هر چه میخواهد بشود. عزیزی خادم رفت که رفت؛ اگر هم نرفت که اعضای هیأت رئیسه میدانند و خودشان. امروز یک روز سرنوشتساز در فوتبال ایران است. سالها بعد وقتی که تاریخ را ورق بزنند و به روز بیست و هشتم بهمن ماه 1400 در فوتبال ایران برسند نام نفراتی را میبینند که احتمالاً خودشان نیستند اما خیلیها برای پرسشگریای که انجام دادند، برای حق قانونی خودشان که انجام دادند و برای کاری که در قبال فوتبال این مملکت کردند به نیکی یاد خواهند کرد. نام چند نفر از کسانی که عزیزی خادم را پای میز کشیدهاند مشخص نیست اما قطعاً امروز مشخص میشود. امروز معلوم میشود جلوی ضرر را از هر کجا که بگیری منفعت است. این یک سال را هم میشود گذاشت کنار تمام ناکامیهای چند سال اخیر فوتبال ایران. کنار همان روزهای بد مدیریتی که جان را به لب رسانده بود تا یک انتخاب درست اما این انتخاب غلطتر از هر غلطی بود!
نمیشود این بخش از تاریخ را پاک کرد و نمیشود از اتفاقهایی که افتاده ننوشت اما شکی وجود ندارد که آیندگان زمانی که شاید این نوشتهها را بخوانند لبخندی بزنند و پیش خودشان بگویند: «تا این حد فاجعه؟!» مرور هرج و مرجها، مرور شایعات جادو و جمبلها و مرور این حرفها که روزی فدراسیون فوتبال ایران رئیسی داشت که همه چیز را به «خوبان عالم» ربط میداد. فکر و ذکرش شده بود انتخابهای عجیب و غریب و سودایی که در سرش داشت و به یک سال نرسیده پنبه شد.
او مانند شهابی بود که زود آمد و زود رفت! حتی اگر هم نرود آیندگان از این بخش از تاریخ یاد نخواهند کرد چرا که حقیقت را زمانی که خیلی از ما وجود خارجی نخواهیم داشت بهتر از ما خواهند فهمید.