به دنبال تأثیرگذاری روی مخاطب بودم
اول خودتان را معرفی کنید و از خانواده و نقش آن در رسیدن به موفقیت برای ما بگویید.
بنده فاطمه عبادی متولد سال 1368 در بندر هندیجان هستم و در حال حاضر در بندر ماهشهر زندگی میکنم من یک دهه از عمرم را در قم سپری کردهام و همانند مادرم به روستاها و طبیعت علاقهای ویژه دارم. از خانواده که بخواهم بگویم از همسرم احمد قنواتی شروع میکنم، آغاز زندگی ما از سال 87 بوده و ازنظر من، ایشان یک آتشنشان نمونه در سازمان منطقه ویژه پتروشیمی هستند. ما در سال 89 صاحب یک فرزند بنام ابوالفضل شدیم. آقا احمد همواره کمکهای زیادی در مسیر رشد و ترقی بنده کرده و همیشه از من حمایت کرده و هنر را بسیار دوست دارند. پدر بنده یک بازنشسته سپاه است که علاوه بر حس پدر بودن ایشان برای من یک دوست بسیار نزدیک بوده است؛ روحیات ایشان بهگونهای است که با همه اعضای خانواده و همکاران خود بسیار صمیمی بوده و کنار جدیت و احساس مسئولیت خود مهربانی و عطوفت را نیز دارد
- از کی وارد دنیای هنر شدید و اولین تجربه شما به چه زمانی برمیگردد و در چه زمینههای هنری فعالیت میکنید؟
من از وقتی به یاد دارم مشغول حرفه نقاشی هستم؛ فعالیت بنده اکثرا در زمینه نقاشی روی سنگ، نقاشی روی دیوار، نقاشی روی پارچه، نقاشی روی ظرف با مواد اولیه مختلف اعم از مواد خوراکی، صنعتی، شیمیایی است. من به هر چیزی که در اطرافم میبینم سعی میکنم که بهدید هنری نگاه میکنم؛ کنار کار نقاشی به هنرهای تجسمی و دستی علاقه هم دارم و نقاشی روی سفال و شیشه و عروسکسازی را بهصورت حرفهای دنبال میکنم. از دوران نوجوانی و از پانزدهسالگی و انتخاب رشته دبیرستانم اولین قدم من در این مسیر بود. در دو سال دبیرستانم تمام تکنیکهای لازم نقاشی اعم از: رنگ و روغن، آکرولیک و گواش را زیر نظر اساتیدی مجرب که هنوز هم با همه آنها در ارتباط هستم، یاد گرفتم.
- دغدغههای اجتماعی از کجا در وجودتان قد کشید؟
خانواده اولین جامعهای است که فرد وارد آن میشود و دغدغههای اجتماعی ازآنجا در من جرقه خورد؛ پدرم نقش مهمی در رشد این مسئله داشت. او بهواسطه زندهبودن روحیه همدلی و بیتفاوت نبودن نسبت به آدمها و اتفاقات پیرامون خود، ناخودآگاه باعث شد که ما نیز از رفتار او تأثیر بپذیریم. مهربانی را اگر قسمت کنیم/ من یقین دارم به ما هم میرسد؛ آدمی گر ایستد بر بام عشق/ دستهایش تا خدا هم میرسد. همیشه میگویم اگر جایی یک خوبی یا نیکی به خلق خدا کنید و به هر چیزی حس خوب داشته باشید متقابلاً کائنات نیز آن را به شما منتقل میکنند. به خاطر دارم در سن دهسالگی که ساکن قم بودیم با یکی از دوستانم قرار میگذاشتیم روی برگههایی بهصورت دستنویس جمله «لطفا زبالهها را سر ساعت بیرون بگذارید» مینوشتیم و به داخل خانهها میانداختیم. این از اولین کارهای دغدغهمندانه من بود که رشد کرد و بزرگ شد و تبدیل به من الآن شد.
- راجع به کار آخرتان بیشتر صحبت میکنید؟ چرا مادر؟
افراد زیادی به انتخاب من نقد وارد کردند که «چرا موضوعی کلیشهای انتخاب کردهاید؟»، اما به نظر من هر موضوع کلیشهای اگر از منظرگاه متفاوتی دیده شود و بعدازآن وارد عمل شد، نتیجه متفاوتی نیز دارد. حس مادرها نسبت به تمام بچهها حس مشترکی است که از ایثار، فداکاری و عطوفت درونی آنها برگرفتهشده و من نیز بهعنوان یک مادر از این قضیه مستثنا نیستم. جناب دکتر سید بشیر حسینی در مرحله قبل حرف جالبی زدند که: «موضوعات شما خیلی مادرانه است». واقعا دید من نسبت به مسائل مادرانه است؛ دید من نسبت به کودکان سرطانی مادرانه است. نسبت به کار خوزستان هم همینطور و میخواستم مادر را در دل کار بگنجانم اما شرایط لازم را نداشتم و در کار آخر به کاربردم چراکه معتقدم چه ایثاری بالاتر از ایثار یک مادر که اعضای فرزندش را اهدا کند و زندگیبخش دیگران باشد.
- آیا موضوعات کارشده در عصر جدید، هدفمند انتخاب شدند؟
من به دنبال تأثیرگذاری روی مخاطب بودم و هدفمند این سوژهها را انتخاب میکردم، چراکه هرکدام از ما وظیفهای در قبال دنیای هستی داریم. منِ هنرمند شاید توانایی انجام کارهای بنیادیتری نداشته باشم اما باهنر خود میتوانم آنچه را در جامعه میگذرد در معرض دید آحاد مردم قرار دهم، درواقع زکات هنر من پرداختن به همین موضوعات بوده است و البته که خواهد بود چراکه هنر ادامهدار است.