این حرکت جهتداروهدفمند تا حدی گسترش پیدا کرده که معشیت طنزنویسان را به شکل جدی تحت شعاع قرار داده است و به آنها زیانهای معنوی ومعنیدار وارد کرده است به شکلی که این شوخیها تداعیکننده عبارت معروف زیر شدهاند:
کودکان شوخی شوخی به گنجشکها سنگ میزنند و آنها جدی جدی میمیرند!
لطفا آنهایی که درحال صیانت فضای مجازی هستند لطفی کنند و فضای سیاسی کشور را هم از طنزآمیز بودن، صیانت نمایند تا بلکه هر دم از این باغ بری نرسد.
یادآورمیشود با توجه به اینکه ما طنزنویسان داماد ژنهای خوب نیستیم لذا مجبوریم نان بازو و یا به شکل دقیقتر؛ نان قلم خود را بخوریم - نون و القلم- بله ما نه توان شرکت در تورهای پرنشاط قبرستان گردی را داریم و نه فرصتی برای دیدن فیلمهایی که بتوانیم با کلاههای لبهدارو گل سر بازیگران زنشان محظوظ شویم. حتی ما به دلیل ممنوعالتصویر بودن آلات موسیقی تصویر ذهنی خاصی ازآنها هم نداریم چه برسد به اینکه بخواهیم برای دوستداران آنها حکمی تعیین کنیم.
ما بدون عینک آفتابی فقط به دنبال قوت لایموت خود هستیم. اما برخی از مسئولین پر قوتمان که گویا کلی وقت کافی هم دارند، بجای پرداختن به مسئولیتهای تعیین شدهشان دنبال تولید شوخی هستند. بالطبع تبعات نتیجه قاطی پاطی شدن وظایف سیاسیون و طنزنویسان در آینده باعث خواهد شد هیچ چیز سرجایش نباشد. حالا باز بگویید چرا سرود کشورمان جابجا پخش شد! خلاصه اینکه با چنین اوضاعی ما حتی به یک لقمه نان حرام هم دست نخواهیم یافت؛ نان حلال پیشکش! حتی رانندگان خطی هم برای ورود افراد غیر قوانینی دارند.
ایکاش طرح رتبهبندی آموزش و پرورش در خصوص طنز هم ایجاد میشد تا در صورت ورود مسئولین به حوزه طنز بتوان الویت را به طنزنویسان داد و اگر کسی هم با این طرح مخالف بود جمع کند و از کشور برود!