جستجو
رویداد ایران > خبرها > با علی انصاریان؛ رامبد جوان را تا مرز سکته بردیم

با علی انصاریان؛ رامبد جوان را تا مرز سکته بردیم

با علی انصاریان؛ رامبد جوان را تا مرز سکته بردیم
خبرورزشی نوشت: پیشکسوت پرسپولیس گفت: رامبد جوان در پشت صحنه برنامه خندوانه اینقدر از دست علی انصاریان خندید که قسم خورد تا به آن زمان به این شکل از ته دل نخندیده بود.

روز جمعه ۱۵ بهمن اولین سالگرد درگذشت علی انصاریان بازیکن تیم ملی فوتبال و باشگاه های پرسپولیس و استقلال است. اسماعیل حلالی بازیکن سابق تیم ملی و پرسپولیس در گفتگو با خبرورزشی، درباره صعود ایران به جام جهانی، شرایط این روزهای پرسپولیس و خاطراتش با علی انصاریان اظهاراتی را مطرح کرد:

صعود تیم ملی به جام جهانی تا چه اندازه برای فوتبال کشورمان مهم بود؟

این اتفاق مهم را به همه اهالی فوتبال تبریک می‌گویم. ما یک تیم شایسته داشتیم که همه توقع می‌کردند به جام جهانی برود و این اتفاق خیلی زودتر از پایان مسابقات رخ داد. جا دارد از کادرفنی تشکر کنیم که توانستند این تیم با این همه بازیکن بزرگ را به درستی مدیریت کنند و بهترین بازی را از آنها بگیرند. امیدوارم تدارک تیم ملی به اندازه ای خوب باشد که در دوره گروهی نتایج خوبی بگیریم و به مرحله دوم صعود کنیم.

شرایط این روزهای پرسپولیس را چطور می‌بینید؟ ظاهراً اوضاع تیم چندان روبه راه نیست؟

متاسفانه شرایط به گونه‌ای بوده که توقعات در هنگام بستن قراردادها زیاد شده. همیشه در همه دنیا قرار داد طوری بسته می شود که منفعت باشگاه بیشتر باشد نه اینکه باشگاه هر آپشنی بازیکنان خواست بگذارد تا بعداً خودش نتواند از پس آنها بربیاید. وقتی با بازیکن قرارداد می بندیم یعنی برای باشگاه تعهد ایجاد می‌کنیم پس بهتر است دقت لازم را در این زمینه داشته باشیم که در این شرایط به مشکل بر نخوریم.

حضور گل محمدی در تمرینات پرسپولیس چقدر در آرامش این روز های پرسپولیس اهمیت دارد؟

طبیعی است وقتی تیم تمرین می‌کند باید مربی بالا سر آن باشد. امیدوارم هرچه زودتر این روزهای سخت سپری شود چون پرسپولیس یک دور برگشت سخت و مسابقات سنگین پیش رو دارد. شکر خدا تا اینجا هم نتایج خوب بوده و پرسپولیس همچنان مدعی اول قهرمانی است.

از وزارت ورزش در این زمینه کاری بر می آید؟

به نظر من وزارت ورزش با این همه مشکلاتی که در کل ورزش کشور وجود دارد باید هرچه زودتر شرایطی فراهم کند که این دو باشگاه به بخش خصوصی واگذار شوند. به آنهایی که واقعاً صلاحیتش را دارند. چه لزومی دارد یک وزارت ورزش که باید جوابگوی هشتادو پنج میلیون ایرانی باشد همه وقت و انرژی اش را برای باشگاه‌های پرسپولیس و استقلال بگذارد. این خوب نیست که عده ای تابلو دستشان بگیرند جلوی وزارت ورزش بروند و اسم وزیر را صدا کنند که چرا به استقلال هزار تومان بیشتر دادی و به ما هزار تومان کمتر دادی! این اتفاقات در شأن وزیر ورزش کشورمان نیست. وزیر ورزش منزلت دارد. از طرفی مسئولیت های سنگینی در این وزارتخانه هست به همین خاطر با جدا شدن استقلال و پرسپولیس از بدنه وزارت، بخش عمده‌ای از مشکلات برطرف می‌شود.

با علی انصاریان؛ رامبد جوان را تا مرز سکته بردیم/ وزارت ورزش باید خودش را از پرسپولیس و استقلال خلاص کند/ شأن وزیر با تابلوی هواداران پایین می آید

در آستانه سالگرد درگذشت علی انصاریان صحبتی در این باره دارید؟

من با علی که سال ۷۷ از فجرسپاسی به پرسپولیس آمد چهار سال هم تیمی بودم. چهارسال فوق العاده زیبا و البته عجیب. در پرسپولیس کنار هم بازی می‌کردیم و خاطرات شیرینی از او در ذهن ما باقی مانده است. روحش شاد و یادش گرامی.

یکی از این خاطرات تان را تعریف می کنید؟

یک روز به من زنگ زد و گفت بعد از ظهر می خواهیم به خندوانه برویم و تو هم بیا. من آن روز حوصله نداشتم ولی اصرار کرد و گفت که بیا. اتفاقاً گفت که بهنام ابوالقاسم‌پور هم می‌آید. آن روزها بهنام سکته کرده بود و به خاطر فشاری که به چشمش آمده بود یکی از پلک هایش می‌افتاد! به من گفت به بهنام تلفن کنم و بگویم که او هم بیاید. البته بهنام قبول نمی‌کرد ولی اینقدر اصرار کردیم و گفتیم که تو اتفاقاً با این شرایط بیایی مردم می‌گویند که چه ورزشکار از خود گذشته ای هستی. به همین خاطر او هم راضی شد و سه تایی به خندوانه رفتیم.

اتفاق ویژه حضورتان در آنجا چه بود؟

ساعت دو وارد آنجا شدیم و تا بخواهند برنامه را شروع کنند در اطاقی نشستیم که خود رامبد جوان هم آمد. باورتان نمی شود ما از ساعت ۲ تا ۴ بعد از ظهر کاری کردیم که رامبد جوان اینقدر می خندید که فریاد می زد و اشک می‌ریخت می گفت تا الان سکته می کنم! می گفت در عمرم به اندازه امروز در نخندیده بودم. می گفت اصلا دیگر لازم نیست برنامه ضبط کنیم. تا اینکه برنامه شروع شد. چون پلک بهنام می افتاد برایش عینک آفتابی زدیم که چشمش معلوم نشود ولی من هربار برمی گشتم علی را ببینم ادای بهنام را در می آورد و چشم راستش را می‌بست. بعد برمی گشتم به بهنام نگاه می کردم می دیدم او هم چشم چپش بسته است! وسط ضبط برنامه نمی دانستم چطور جلوی خنده ام را بگیرم. واقعاً جایش بین ما و همه دوستانش خالی است. خدا به خانواده اش صبر بدهد.


برچسب ها
نسخه اصل مطلب