سكانس پاياني حضور كارلوس كيروش در فوتبال ايران اگرچه براي مردم ما بسيار تلخ و ناگوار بود، اما براي خود او يك پايانبندي كاملا متناسب و سزاوارانه به شمار ميآمد. كيروش از همان سوراخي گزيده شد كه حقش بود و در همان چاهي افتاد كه هشت سال ذره ذره آن را كند. صحنه گل اول ژاپن كه حالا به يكي از قابهاي تاريخي ادوار جام ملتها تبديل شده، انعكاس تمام عيار فرهنگي بود كه كارلوس در در تيمش جا انداخت. از بازي با ماداگاسكار و سيرالئون تا اسپانيا و پرتغال، كيروش با هر سوت داور به سمت او هجوم برد و روحيه خشونت و طلبكاريهاي كور را در وجود شاگردانش تزريق كرد. سيستم «مغزشويي» كيروش در تيم ملي طوري بود كه بازيكنان ما بعد از جامجهاني حتي آفسايد بودن گل سعيد عزتالهي به اسپانيا را قبول نداشتند و جنتلمني مثل عليرضا جهانبخش هم ميگفت: «كارلوس به ما گفته گلمان سالم بود و داور اشتباه كرد». عاقبت هم همين پرخاشگري بلاي جان او و تيمش شد. در صحنهاي كه داور استراليايي كاملا به سود ما عمل كرده بود، پنج بازيكن ايران بيهوده به سمتش هجوم بردند و آن گل كمرشكن ثبت شد. كيروش با حربه داد و فرياد راه انداختن و كت كندن، در بازي با پرتغال يك پنالتي مفت از داور گرفت و باعث شد به اذعان گاردين، تنها اشتباه كمكداور ويديويي در كل جامجهاني به سود ايران تمام شود. در بازي با ژاپن اما او همه پوانهايي كه ذره ذره از داوران گرفته بود يكجا پس داد؛ آن هم نه با سوت آنها، بلكه با بقه چاك دادن بازيكناني كه ميخواستند با معركهگيري در زمين، عزيز آقاي سرمربي باشند.
جنگ با زمين و زمان
اين چكيده كارنامه اخلاقي كارلوس كيروش طي هشت سال گذشته است. آقاي سرمربي در خلال اين مبارزات زيانبار و بيهوده، جملاتي را براي تئوريزه كردن رفتارهايش به يادگار گذاشت كه حالا بلاي جان خودش شده است. او پيش از جامجهاني روسيه گفت: «روزبه چشمي مدرنترين دفاعي مياني 10 سال گذشته فوتبال ايران است». روزبه اما در جام ملتها به نيمكت چسبيد و در معدود دقايقي هم كه به بازي رفت، در خط مياني استفاده شد. خب آيا جز اين است كه آن جمله كذايي فقط به قصد تحقير دستاوردهاي جلال حسيني در يك دهه گذشته و توجيه حذف انتقامجويانه او از فهرست تيم ملي بيان شده بود؟ كارلوس در دل همين جام ملتها در مورد مهدي ترابي هم كه تازه پرسپوليسي شده، گفت: «تعجب ميكنم او چرا با اين كيفيت به اروپا نميرود و حضور در ليگ داخلي را انتخاب كرده». اين جمله كيروش درست شبيه آن بود كه برانكو در مورد سامان قدوس بگويد: «تعجب ميكنم قدوس با اين همه توانايي چرا به جاي تيم ملي سوئد، بازي براي ايران را انتخاب كرده». انصافا اگر برانكو جملهاي نزديك به اين مفهوم را به زبان ميآورد، كيروش او را تا خود كرواسي با پسگردني نميبرد؟ راستي ترابي لايق فرنگ چرا اينقدر كم بازي كرد؟ اصلا خود قدوس كجا بود؟ اين بچه اگر سوئد را برميداشت، شايد در جامجهاني بيشتر ديده ميشد و بعدتر هم در ليگ ملتهاي اروپا فرصت درخشش پيدا ميكرد، ما اما او را به معناي واقعي كلمه «حرام» كرديم تا بدون هافبك خلاق، فقط توپها را بلند بريزيم براي سردار آزمون؛ ببخشيد كه مدافعان ژاپن «چيني» نبودند و زمين نخوردند. هقت گل از 12 گل ما در جام ملتها حاصل اشتباهات فاحش فردي از طرف بازيكنان رقيب بود و وقتي در مقابل اولين حريف سطح بالا خبري از اين اشتباهات نشد، همه چيز را از دست داديم.
تحقير، تحقير، تحقير
اين استراتژي مستمر كيروش در تمام طول هشت سال گذشته بود. استاد مدام سعي ميكرد به ما يادآوري كند هيچوقت هيچي نبودهايم و هر دستاوردي كه با او داشته باشيم، پيشرفت محض است. در همين راستا بود كه كارلوس پيش از جام ملتها گفت: «موقع آخرين قهرماني شما در اين تورنمنت، من هنوز به دنيا نيامده بودم». حالا اما يك نفر بايد به او يادآوري كند آخرين باخت 90 دقيقهاي ايران در جام ملتها به 23 سال پيش برميگردد و اين يعني آن زمان بخش قابل توجهي از جمعيت كنوني اين مملكت زاده نشده بودند. ايضا فوتبال ايران در تمام ادوار جام ملتها هرگز در مراحل حذفي با سه گل بازنده نشده بود و اين يعني خود كيروش كه هيچ، حتي عمر پدرش هم به تماشاي چنين خفتي قد نميدهد. امان از اين تاكتيك تحقير كه هم در شيرينترين روزها كاممان را تلخ كرد و هم دار و ندارمان را از كفمان ربود. جناب كيروش هشت سال تمام هر ليچاري دلش خواست بار ليگ ايران كرد و سطح كيفي مسابقات باشگاهي ما را به سخره گرفت. حالا اما بايد پرسيد چرا مجيد حسيني استقلال در جامجهاني درخشان بود و مجيد حسيني ترابوزان حتي لياقت عبور از كنعانيزادگان را پيدا نكرد؟ چرا وحيد اميري ليگ ايران به جرارد پيكه لايي ميزد و وحيد اميري لژيونرشده فقط اوت دستي ميانداخت؟ چرا بهترينهاي ايران در جامجهاني بيرانوند و اميد ابراهيمي بودند و چطور اشكان دژاگه خاموش بعد از حضور در تراكتور اينطور احيا شد؟ شايد اگر به امثال جلال حسيني و شجاع خليلزاده هم اعتماد ميكرديد، امروز جلوي ژاپن تحقير نميشديد و با كسب نتيجه لازم ميتوانستيد همچنان در اوج قدرنشناسي به ليگ ايران بد و بيراه بگوييد؛ نمك بخوريد و نمكدان بشكنيد.
آن مرد رفت
كيروش ميرود، اما جاي زخمهاي به جا مانده از جنگطلبيهاي او همچنان بر پيكر فوتبال ايران باقي خواهد ماند. در طول تاريخ ثبت خواهد شد كه هيچكس مثل او نتوانست فضاي اجتماعي فوتبال ايران را دو شقه كند. كيروش عمدا و آگاهانه، با نيت ناپاك فوتبال ملي را به جولانگاه كشمكشهاي رنگي تبديل كرد. او در مجادله با برانكو تا جايي پيش رفت كه عملا بخش زيادي از پرسپوليسيها را از دست داد و براي جبران اين ضايعه، كوشيد با ايجاد فضاي دوقطبي هواداران تيمهاي رقيب را به سمت خودش بكشاند. اين جمله كارلوس بعد از بازي با عراق است: «حمايتهاي تبعيضآميزي از پرسپوليس شد كه ظلم به ساير تيمها و تيم ملي بود؛ اما برانكو با وجود همه اين حمايتهاي منحصر به فرد نتوانست قهرمان آسيا شود». ترديدي نيست كه برانكو هم در فرايند جدل با كيروش تقصيراتي داشته، اما خوب بود مربي پرتغالي روشن ميكرد از كدام حمايت ويژه حرف ميزند. پرسپوليس در بازي پنجشنبه با سپيدرود براي سومين بار طي سه سال گذشته بدون مليپوشانش يك مسابقه رسمي باشگاهي انجام ميدهد. برانكو قبلا مقابل پيكان و قشقايي هم براي كمك به تيم ملي و سازمان ليگ، اين برنامهريزي غيراصولي را پذيرفت و حتي به خاطر باخت به قشقايي تا مدتها سوژه خنده شد؛ مراد كيروش كدام پشتيباني مخصوص است؟ راستي از دو فقره پاداش صدها هزار دلاري بابت پيروزي بر يمن و عمان و چين لذت برديد؟ از موسيقيهاي حماسي صداوسيما و سنگ تمام دولت در اين چند روز رضايت داشتيد؟ برانكو با همه كم و كاستيهايش باز ته وجودش آنقدر گذشت داشت كه در آستانه بازي با ژاپن براي تيم ملي آرزوي موفقيت كند، هنوز اما كسي نميداند كيروش موقع برگزاري فينال ليگ قهرمانان آسيا كجا بود؟ حالا شايعه مشتهاي گره كرده دستيارش بعد از باخت پرسپوليس به كنار... شما فكر ميكنيد زهر اين تفرقهافكنيها به همين سادگي از كالبد فوتبال ايران زدوده خواهد شد؟ وقتي هشت سال بعد از جدايي كيروش از تيم ملي پرتغال، هنوز اسم كارلوس هم ميتواند اردوي سلسائوي اروپا را به انبار باروت تبديل كند، شك نكنيد آثار نفرتپراكنيهاي او در فوتبال ايران هم حالا حالاها ماندگار است.
دیوار حاشا بلند است
برخي از ما ايرانيها وقتي قرار باشد در كسي ذوب شويم، آمادهايم تا همه محسنات را به نامش سند بزنيم و هيچ عيبي را هم متوجه او ندانيم. قصه كيروش هم همين است. وقتي بازيكنان تيم ملي برابر اسپانيا اتوبوسي دفاع ميكردند و بررهاي روي خط دروازه دراز ميكشيدند، گفته ميشد اين روحيه همدلي و جنگاوري را كيروش در تيم تزريق كرده، اما حالا كه نصف تيم ملي دنبال داور دويد و دروازه ما باز شد، ميگويند اين رفتار ريشه در فرهنگ ايراني دارد و كيروش نميتوانست آن را اصلاح كند! باكي نيست. ديوار حاشا و توجيه بلند است و ما ديري است به اين رويكردهاي غيرمنطقي عادت كردهايم. حالا هم حتما آدمهاي زيادي پيدا شدهاند كه باخت سه بر صفر ما را حاصل سالها كار علمي ژاپنيها و فاصله كهكشاني دو كشور بدانند؛ فقط به آنها بگوييد در طول هشت سالي كه كيروش روي نيمكت ايران بود، ژاپن پنج مربي عوض كرد. آنها هليلويچ را تنها يك ماه قبل از جامجهاني اخراج كردند و و دو مربي آخرشان هم بومي بودهاند. اگر ثبات ما غيرحرفهاي است و تزلزل آنها حرفهاي، حرف ديگري باقي نيست.
سخن آخر
در مجموع كارلوس كيروش براي فوتبال ايران گامهاي مثبتي هم برداشت. آنچه مسلم است اينكه رويكرد استفاده از دانش وارداتي بايد ادامه پيدا كند. امروز انتخاب برانكوهم براي تيم ملي بازگشت به عقب است، چه برسد به مربيان داخلي. حالا با اعتباري كه بخشي از آن را وامدار حضور هشتساله خود كارلوس هستيم، دستمان براي مذاكره با مربيان بزرگ خارجي باز است. كاش يكي از همانها را بياوريم، اما بالاغيرتا اين بار طوري وا ندهيم و قديسسازي نكنيم كه طرف بالا و پايين فوتبالمان را بخورد و هر وقت هر چه دلش خواست به صغير و كبير بگويد. قصه ما و كيروش شبيه داستان مردي بود كه اسم پسرش را «رستم» گذاشت و بعد ترسيد صدايش كند. هيچ لذتي به اين همه ذلت نميارزد. كاش در مواجهه با نفر بعدي، حد نگه داريم و از خود بيخود نشويم.