویسی او و از جهان داستانی͏اش به دست میدهند، ازاینجهت از همان آغاز تصمیم داشتم هر سه اثر از این سه͏گانه را ترجمه کنم.
*در این 3 گانه، کدامیک برای خود شما جذابتر بوده است؟ چرا؟ کدامیک ترجمه سختتری داشته و بیشتر زمان برده است؟
داستان بلند «رها»، از این سه͏گانه برایم جذابیت خاصی داشت و دارد و ترجمهاش نیز کار بسیار پرزحمتی بود. اوائل در شناختِ درست از این داستان کمی سردرگم بودم، تا اینکه در پس گفتار کتاب بقلم مارکوس بوندی، از منتقدان سرشناس سوئیس، از پیوندِ بینامتنیِ «رها» با داستانِ ناتمامِ «لنتس» از گئورگ بوشنر، خواندم. داستان «لنتس» را به ترجمه استاد محمود حدادی سالها قبل خوانده بودم. رفتم سراغ کتابخانه͏ام و داستان لنتس را دوباره خواندم. راهم برای ترجمه «رها» از نظر کُنه و بُنه داستان و پیوندهای بینامتنی تا حد زیادی هموار شد. شخصیت اصلی داستان «رها» یا بهتر بگویم ضدقهرمان این داستان، از تمدن بریده است، در جستجوی خویش و سرگشته است و رگه͏هایی از جنون هم دارد.
*رمان «میانِ آبها» اثر آندرآس نِزِر را نیز ترجمه کردهاید. درباره این نویسنده و این اثر هم توضیح می دهید؟
آندرآس نِزِر (متولد 1964) یکی از نویسندگان صاحب͏سبک ادبیات معاصر آلمانی͏زبان سوئیس است. با ایشان از طریق دوستم آنیبال کامپوس، مترجم آثار ادبیات آلمانی به اسپانیایی، در طی سفر کوتاهم به سوئیس در سال 2019 در شهر لوسرن سوئیس آشنا شدم. این رمان، روایتی متفاوت از عشق و فقدان است و محل اصلی رویدادهای رمان هم، طبیعت و ساحل دریا در منطقة بروتون فرانسه است. مسأله اصلی آن «اتفاق» در زندگی است که چگونه یک اتفاق و فقدان، مسیر زندگی را دستخوش تغییر می͏کند، مسئله آن حس تقصیر و گناه و غلبه و رویارویی با آن است.
*اگر قرار باشد، یک جمله و یا یک پاراگراف از کتاب «سرخدوستها» انتخاب کنید، آن جمله و یا آن پاراگراف کدام است؟
تقریبا در سراسر رمان «سرخدوست͏ها» راوی خردسال، تخیل کودکانه خود را با توصیفِ واقعیات روزمره پیوند می͏دهد و فضای واقعی را به فضایی تخیلی گره می͏زند و به افقهای دور می͏کشاند. تخیل کودکانه به هرکجا پر می͏کشد. بهعنوان نمونه در فصل پنجم، یک پاراگراف ازایندست را از زبانِ راوی خردسال، با هم بخوانیم که بسیار دوستش دارم: «مادربزرگم فقط وقتی از آشپزخانه می͏رود که وقتِ خوابش باشد. من اجازه دارم دانه͏های قهوه را توی آسیای قهوه بریزم و پُرَش کنم و درپوشِ قوسی͏شکلِ فلزیِ متحرکش را که دکمۀ کوچکِ لمس͏شدنی دارد، بِسُرانم و ببندم. آسیای قهوه بینِ پایه͏هایش گیر می͏افتد و آنوقت می چرخد. هروقت که قهوه آسیاب شود، کشابش پر از پودر قهوه است. کشاب دری است که به تونل کوچکی می͏رسد، که آنجا کوتوله͏ها زندگی می͏کنند و در معدن کار می͏کنند، پشتِ آن هفت͏ کوه. با به کار افتادنِ آسیای قهوه، محور زمین هم به کار می͏افتد، همان محور که زمین به دورش می͏چرخد. و به همراه ما که در آشپزخانه͏ایم. مادربزرگم می͏گوید: تو اصلاً نباید دربارۀ چیزی خیال͏بافی کنی.»
*شما دلیل کم خواندن کتاب بهطورکلی و کارهای کودکان به طور خاص در جامعه را چه میدانید؟ سهم نویسندگان و مترجمان دراینبین چقدر است؟
عوامل زیادی باعث می͏شوند تا سرانه مطالعه کتاب در یک جامعه پایین بیاید. در کنار همه عوامل، به نظرم در وهلة اول همه چیز از خانواده شروع می͏شود و پدر و مادر. کودکی که در خانواده پدر و مادری کتابخوان دارد، معمولا از کتاب روگردان نخواهد شد. بدیهی است که لازم است از نویسندگان و مترجمان و ناشران ویژه آثار کودک - نوجوان در این راه دوچندان حمایت مالی و معنوی کرد.
*به نظر شما در داستان، ترجمهها بیشتر اقبال داشتهاند یا آثار نویسندگان ایرانی؟ چرا؟
در حال حاضر سهم عمده کتاب را در بازار کتاب، ترجمه͏ها شکل می͏دهند که البته به غنای ادبیات میهنی هم می͏توانند کمک کنند. درعینحال برخی از نویسندگان ایرانیِ معاصر هم از جایگاه مهمی در ایران و برخی محافل ادبی خارج از ایران برخوردارند، هرچند از نظر تعداد، با تعدد آثار ترجمه͏͏شده و مترجمان ادبیات خارجی در ایران قابلمقایسه نیستند. از نویسندگانِ موفقِ ایرانی، و بهعنوان نمونه، می͏توانم در حال حاضر به رضا قاسمی و سارا سالار اشاره کنم.
*اگر قرار باشد، ما از جهان کتاب آلمان، درسهایی بیاموزیم، آن درسها چه میتواند باشد؟
از جهان کتاب و نشر آلمانی͏زبان می͏توان درس پایداری، تلاش و سخت͏کوشی آموخت، نهتنها ناشران کتاب، بلکه ناشران مجلات هم در آلمان بسیارند که سالهای متمادی به فرهنگشان خدمت کرده͏اند و مجلات بسیار قدیمی دارند که با جدوجهد فراوان، سالهای متمادی در عرصه فرهنگ آلمان درخشیده͏اند و همچنان به کار خود ادامه می͏دهند. مترجمانِ سخت͏کوشِ آلمانی هم زبانزد خاص و عاماند.
*برای آموزش زبان آلمانی بهخصوص برای کودکان ایران، کتابهای مناسب وجود دارد؟ پدر و مادرانی که میخواهند این آموزش را برای فرزندان خود انجام دهند، باید چهکار کنند؟
متأسفانه در این زمینه کتابها و منابع آموزشی و مراجع محدودی وجود دارد و فراگیر نشده͏اند. مؤسسات آموزش زبان آلمانی ویژة کودک - نوجوان هم بهصورت فراگیر وجود ندارند و جوابگوی نیاز و کاستی͏ها نیستند. در کنار اینها، با کمبودِ مدرسان و مربیانی مواجه هستیم که ویژه کودک - نوجوان آموزشدیده باشند. برای جبران این کاستی͏ها، ضرورت دارد کتابهای درسی ویژه زبان آلمانی و منابع آموزشی و مدرسان و معلمان آموزش͏دیده برای تدریس زبان آلمانی در دبیرستانهای کشور بکار گرفته شوند.
*درباره تجربة مجموعه شعر «ماه کرم ابریشم»، اگر مایل هستید، توضیح بفرمایید؟
در میان آثاری که از ادبیات آلمانی͏زبان تابهحال ترجمه کرده͏ام، این تجربه اولم در ترجمه شعر بود و تجربه بسیار خوب و منحصربهفردی بود. تمام تلاشم این بود که صدای نویسنده آن، بانوی جوان شاعر اتریشی، زوفی آنا رایر باشم و تصویری از شعرِ امروزِ اتریش هم به دست دهم. به گمانم دریچه تازه͏ای بود به شعرِ امروزِ اتریش. زوفی آنا رایر، از بانوان شاعر و از برگزیدگان شعر معاصر اتریش است. ایشان زادۀ 20 دسامبر 1984 در وین، شاعر و نویسنده تئاتر کودکان و آهنگساز موسیقی کلاسیک است. از جمله جوائز ادبی͏اش، جایزه ادبی شهر گراتس اتریش است.
*کتابهای نویسندگان ایرانی بهخصوص ادبیات معاصر ایران چقدر به آلمانی ترجمه میشود؟ محافل ادبی آلمان چقدر ایران و ادبیات آن را میشناسند؟
محافل ادبی اروپا، ادبیات کلاسیک ایران را تا حد بسیار خوبی می͏شناسند: سعدی، حافظ، خیام، مولانا، عطار از آن جمله͏اند. چندی پیش ترجمه تازه͏ای از مولانا به زبان آلمانی در سوئیس به چاپ رسیده بود. سال 2011 در آلمان ترجمه آلمانی اشعار فروغ فرخزاد، به ترجمه کورت شارف، ترجمة آلمانی داستان «مردی با کراوات سرخ» از هوشنگ گلشیری، ترجمه آلمانی داستان «خاکسترنشینها»، اثر غلامحسین ساعدی را در برلین تهیه کردم. اینها چند نمونه بودند که شخصاً یافتم. هرچند تعداد کتابفروشی͏ها یا ناشرانی که ترجمة ادبیات ایران، اعم از ادبیات کهن یا نو را در اختیار علاقهمندان آلمانی͏زبان بگذارند، معدود است، اما ادبیات معاصر ایران در اروپا ناشناخته نیست.