جستجو
رویداد ایران > رویداد > جزییات ترور ناصرالدین شاه توسط میرزا رضا کرمانی/ بعد از مرگ او زن‌های حرم‌سرایش را حراج کردند

جزییات ترور ناصرالدین شاه توسط میرزا رضا کرمانی/ بعد از مرگ او زن‌های حرم‌سرایش را حراج کردند

فارس نوشت: خسرو معتضد گفت: میرزا رضا می‌گوید: من ریشه را زدم، چون این آدم در مدت ۵۰ سال یک مشت آدم‌های مفت‌خور و طفیلی پرورش داد. دیدم اگر ریشه درخت را بزنم، شاخه‌های مسمومش هم از بین می‌روند.

گلوله میرزا رضا کرمانی بر قلب ناصرالدین شاه از اوایل ماه ذیقعده سال ۱۳۱۳ قمری برابر با اردیبهشت ۱۲۷۵ شمسی، پایانی بر سلطنت ۵۰ ساله شاهی بود که با القابی مانند قبله عالم، ظل‌الله، شاه‌بابا، سلطان صاحبقران معروف بود. میرزارضا کرمانی در کرمان به دنیا آمد. وی در سال ۱۲۶۸ شمسی پس از آشنایی با سیدجمال ‏الدین اسدآبادی، سخت مجذوب اندیشه‌‏ها و افکار او شد و از همان زمان، به فعالیت‌‏های سیاسی پرداخت.

در پی استبداد و جور زمان ناصرالدین ‏شاه قاجار و اخراج سیدجمال ‏الدین اسدآبادی از ایران، میرزا رضا کرمانی بارها به گونه کتبی و شفاهی به ناصرالدین شاه و درباریانش اخطار کرد که به جهت بی‌احترامی و ستمی که درباره سیدجمال ‏الدین روا داشته‌‏اند، کشته خواهند شد.

رژیم استبدادی قاجار، زبان تیز و حرکات اعتراض‏ آمیزِ او را تحمل نکرد و میرزا رضا را به ۷/۵ ماه زندان محکوم کردند. میرزا پس از آزادی، راهی اسلامبول ترکیه شد و با سید دیدار کرد.

میرزا از اوضاع ایران بسیار نالید و سید او را به کندن ریشه فساد که همان ناصرالدین شاه بود، تشویق کرد. سرانجام شاه قاجار که در تدارک برگزاری جشن‏‌های پنجاهمین سال سلطنت خود بود، در ۱۷ ذی‏ القعده ۱۳۱۳ قمری برابر با ۱۲ اردیبهشت ۱۲۷۵شمسی با ۳ گلوله میرزا رضا در حرم حضرت عبدالعظیم(ع) در ری کشته شد.

میرزا با بیان سخنانی در دادگاه فرمایشی، حقایق را بازگو و شاه را رسوا کرد. سرانجام میرزا رضا کرمانی در روز دوم ربیع‏ الاول ۱۳۱۴ قمری برابر با ۲۱ مرداد ۱۲۷۶شمسی توسط دستگاه قاجار به دار آویخته شد. آخرین جمله میرزا این بود: «این چوبه دار را به یادگار نگه دارید، من آخرین نفر نیستم». درباره چرایی قتل ناصرالدین شاه توسط میرزا با خسرو معتضد به گفت‌وگو نشستیم.

بیشتر بخوانید :

سید جمال به میرزارضا می‌گوید: ظالم و مظلوم یکی هستند، تو وقتی ظلم را تحمل می‌کنی، فرقی با ظالم نداری. برگرد به ایران و ناصرالدین شاه را بکش. او هم به ایران برمی‌گردد و یک اسلحه روسی می‌خرد و به شاه عبدالعظیم می‌رود و یک دکان عطاری، طب سنتی باز می‌کند.

یک روز می‌فهمد که ناصرالدین شاه به مناسبت پنجاهمین سال سلطنتش، روز جمعه ۱۲ اردیبهشت ۱۲۷۵ شمسی به حرم می‌آید. یکی از بستگان میرزا که در دربار کلفت بود، به او خبر می‌دهد که شاه امروز ناصرالدین‌شاه به حرم شاه عبدالعظیم می‌آید. در مجموع میرزا رضا هیچ محرک خارجی نداشته و محرکش همان سید جمال بوده که گفته برو انتقام بگیر حتی بابی هم نبوده است.

شاه رفته بود خارج. من عکس روزنامه «پوتی» ژورنال را در یکی از کتاب‌هایم گذاشته‌ام که نقاشی ناصرالدین شاه را گذاشته، چون آن موقع نمی‌توانستند عکس چاپ کنند. شاه به خارج رفته بود که قیصر آلمان، ویلهلم دوم می‌رود وسط جمعیت و با مردم غذا می‌خورد، به رستوران می‌رود. در خاطرات ناصرالدین شاه هست. می‌گوید: من تعجب کردم که دیدم قیصر آلمان با این عظمتش وسط مردم می‌رود و کنار مردم در رستوران می‌نشیند و غذا می‌خورد. شاه خیلی خوشش آمده بود. نمی‌دانست که ویلهلم پلیس مخفی داشت. در همان آلمان هم عده‌ای به نام نیهیلیست‌ها یعنی آدمکش‌ها، باکونیست‌ها شخصی به نام باکونی روسی بوده. اینها پادشاهان را می‌کشتند. کما اینکه بعداً خواستند مظفرالدین شاه را در پاریس بکشند. اینها هر جا می‌رفتند به پادشاه حمله می‌کردند و می‌گفتند اساس سلطنت باید از بین برود.

بنابراین پلیس شخصی آلمان مراقب بوده. این بیچاره می‌آید. چندبار هم به او گزارش می‌دهند که میرزا رضا در شهر است. اتابک اعظم صدایش می‌زند و پولی هم به او می‌دهد و می‌گوید برو، اینجا نمان. ممکن است در اینجا برایت دردسر درست شود.

میرزارضا اسلحه‌اش را برمی‌دارد. اول می‌خواست امین السلطان را بکشد. بعد خواست کامران میرزا را بکشد. بعد گفت که باید از ریشه بزنم. مثل زن‌ها شولایی را روی سرش می‌اندازد و در حرم می‌نشیند. پلیس‌های شاه می‌گویند حرم را تخلیه کنیم؟ ناصرالدین شاه می‌گوید: نه اینها کاری به ما ندارند. شاه که می‌آید، میرزارضا نامه‌ای را به دستش می‌دهد و یک گلوله نوغان (Nagant) روسی را به قلبش می‌زند. والسلام.

به نظر می‌رسد که میرزارضا کرمانی بیشتر از آنکه انقلابی باشد، تحت‌تأثیر مشکلات شخصی این تصمیم را می‌گیرد؟

دقیقاً. می‌گوید من ریشه را زدم، چون این آدم در مدت ۵۰ سال یک مشت آدم‌های مفت‌خور و طفیلی مثل عزیزالسلطان (ملیجک) که مفت نمی‌ارزد، مثل کامران میرزا، مثل آن آقا بالاخان و... زیر بال و پر خودش پرورش داد و دیدم این درخت را اگر از ریشه بزنم، شاخه‌های مسمومش هم از بین می‌روند. کارش هم شخصی بوده، هم سیاسی. ناصرالدین شاه در حرمش ۱۰۵ زن بود و هزار تا حواری، کلفت و نوکر و ندیمه که همگی مفت‌خور بودند. بعد از مرگ ناصرالدین شاه زن‌هایش را حراج کردند. هر زنی که پدر و مادر داشت و آدم حسابی بود رفت، باقی را فروختند.

21231

کد خبر 1661261

منبع: khabaronline-1661261

برچسب ها
نسخه اصل مطلب