در سایهسار سایه
اتفاقهای تاریخی شاید برای اهالی منطق، جایی برای بحث کردن و سخنگفتن نمیگذارد و در دستگاه آنها، اعتباری ندارد ولی برای مخاطبان عموم و همچنین دوستداران حوزههای هنر و ادبیات، گاهی میتواند بهعنوان یک اشاره در نظر گرفته شود. اشارهای که ذهن را بهجایی میبرد و گشایشی در نگریستن به او میدهد. آلما مایکیال، همسر امیرهوشنگ ابتهاج (هــ.ا.سایه) در روز چهارشنبه (۱۸ اسفندماه ۱۴۰۰) از دنیا رفت و 155 روز بعد درست در روز چهارشنبه دیگر یعنی، 19 مردادماه ماه 1401 خود او مرگ را تجربه کرد. عاشقانههای او بسیار زیبا و در بین مردم از جایگاه ویژهای برخوردار است. حالا خبر مرگ او هم اینگونه در بین خبرها، از نوعی عاشقانه بودن، خبر نمیدهد؟! اگرچه انتخاب روز مرگ، در اختیار فرد نیست؛ ولی اشاره این اتفاق را میتوان با آنهم عاشقانههای او گره زد. عاشقانههایی که در همه اشعار او رسوخ کرده بودند و ردپای آنها را میتوان در بسیاری از آثار او دید.
هوشنگ ابتهاج در شعر مرگ دیگر، خود سخن از مرگ گفته و چه خوب، مرگ را در جلوی چشمهای ما قرار داده است. «مرگ در هر حالتی تلخ است/ اما من/ دوستتر دارم که چون از ره درآید مرگ/ در شبی آرام چون شمعی شوم خاموش».
آن چهلچراغ شعر معاصر هم خاموش شد. مردی که این سالها به مدد فضاهای مجازی، مردم عادی هم با دکلمههای او آشنا شده بودند. جالب است او در ادامه شعر مرگ دیگر درباره نوع دیگری از مرگ همسخن میگوید: «لیک مرگ دیگری هم هست/ دردناک اما شگرف و سرکش و مغرور/ مرگ مردان، مرگ در میدان/ با تپیدنهای طبل و شیون شیپور/ با صفیر تیر و برق تشنة شمشیر/ غرقه در خون پیکری افتاده در زیر سم اسبان/ وه چه شیرین است/ رنج بردن/ پا فشردن/ در ره یک آرزو مردانه مردن!/ وندر امید بزرگ خویش/ با سرود زندگی بر لب/ جان سپردن/ آه، اگر باید/ زندگانی را به خون خویش رنگ آرزو بخشید/ و به خون خویش نقش صورت دلخواه زد بر پردة امید/ من بهجانودل پذیرا میشوم این مرگ خونین را»؛
و عجیب اینکه این روزها جهان در ماتم بزرگترین و زیباترین مرگ مردان تاریخ، به سوگ نشسته است. میتوان گفت که او سایه ادبیات بر جان فرهنگ معاصر ایران بود. غزلهای شیرینش، کام کلام و ذهن هزاران مخاطب را بارهاوبارها شیرین کرده است و راه نو بودن و روان گفتن را به بسیاری از جویندگان این مسیر آموخته است. درباره سایه سخنگفتن خود یک سهل ممتنع است اما بیش از آن میتوان از گرم طاقت افزای نفسهای خشکیده، در سایة سایه رفت و اندکی از غزلهای او را نوش جان کرد. آن درخت تنومند ادبی با همه آثارش میماند تا راه را به همه مشتاقان و علاقهمندان خود نشان بدهد.