بهروز شعیبی:دو سال است برای «روز بلوا» تحت فشارم
ین روزها مشغول ساخت فیلم سینمایی «بدون قرار قبلی» است و سعی دارد آن را به جشنواره فیلم فجر برساند اما اساساً دل خوشی از این رویداد ندارد همان جا که میگوید دیگر اثرش با عنوان «روز بلوا» که چندی پیش به صورت یک مینی سریال و در سه قسمت در بستری مجازی توزیع شد، میتوانست در این جشنواره مورد توجه قرار بگیرد اما برخی فشارها و البته برخی دیدگاهها مانع از این اتفاق شد.
بهروز شعیبی بیزار است از دستهای که او را منتسب به جریانی خاص میکنند و بدون اینکه ببینند فیلم را چه کسی ساخته است، دست به قضاوت و ارائه تحلیل درباره آن میزنند؛ او تاکید دارد که در سن و موقعیتی نیست که سفارشپذیر باشد.
«روز بلوا» اما از یک فساد بزرگ میگوید که حتی معتمدترین افراد از آن غافل هستند، غفلتی که گستره آن را بزرگتر میکند تا سرانجام از زندگی مردم سر بر میآورد.
بهروز شعیبی در قسمت نخست این گفتگو درباره فرآیند شکلگیری داستان «روز بلوا» و نسبت آن با افشاگری درباره پروندههای مرتبط با فساد اقتصادی سخن گفت.
قسمت دوم و پایانی این گفتگو را در ادامه میخوانید:
* در داستان «روز بلوا» ما شاهد بستر فسادی در یک موسسه خیریه هستیم. آدمهای این داستان از میثم و ایمان گرفته تا راحله و عماد، همه از خطای آگاهانه مبرا میشوند و گویی این تخلف بهصورت محتوم در این فضا جریان داشته و تنها یک نفر در رأس همه چیز است به اسم حاجآقا امیری که حتی او هم از سابقه انقلابیاش میگوید و بهشدت تأکید دارد که همه کارهایش قانونی است. خروجی این داستان همان ماجرای «همه خوب هستند و معلوم نیست مقصر کیست» میشود!
نه همه خوب نیستند. ما در داستان «روز بلوا» کلیدواژهای به نام «غفلت» داریم. همه این آدمها از کاری که کردهاند سود بردهاند. اصلاً ایمان چرا حالا اقدام به فرار کرده است؟ میثم چرا به زندان میرود؟ ما حتی در انتخاب کت و شلوار میثم حواسمان بود که او شبیه جوانهایی باشد که خوشحالند دارند پولدار میشوند و به تبعات آن فکر نمیکنند. در دادگاههای اقتصادی که هم شما دیدهاید هم ما، چقدر از این تیپ جوانان هستند؟ افرادی که در مقطعی یک زد و بند اقتصادی داشتهاند و از کارشان لذت بردهاند اما بعد متوجه شدهاند که در آن دوره میتوانستند دست به انتخاب دیگری بزنند. ایمان داستان ما مگر در دیداری که با عماد دارد، همین حرف را نمیزند؟ او چرا تا جایی در دستگاه امیری جلو رفته و چرا حالا دارد میترسد؟ چون موسسه مالی به آستانه انحلال رسیده بود و تنها پای ایمان و میثم در این موسسه گیر بود.
اتفاقاً معتقدم که قصه ما کاملاً کارش را به درستی انجام داده است. تمام آنچه شما بهعنوان سوال مطرح میکنید، همان چیزی است که میخواستم روی آن تأمل کنید. اگر مستقیم میگفتم این آدم بد داستان است، دیگر این هدف محقق نمیشد. حتی انتخاب محیط کار آقای امیری هم فکر شده بود. هلدینگی بود که شبیه هیچ هلدینگ دیگری نیست. سقفهای بلند با نقاشیهای روی دیوارها داشت. تعمد داشتیم سراغ لوکیشنی برویم که ابعاد آن بزرگ باشد و عمق و پیچیدگی داشته باشد. حتی آدمهای اطراف آنها در آن محیط هم جنسهای متنوعی دارند، یکی با کروات است و دیگری پوشش متفاوتی دارد.
ما در فرهنگ و پایبند به دینی هستیم که کار اقتصادی در آن تعریف شده است. ما باید کار اقتصادی درست داشته باشیم و درآمد مالی کسب کنیم. اصولاً فقر در دین ما تقبیح شده است. در چنین دینی چرا سازماندهی کارهای اقتصادیمان این اندازه روزنه دارد؟نکته اصلی این بود که «غفلت» در کار همه ما ممکن است شکل بگیرد. در زمینه کار اقتصادی، ما در فرهنگ و پایبند به دینی هستیم که کار اقتصادی در آن تعریف شده است. ما باید کار اقتصادی درست داشته باشیم و درآمد مالی کسب کنیم. اصولاً فقر در دین ما تقبیح شده است. در چنین دینی چرا سازماندهی کارهای اقتصادیمان این اندازه روزنه دارد؟ چگونه آدمها میتوانند به شکلهای مختلف از این فضا بگریزند؟ ما باید به این مسئله فکر کنیم. چطور میشود که فردی مانند آقای امیری میتواند کارهایی انجام دهد و اسمش هم در میان نباشد و دودش در چشم مردم برود؟
* در پایان فیلم دیالوگی هست که میگوید «پول مردم را میتواند برگرداند، اعتمادشان را چه؟». فکر نمیکنید از منظری فیلم «روز بلوا» تلاشی برای احیای همین اعتماد در عالم واقع است؟ گویی تلاش دارد به مخاطب بگوید اگر تخلفی هم صورت گرفته صرفاً از سر یک «غفلت» بوده و کسی در این میان «بد» نبوده است!
نه اینگونه نیست. فیلم نمیتواند چنین کاری بکند. فیلم فقط دارد طرح سوال میکند. فیلم چطور میتواند این اعتماد را اصلاح کند؟
* تعمدا درباره کارکرد افشاگری فیلم از شما پرسیدیم چرا که گویی فیلم نه تنها افشاگر نیست و هیچ گروهی را زخمی نمیکند، که در کلیت دارد همه چیز را به یک غفلت ارجاع میدهد که باب توبه نسبت به آن هم باز است و بالاخره عمادی هست که میتواند همه چیز را اصلاح کند. در این نگاه، عماد جایگاهی کاملاً نمادین هم در داستان پیدا میکند.
اینهایی که میگویید را من در فیلم نمیبینم.
* برای این دیالوگ پایانی فیلم فشاری داشتید؟
نه اصلاً. حرف ما این بود که دارید با اعتماد مردم چه میکنید!
* کمی هم درباره همکاری با «اوج» توضیح دهید بهخصوص که برخی از زمان جشنواره تلاش داشتند فیلم را بهعنوان محصول اوج داوری و قضاوت کنند و حاشیههایی هم برای آن بهوجود آورد.
بگذارید صریح بگویم، همین دیدگاه نسبت به فیلم باعث شد که «روز بلوا» در جشنواره دیده نشود. با این نگاه به جای اینکه ببینند فیلم را چه کسی ساخته است، بهعنوان محصول سازمان اوج آن را تحلیل میکنند. با این نگاه فیلم هر سرمایهگذاری داشته باشد، قضاوتی نسبت به محصول نهایی شکل میگیرد. اگر بخش خصوصی پای کار بیاید، میگویند با پول دزدی آمده است! اگر اوج بیاید میگویند سپاه پول داده، بهروز شعیبی این فیلم را ساخته و پای آن هم ایستاده است. چرا باید «اوج» دیالوگی را به فیلم تحمیل کرده باشد؟
اساساً من طرح این فیلم را به موسسه اوج بردهام. نزدیک دو سال است که من بهواسطه این قضاوتها تحت فشارم. بروید از مسئولان «اوج» بپرسید آیا جملهای به این فیلم اضافه یا از آن کم کردهاند؟ «روز بلوا» اولین فیلم من نیست. من چهار فیلم ساختهام. من در سن و موقعیتی نیستم که سفارشپذیر باشم.
* شما در «طلا و مس» نقش روحانی ایفا کردید و بعد در «پردهنشین» و حالا در «روز بلوا» بازهم به این قشر پرداختهاید. به نظر میرسد که رابطه نزدیکی هم با روحانیت دارید و به خوبی آنها را میشناسید.
من تا قبل از «طلا و مس» هیچ رابطهای با روحانیت نداشتم. حتی درخواستم از همایون اسعدیان زمان ساخت آن فیلم این بود که شرایطی فراهم کند تا بتوانم به منزل آقایان طلبه بروم و با روابطشان آشنا شوم. بعد از «طلا و مس» ماجرا تغییر کرد چرا که دوستانی مانند آقای حسین اسدی زاده پیدا کردم که مشاور اصلی «پردهنشین» و یکی از مشاوران «روز بلوا» هم بود. به واسطه همین کارها امروز چند دوست روحانی دارم که در موضوعات مختلف با آنها مشورت میکنم چراکه بسیار افراد عالم، باسواد و به روز هستند. آشنایی با این افراد که همصحبتی با آنها بسیار هم برایم دلچسب بوده و هست، خودش انگیزهای شد تا بیشتر به این پرسوناژ و شخصیتهای جامعه بپردازم، البته الزامی هم ندارم و اگر قصهای باشد که لازمهاش شخصیتپردازی دیگری باشد، روی این مسئله اصرار نمیکنم.
ماجراهای «روز بلوا» از جشنواره آغاز شد. بعد قضاوتهایی دربارهاش شد که گویی این فیلم علیه همه چیز است! بعد برنامههایی علیه آن ساخته شد و از آنجایی که خودم اهل این معادلات نیستم، خیلی از این جریانات خسته شدم. با خودم گفتم این انرژی را روی فیلم دیگری میگذارم.مضاف بر این نکات معتقدم در موقعیت یک چالش اخلاقی، همچنان لباس روحانیت، لباسی دراماتیک است. احساس میکنم این لباس خیلی از زیادهگوییهای ما را میتواند کم کند. در سینمای جهان هم این اتفاق زیاد رخ داده است. بهخصوص در سینمای دهههای ۶۰ و ۷۰ و ۸۰، شاهد شخصیتهای روحانی حتی در فیلمهای وسترن هستیم. یک روحانی وقتی در موقعیت یک عمل اخلاقی قرار میگیرد، به نظر خیلی جذاب است. در خبرها هم میبیند وقتی دیگران اشتباهی میکنند خیلی متفاوت است با زمانی که یک روحانی اشتباه اخلاقی میکند. گویی تبعات آن بیشتر است و بیشتر دیده میشود. واقعاً جذاب است هر چند نمیدانم دیگر چنین داستانی را بسازم یا نسازم!
* یعنی درباره فیلمسازی برای روحانیت مردد شدهاید؟
نه درباره روحانیت. درباره این جنس فیلمسازی، حواشی «روز بلوا» کمی خستهام کرده است.
* بیشتر از «سیانور»؟
برای «سیانور» اساساً خسته نشدم. درباره «روز بلوا» تصورم این است که به لحاظ ساختاری خیلی فیلم خوبی است. جزییات خوبی دارد اما بعد دیدم یک چتر کلیت، جلوی چشم همه را گرفته است! به هر حال من تهاش یک فرد سینماییام و همین انرژی را باید برای قصهها و فیلمهای دیگر هم بگذارم. ماجراهای «روز بلوا» از جشنواره آغاز شد. بعد قضاوتهایی دربارهاش شد که گویی این فیلم علیه همه چیز است! بعد برنامههایی علیه آن ساخته شد و از آنجایی که خودم اهل این معادلات نیستم، خیلی از این جریانات خسته شدم. با خودم گفتم این انرژی را روی فیلم دیگری میگذارم.
* پس آن تحلیل درست بود که عدهای میخواستند شما را خسته کنند. کمااینکه این فشارها و حواشی برای فیلم «مصلحت» هم بهوجود آمده است.
حسین دارابی فیلمسازی است که الان دارم در فیلم تازهاش با عنوان «صورت فلکی» بازی میکنم چرا که تکنیک سینما را بهخوبی میشناسد و روح بزرگی هم دارد. من از فیلم اولم ۱۰ سال گذشته است، عمر زیادی هم نیست و امیدوارم باز هم بتوانم فیلم بسازم. امروز برای جزییات فیلمم انرژی میگذارم و وقتی پای میز مونتاژ فیلمم را میبینم با خودم میگویم چیدمان درستی دارد. حتی شکل اتاق آقای بیگدلی در فیلم فکر شده است و تمام آنها را ساختهایم. اینکه عماد وقتی به آن دفتر میرود پشت سرش فضای بازی است که عدهای مأمور در آن مشغول کار هستند. این جزییات اصلاً دیده نمیشود. تازه برخی همکاران هم میگویند چرا این فیلم را ساختهای!؟ تمام اینها باعث خستگی میشود. درباره حواشی جشنواره هم که فکر میکنم باید عادت کنم! عین همین حواشی، سر حضور «سیانور» در جشنواره هم افتاده بود!
* ولی آن زمان جو رسانهای حامی فیلم بود.
من باید عادت کنم نگاهی که به نفع فیلمساز کار نمیکند و به نفع فیلم کار میکند، محکوم به نادیده گرفته شدن است. من اگر در همین فیلم دوز برخی چیزها را بیشتر میکردم تا شاید کمی ملتهبتر شود، اتفاقات دیگری برای آن میافتاد. حتی در فیلم «دارکوب» هم همین شرایط حاکم بود. درباره «روز بلوا» انتظار این واکنشها را نداشتیم، در مراحل ساخت مدام فکر میکردیم که داریم حرف مردم را میزنیم.