شهادت سرو
آن جا که آبها را بستند تا گلهای آفرینش تشنه بمانند، سروها بر نیزهها ایستادند و با خورشید به شور نشستند و آیه میخواندند.
آن جا که آبها را بستند تا گلهای آفرینش تشنه بمانند، سروها بر نیزهها ایستادند و با خورشید به شور نشستند و آیه میخواندند. حدیث اصحاب عشق را زمزمه میکردند و خون میخندیدند. آنجا لشکر تیغهای تیز، زهرِ بیآبی را نشان چهرهٔ عطش زدهٔ گلها دادند درحالیکه تکتک گلبرگها، خدا را به نامهای نیکویش صدا میزدند و میگفتند: به نام خداوند بخشندهٔ مهربان. ریشههایشان دائم میگفتند: هیچ نیرویی نیست مگر از جانب خداوند بزرگ! آنقدر ذکر گفتند که عشق از آسمان به زیر پای گلها آمد و از آنجا بر بال فرشتگان نشست و تا بالاترین نقطه ممکن، پرواز کرد.