او زنیست میان مرگ و زندگی؛ نه به تمامی زنده، نه همدوش مردگان. هر صبح، با سپیدهدمی خاموش، پا به خاکی میگذارد که برای دیگران پایان است، اما برای او آغاز نان شب. دستهایش را به سنگها میسپارد؛ جارو میزند، میشوید، آرام میخواند، گویی برای هر قبر، مادریست.