اما شاید بتوان با قطعیت گفت که بسیاری از تحلیلها چندان ارتباطی با نقد مفهومی اثر ندارد و چیزی شبیه نقد نیست! اما ایجاد فضایی دوقطبی پیرامون اثر جدید فرهادی نکتهای است قابل تأمل و بررسی.
او ادامه داد: «حالا این بخش دوم هم باید کمی کارشناسی شود، چراکه تصور میکنم این روزها در اظهارنظرهایمان همه چیز را راحت با هم ترکیب میکنیم و نتیجهگیری میکنیم. منظورم این است که آن نوشتهها و نظرهایی که دیدهایم، شامل چند درصد کسانی میشود که واقعا صاحبنظرند؟ و چند درصد تماشاگرانی که فیلم قهرمان را میبینند، صفحات اینستاگرام این اظهارنظرکنندهها را دنبال میکنند یا در جای دیگر، نقدهایشان را میخوانند؟ میخواهم دعوت کنم دقیقتر توضیح دهیم وقتی درباره این فضای دوقطبی صحبت میکنیم اساسا به چه چیزی استناد میکنیم؟».
معززینیا در بخش دیگری از صحبتهایش گفت: «طیفی از منتقدان سینمایی که سابقهای طولانی در نقدنویسی دارند، کجا نظراتشان را بروز میدهند؟ بخش قابل توجهی از آنها شاید هنوز به فیلم «قهرمان» واکنش نشان نداده، شاید حوصله نوشتن ندارند، چون احساس میکنند نوشتار مکتوب تأثیر قدیم را بر مخاطبان ندارد یا شاید حوصله آمدن در فضای مجازی را ندارند. در این لحظه میانگین دقیقی نداریم تا بتوانیم بگوییم چند نفر از آدمهایی که فکر میکنیم صاحبنظرند و میتوانند حرفی قابل اعتنا درباره یک فیلم تازهاکرانشده بر زبان بیاورند، نظراتشان را اعلام کردهاند. تصور نمیکنم اگر چند نفر در توییتر یا اینستاگرام جوی به راه بیندازند، این بتواند میانگین ارزیابی نقد فیلم در کشور به حساب بیاید. بهویژه که حتما باید دقت کرد مبنای این اظهارنظرها سینماست یا اهداف دیگری وجود دارد. به نظرم باید روی همه اینها دقت بیشتری به خرج داد تا بتوانیم با اطمینان بگوییم که جامعه منتقدان سینمایی کشور نسبت به فیلم «قهرمان» چه نظری دارد».
معززینیا ادامه داد: «حالا اگر قرار است به این سؤال پاسخ دهیم که نه لزوما منتقدان سینمایی بلکه همانها که در فضای مجازی فعالیت دارند، چرا از زمان حضور «قهرمان» در جشنواره کن تا اکران فعلی در کشور واکنشهای منفی دارند، پاسخ من این است که مردم ما در این ماهها عصبانیاند. خشمگیناند. نمیخواهم وارد این بحث شوم که دلیل این عصبانیت چیست. کم و بیش دلایلش را میدانیم. طبیعتا مجموعهای از شرایط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشور که رضایتبخش نیست و کلافهکننده است، باعث شده مردم دنبال راهی برای اعتراض بگردند. زمینه علنیکردن این اعتراض در بستر واکنشهای اجتماعی مهیا نیست؛ بنابراین مردم دوست دارند کسی به جای خودشان اعتراض کند. دنبال سردمداری میگردند که اعتراض کند. این سردمدار میتواند گاهی در سیاست بروز پیدا کند، گاهی در ورزش، گاهی در واکنش یک چهره تلویزیونی، گاهی در یک رمان جدید یا فیلمی که ساخته میشود. مردم ترجیح میدهند کسی صدای آنها باشد. همین موج است که حالا متوجه اصغر فرهادی شده است. کسانی که چنین اعتقادی دارند، از اصغر فرهادی میخواهند صدای آنها باشد. میگویند چرا خودمان را در رفتار و فیلمهای تو نمیبینیم. آغاز این جدل را در جشنواره فیلم کن دیدیم و حواشی مصاحبههای فرهادی. گفتند فرهادی چرا از تریبونی که در اختیار داشت استفاده نکرد تا اعتراض مردم خوزستان را منعکس کند. چرا به سؤالهایی که از او پرسیده میشد، با صراحت جواب نداد. چرا همان جوابهایی را نداد که ما دلمان میخواست. همین جو است که ادامه پیدا کرده تا به امروز که بحثهای دیگری به بهانه فیلم پیش آمده.
عدهای میگویند هنرمند را جامعه است که تبدیل به هنرمند میکند و اگر ما از فیلمهای فرهادی استقبال نمیکردیم اصغر فرهادی این نمیشد که الان هست، بنابراین باید دینش را ادا کند، صدای ما باشد و حرف ما را بزند. خب راستش من درباره تکتک این گزارهها تردید دارم. فکر میکنم درمورد هرکدام از این ادعاها میشود بحث کرد و هرکدام را مورد پرسش قرار داد. عقیده ندارم جامعه است که به هنرمند جایگاه میدهد و تصور نمیکنم ما میتوانیم برای هنرمند تعیین تکلیف کنیم که در هر مقطع از تاریخ باید چه ویژگیهایی از خودش بروز بدهد و چگونه رفتار کند».
معززینیا در پاسخ به این پرسش که طی چند سال اخیر این را تجربه کردهایم که اساسا اختصاصدادن تریبون رسمی به برخی منتقدان باعث شده تا میزان تأثیرگذاری آنها در بخش قابل اعتنایی از افراد جامعه بیشتر شود و مسیر بدهد و نظر طیف عظیمی از منتقدان را نمایندگی کند و در چنین شرایطی تا چه حد منتقد میتواند به وظیفهاش درست عمل کند؟ گفت: «این نکته مورد اشاره شما هم چند وجه دارد. باید دستهبندیهای جداگانهای را در نظر بگیریم. یکی از دلایل شروع این بحثها، سؤال مطرحشده از سوی خبرنگاری بود که قبلا در نشریات داخلی کار میکرد، ولی درحالحاضر عضو رسانهای است که مخالف نظام است و بدیهی است که او وظیفه دارد اهداف رسانه متبوعش را دنبال کند. واضح است که او قرار نیست با فیلم فرهادی بهعنوان یک فیلم برخورد کند بلکه وظیفه دارد به جنبهای از فیلم «قهرمان» و شخصیت فرهادی اشاره کند که ربطی به مخالفت یا موافقت با نظام پیدا خواهد کرد. یعنی آن چیزی که اسمش را گذاشتید فضای دوقطبی موجود خودبهخود در سؤال آن خبرنگار به یک پرسش سیاسی تبدیل شد. بهوضوح میخواست فرهادی را وادار کند بگوید همراه نظام است یا علیه نظام. همین رویه بود که در توییتر و اینستاگرام ادامه پیدا کرد و زمینه بحثهای بعدی را هم فراهم کرد. من قصد ندارم کل این جریان را تحلیل کنم و بگویم هرکس چه رفتاری کرده و آیا درست بوده یا غلط،، اما گمان میکنم یک نکته بسیار واضح و قطعی است: اسم این نوع ورود به بحث، نقد فیلم نیست. به چنین فضایی نمیگویند واکنش منتقدان به فیلم «قهرمان». این ماجرای دیگری است. خیلیها دلشان میخواهد در فضای مجازی همین رویه را ادامه دهند. خب ادامه دهند، اما در هیچ جای دنیا به چنین مباحثی نمیگویند نقد فیلم».
او در بخش دیگری از صحبتهایش گفت: «اما بخش دیگری از سؤالی که شما مطرح کردید به شرایط امروز نقد فیلم در کشور بازمیگردد. بدون تردید نقد فیلم، امروز، یکی از متشتتترین و عجیبوغریبترین دوره هایش را در کشور ما میگذراند. من مشکلی با اظهارنظر در فضای مجازی ندارم. اما سؤال اساسی این است که آیا مخاطب امروز تفاوت یکی مثل آقای فراستی را که نقد تلویزیونی میکند، با کسی که چند خط در اینستاگرام مینویسد یا کسی که در یک مجله تخصصی نقد بلند مینویسد با کسی که در یک کتاب نقد تحلیلی مینویسد، میداند؟ آیا همه آنها که امروز منتقد نامیده میشوند، مدیوم خودشان را میشناسند؟ آیا نوع استفاده ما از پلتفرمهای مختلف در استاندارد جهانی پذیرفته شده است؟ کاربر فارسیزبان، ماهیت اینستاگرام را دفرمه کرده، به چیزی تبدیلش کرده که در هیچ جای دنیا چنین سر و شکلی ندارد. کجای دنیا از اینستاگرام چنین استفادهای میشود؟ تصویر هیچ ارتباطی با متن ندارد، از حداکثر فضای کپشننویسی استفاده میشود و باقی متن در کامنتها گذاشته میشود! ما داریم در اینستاگرام مقاله مینویسیم! چرا؟ چون به دلیل شرایط فیلترینگ از اینستاگرام استفادهای میکنیم که اصلا برای این کار طراحی نشده است. مخاطب عضو این صفحات میشود، فکر میکند چیزی که در این صفحات منتشر میشود، اسمش نقد فیلم است. به همین دلیل میگویم الان اگر بخواهیم نظر صاحب نظران سینمایی کشور در مورد «قهرمان» را بدانیم، ابتدا باید از خودمان بپرسیم به کجا رجوع میکنیم؟ نظر چه کسی را ملاک میگیریم».
او صحبتهایش را اینطور ادامه داد: «به نظرم کل برنامههای تلویزیونی که در این چهار، پنج سال درباره سینما تولید شده و به نقد فیلم پرداخته هم بهشدت این مرزها را به هم ریخته است. تعاریف عوض شده و مخاطب جوانی که میخواهد نقد فیلم بخواند، اصلا بستر یادگرفتن مبانی نقد فیلم را پیدا نمیکند. همان مخاطب حق دارد اگر در مورد فیلم «قهرمان» دچار سرگردانی شود که بالاخره چه کسی درست میگوید؟ چطور عدهای فیلم را شاهکار مطلق میدانند و عدهای معتقدند که فیلم واجد هیچ ارزشی نیست؟ ملاکها چیست و دعوا بر سر چیست؟ تا وقتی که معیارها در اداره بخش رسانهای کشورمان اینقدر مغشوش است، تا وقتی که فیلترینگ اپلیکشنهایی مثل تلگرام و فیسبوک که متنمحورتر هستند، آدمها را سوق میدهد به اینستاگرام که عکسمحور است و همه چیز دفرمه میشود، این درهمبودنها، طبیعتا تأثیری روی مخاطب میگذارد که اصلا چه میبیند و میخواند. در این شرایط آسیبها تشدید میشود».
او در پاسخ به این پرسش که تا چه حد حواشی بهوجودآمده، ناشی از اکران فیلمی پس از مدتها بیرونقی سینماها است و تا چه حد به ماهیت وجودی آثار فرهادی ارتباط دارد؟ گفت: «با درنظرگرفتن وضع و حال عمومی فرهنگوهنر در کشور ما هیچ عجیب نیست که «دینامیت» بیشتر از «قهرمان» بفروشد. با وضعیت فعلی، با تیراژ امروز کتاب و نشریات، با فشارهایی که متوجه طبقه متوسط شده، با تلاشهایی که برای نابودی فرهنگ و هنر به خرج دادهاند و میدهند، وضعیت عادی همین است که «مطرب»، «هزارپا»، «رحمان ۱۴۰۰» و... بیش از «قهرمان» بفروشند. برای من تعجبی ندارد. اما فیلم فرهادی البته در هر صورت باید به اندازه قابل قبولی بفروشد. «قهرمان» فیلمی است که پتانسیل جذب مخاطب را دارد. میتواند برای تماشاگر عادی تأملبرانگیز باشد، حتی بخواهد چند بار آن را ببیند.
این فضایی که در موردش حرف زدیم هم نمیتواند مانع حضور تماشاگر عام شود، چراکه تماشاگر عادی لزوما مخاطب این بحثها نیست. این هیاهوها نمیتواند باعث شود آنها از سینمارفتن منصرف شوند. فکر میکنم مخاطب عام فارغ از فیلم «قهرمان» ارتباطش را با اصغر فرهادی از دست نداده است. فرهادی چهرهای است جهانی که در کنار عباس کیارستمی مهمترین سینماگر ما در دهههای اخیر محسوب میشود. بردن دو جایزه اسکار و باقی افتخاراتش را جامعه به یاد سپرده است. بخشی از مخاطب از این جهت رابطهاش با فرهادی برقرار است. اما گذشته از این، از دیدگاهی کاملا سینمایی من خود «قهرمان» را فیلمی نمیبینم که پتاسیل این را داشته باشد که در نظر عموم مردم موفقیتی در اندازه «درباره الی» یا «جدایی نادر از سیمین» داشته باشد. یک دلیلش به کیفیت ساختاری فیلم مربوط است، یک بخش دیگر به ترکیب بازیگرانش، دلیل مهمتر هم شاید این باشد که بخش عمده تماشاگر سینمارو امروز ما طبقه متوسط شهری است. «چهارشنبهسوری»، «درباره الی» و «جدایی نادر از سیمین» درباره مسائل طبقه متوسط شهری بود. دغدغه همان روز این بخش از جامعه بود. «فروشنده» هم همینطور. ولی «قهرمان» آن پتانسیل را ندارد. نمیتواند برای طیف عظیمی از مخاطب سینمارو امروز آن جذابیت را ایجاد کند؛ بنابراین فروختن و نفروختنش فقط به فضایی که ایجاد شده مربوط نیست».