جستجو
رویداد ایران > هنر و ادبیات > راوی قلب خورشید

راوی قلب خورشید

و خورشید چون قصد میدان کرد، دریا به دنبالش دوید، خورشید ایستاد و با چشمانش قصه مادر را گفت.


 و خورشید چون قصد میدان کرد، دریا به دنبالش دوید، خورشید ایستاد و با چشمانش قصه مادر را گفت. سینه هر دو در ماتم مادر آتش گرفت. دریا با آن که دریا بود، کوه شد و درست در یک نقطه، عمود بر زمین ایستاد و آن کوه تنها یک‌چشم شد و خورشید را در بغل گرفت و در آن لحظه، آسمان شد و آسمان هم قصه‌ای برای قلبش پیدا کرد. خورشید که به خون نشست، دریا - یک کوه - چشمهٔ خورشید بود که او را دوباره در آغوش گرفت و بدین‌گونه دختر مادر همه آب‌ها، راوی شد. همانگونه که راوی پدر بود، راوی مادر بود و حالا راوی برادران است. آری زینب - زینت پدر خاک -، دریایی از روایت بزرگ‌ترین غروب‌هاست. دریایی که هرساله، هر ماهه، نه هر لحظه، موج تازه‌ای از همان روایت را به ساحل نشستگان تاریخ می‌رساند  و چون صدای موج می‌آید، کوچه‌ها رنگ عزا می‌پوشند و کتیبه‌های اندوه بر دیوارها تکیه می‌دهند، گویی کوچه‌ها و دیوارها نیز می‌دانند این روایت‌ها با خون از قلب خورشید بیرون می‌آید.

برچسب ها
نسخه اصل مطلب
نویسنده
سعید آقایی جشوقانی
سعید آقایی، بیش از همه یک "دوست کتاب" به حساب می‌آید.
او کارشناسی ارشد هنر دارد، ۴ مجموعه شعر و ۱ مجموعه داستان و ۲ کتاب نثر ادبی منتشر کرده. ۱۲ نمایشگاه انفرادی نقاشی داشته و نوشتن را در گونه های مختلف تجربه کرده است.