نرگس کیانی: بسته به سنتان، نام کاظم هژیرآزاد میتواند برایتان یادآور نقشهای گوناگون در تئاتر و تلهتئاتر، فیلم سینمایی و سریال تلویزیونی باشد؛ از نمایش «رستم و سهرابِ» مصطفی اسکویی تا سریالهای «تنهاترین سردار» مهدی فخیمزاده و «مسافر ریِ» داوود میرباقری یا از «یادگار سالهای شنِ» علی رفیعی و «مرغ دریایی» اکبر زنجانپور در تالار وحدت تا «دندون طلا» باز هم به کارگردانی میرباقری و «زخم کاریِ» محمدحسین مهدویان در شبکه نمایش خانگی.
کاظم هژیرآزاد که تابستان ۱۳۴۹ برای فرا گرفتن هنر بازیگری به هنرکده آزاد هنرپیشگی «آناهیتا» رفت و زیر نظر مصطفی اسکویی آموزش دید و از همان زمان در نمایشهای صحنهای و تلویزیونی به قول خودش «شاگردی» و بازی کرد و پنج دهه است بر صحنه و در مقابل دوربین میدرخشد به شوخی میگوید بزرگداشت گرفتن برایم زود است و هنوز هم انرژی فراوانی برای کار دارم.
هژیرآزاد که در مراسم افتتاحیه چهلمین جشنواره تئاتر فجر در یزد، در کنار زویا امامی، همسرش، شاهد مراسم بزرگداشت خود بود در حاشیه این رویداد، به خبرآنلاین از خاطراتش گفت؛ خاطره بازی در نقش هوراشیو در نمایش «هملت» به کارگردانی قطبالدین صادقی که اشاره میکند چنان پرمخاطب بود که تماشاگرانش در سالن اصلی مجموعه تئاتر شهر را شکستند اما اجازه پیدا نکرد بیش از ۱۱ شب روی صحنه باشد.
داغی که شهریور امسال با درگذشت آرمان بر اثر ابتلا به کرونا، بر دل پدر و مادرش، کاظم هژیرآزاد و زویا امامی نشست اما چنان هنوز داغ است که نامش و اشکهای نشسته بر چشم این دو، قاب پایانی این گفتوگو را میسازد.
کرونا از تئاتر دورم کرد
او که آخرین کار تئاترش، نمایش «یک زن، یک مرد» به نویسندگی الکسی آربوزف با ترجمه مهین اسکویی به کارگردانی هوشمند هنرکار بود که خرداد و تیر ۱۳۹۸ در تالار موزه استاد انتظامی روی صحنه رفت، نمایشی که در آن با ناهید مسلمی همبازی بود، میگوید: «بعد از آن، برای بازی در سریال «ایلدا» به کارگردانی راما قویدل که مهر و آبان ۱۳۹۹ از شبکه یک سیما پخش شد به لرستان رفتم. چون تصویربرداری مجموعه در مناطق روستایی شهر خرمآباد این استان انجام میشد. یک سال آنجا و از همه چیز، هم از تئاتر و هم از سینما دور بودم. یک سالی که با پایانش، کرونا آغاز شد و شدت گرفت و بعد از آن هم پیشنهاد بازی در تئاتر دیگری را نپذیرفتم.»
او ادامه میدهد: «آن زمان مجید جعفری رئیس تئاتر شهر بود و باید از او پرسید که چرا اجازه ندادند و به قطبالدین صادقی گفتند ادامه اجرایت را به برج آزادی ببرد! قطبالدین صادقی بعد از آن میخواست نمایشی دیگر از شکسپیر را روی صحنه ببرد اما نشد.»
هژیرآزاد با اشاره به این که «متاسفم که مدیریت ما همواره به گونهای بوده است که خودمان به خودمان ضربه زدهایم و این درک وجود ندارد که اگر کاری مورد استقبال تماشاگر واقع شده است میتواند بارها و بارها اجرای خود را در قالب رپرتوار از سر بگیرد» در این مورد توضیح میدهد: «این مسئله هیچگاه درک نشد و رقابت کارگردانان با یکدیگر و دخالت روسای مختلف اجازه نداد رپرتوار به معنای درست کلمه در تئاتر ما انجام شود. ما بارها و بارها چه از طرف خانه تئاتر و چه به صورت شخصی، در مصاحبههای گوناگون به این نکته اشاره کردیم اما کسی گوشش بدهکار نیست و ظاهرا برگزاری مراسمهایی مثل افتتاحیهها و اختتامیهها برایشان مهمتر است اما نمیبینند که جشنهایمان مثل جشن عروسی است که بعد از مراسم، همهچیز ریخته و پاشیده میشود و چراغها هم خاموش میشوند. چراکه اساسا تئاتر چندان مقبول و محبوبشان نیست و ترجیح میدهند مثلا به بهانه دهه فجر و جشنواره از آن صحبت کنند تا از خودش به بهانه خودش.»
من بازنشسته صندوق اعتباری هنر هستم و حقوق بازنشستگیام چهار میلیون و پانصد هزار تومان است، این پول کفاف پرداخت شارژ ساختمان را هم نمیدهد و اگر پیشنهادی برای بازی نباشد لنگ میمانیم
او تاکید میکند: «هرچند کارگردانان، نویسندگان، بازیگران و... زحمت میکشند و از خودشان مایه میگذارند و تئاتر به خاطر علاقهمندان به آن است که جریان دارد و نه به همت مسئولین اما درمجموع تئاترمان، برخلاف برخی دیگر از نقاط دنیا شترگاوپلنگی است که نه شتر است، نه گاو است و نه پلنگ.»
حقوق بازنشستگی کفاف پرداخت شارژ ساختمان را هم نمیدهد
هژیرآزاد با بیان این که «من بازنشسته صندوق اعتباری هنر هستم و حقوق بازنشستگیام چهار میلیون و پانصد هزار تومان است» به شوخی میگوید: «این پول کفاف پرداخت شارژ ساختمان را هم نمیدهد و اگر پیشنهادی از تلویزیون و سینما و تئاتر و شبکه نمایش خانگی نباشد لنگ میمانیم.»
او ادامه میدهد: «من با تلاشی که کردهام توانستهام زندگی متوسطی را سامان بدهم اما نه حق من و نه حق هیچکدام از بازنشستگان، این میزان از حقوق نیست و همه اعتراض ما که گاه و بیگاه در گوشهای از کشور میبینید و میشنوید هم بر سر لزوم همسانسازی حقوقهاست.»
هنوز هم انرژی کار کردن دارم
او با بیان این که «این که به کسانی که سالها در هر زمینهای، تفاوتی نمیکند چه بخش صنعت باشد، چه علم و چه هنر، زحمت کشیدهاند توجه شود فینفسه جای خوشحالی و قدردانی دارد» در خصوص مراسم بزرگداشت خود میگوید: «اما اصلا فکر نمیکردم قرعه به نام من بخورد؛ هنوز فکر میکردم جوانم و همچنان انرژی بسیاری برای کار دارم اما این که برایم بزرگداشت گرفتند یعنی به لب مرز رسیدهام. البته من در مقامی نیستم که بخواهم زودبودن یا دیربودن این اتفاق را تشخیص دهم ولی من این روزها همچنان مشغول کارم؛ همزمان در دو سریال تلویزیونی، یکی کار بهرنگ توفیقی و دیگری کار راما قویدل مشغولم. کار بهرنگ توفیقی «بیهمگان» نام دارد و به تهیهکنندگی مهران مهام و به قلم علیرضا کاظمیپور و سعید جلالی برای پخش از شبکه سه سیما آماده میشود و نام کار راما قویدل «بینشان» به نویسندگی آزیتا ایرایی و مهدی حمزه و تهیهکنندگی مرتضی رزاقکریمی است که آن هم روی آنتن شبکه سوم سیما خواهد رفت و من با هماهنگی انجام شده توسط عوامل این دو سریال، در هر دو حضور دارم اما متاسفم که کرونا از تئاتر دورم کرده است.»
پایانبندی این گفتوگو یادی از آرمان هژیرآزاد، فرزند جوان کاظم هژیرآزاد و زویا امامی است که شهریور امسال در اثر ابتلا به کرونا درگذشت و او با چشمهایی که به اشک مینشیند در موردش چنین میگوید: «ما سه نفر بودیم، من و زویا و آرمان و الان درِ اتاقِ آرمان برای همیشه بسته است.»