فیلمنامه کُند جلو میرود اما مخاطب را درگیر میکند و روی لبه تیغ حرکت میکند. کارگردان در دام هیجان سوژه نیفتاده و هوشمندانه قصه را روایت میکند. قتلها هم با دکوپاژ و میزانسنهایی درست طراحی و به تصویر کشیده میشود و چقدر هوشمندانه صحنه خفه کردن قربانیان را نشان نمیدهد و وارد جزییات نمیشود و روح مخاطب را آزرده نمیکند.
همواره برای ارتکاب جرم و جنایت باید انگیزهای وجود داشته باشد و مزاحمت خیابانی توسط یک مسافرکش برای همسر سعید حنایی، کلید این انتقام جویی و قتلها را میزند و وقتی سعید زورش به مردان جامعه نمیرسد و حتی از آنها کتک هم میخورد، به سراغ زنان بیدفاع خیابانی میرود و برای خفه کردنشان، نویسنده و کارگردان فیلم، از عنصر روسری که ماهیتش حجاب و عفاف است، بهره میگیرند.
این مهم را هم باید مد نظر داشت اگر روزی به جایی برسیم که تعارض مردم در خیابانها به یکدیگر اتفاقی عادی شود، یعنی جامعه در رسالت خود ناکام مانده است.
دوست داشتم قصه با وقوع جرم شروع شود، بدون آنکه تصویری از قاتل دیده شود. چراکه موتور محرک روایت در این گونه آثار خود جنایت است.
تاثیرگذاری اثر، زمانی بیشتر رخ مینمایاند که در روایت قتل هر کدام از زنان خیابانی، مخاطب در جریان زندگی قربانیان قرار میگیرد و در اصل نویسنده به قربانیان داستان هم احترام میگذارد.
فیلمنامهنویس هم درک درستی از این ژانر دارد و به خوبی از تعلیقهای غیرواقعی و گریزهای غیرمنطقی دوری کرده است. پیچیده کردن ماجراها در این نوع قصهها وسوسهانگیز است اما نویسنده و کارگردان هوشمندانه با دوری از پیچیدگیها، روایت را باورپذیرتر کردهاند.
سعید حنایی هم پرداخت درستی دارد. او در تارهای نادرست تربیتی عنکبوت وجودش گیر افتاده است و هر چه بیشتر دست و پا میزند، گرفتارتر میشود.
نگاه یکسویه، جاهلانه، تک بعدی، بیمارگونه و سراسر افراط و تفریط از مادر به سعید و از سعید به پسرش منتقل شده و در نهایت به روح و جان جامعه رسوخ پیدا کرده و هر روز جامعه را آسیبپذیرتر کرده است.
و جمله مادر سعید که:«مرغها را جمع کنید، خروسها در جامعه ول هستند»، گواه تفکر غلط و احمقانهای است که در وجود سعید رخنه کرده و از وجود سعید به پسرش و جامعه.
شغل بنایی و سفید کاری سعید حنایی با حرکت و تصمیمی که برای پاک و سفید کردن جامعه از زنان خیابانی میگیرد، بسیار درست و به جاست. او با تصمیمش میخواهد شهر را برای خانوادهها امن و سفید کند و پاک کردن و از بین بردن را به جای اصلاح انتخاب میکند. سکانس آغازین فیلم هم بر این نکته صحه میگذارد: استانبولی که در درون آن گچ درست میکنند به داخل کادر میافتد و سفیدکاری کلید زده میشود و هویت و ابعاد کاراکتر سعید حنایی فراروی مخاطب قرار میگیرد.
ویژگی فیلم این است که از سینمای بیخاصیت فاصله گرفته است و خنثی و باری به هر جهت نیست. دغدغهمند است، اخته نیست و حرف دارد.
کاش اما به سکانس قاضی و سعید محکمتر، دقیقتر، کمدیالوگتر، تاثیرگذارتر و سینماییتر پرداخته میشد تا اثرگذاریاش در پایان کار بهتر رخ مینمایاند. قاضی (جواد یحیوی) نه بازی خوب و تاثیرگذاری دارد و نه دیالوگهای قدرتمند و کاربردی، بلکه بیشتر در حد شعار است در سطح باقی میماند.
بازی محسن تنابنده قطعا غنیمتی برای فیلم است. توجه او به جزییات و استفاده هنرمندانه و هوشمندانه از زبان بدن و میمیک صورت، توانسته در همذاتپنداری مخاطب با قصه نقشی ارزنده را ایفا کند.
نوع نگاههای او؛ خشم، عصبانیت، لبخند، درماندگی، استیصال، در خلا بودن، احساس رضایت داشتن، نگرانی و... را چقدر خوب و درست توانسته بر پایه اسلوب و هنر بازیگری در چهرهاش نمایان و منتقل میکند.
شیرین یزدانبخش هم در نقش مادر سعید به درستی ظرافتهای نقش را باور و درک کرده و در باورپذیری و تاثیرگذاری قصه گام بلندی برداشته است.
و باید از کار قابل تحسین محمود کلاری یاد کرد که فیلمبرداریاش در عین هنرمندی دیده نمیشود و در شمایل یک کاراکتر حضور پیدا میکند.
در نهایت، «عنکبوت» فیلمی بی نقص نیست اما قابل احترام و جسورانه و تاثیرگذار است.
57245