غلامرضا تختی نماد کاملی از انسان های آزاده بود، محبوبیت مردمی او پس از گذشت سال ها همچنان مورد توجه است و در سالروز درگذشتش، عاشقانش با برگزاری مراسمی از او تقدیر می کنند. «از دل برود هرآنکه از دیده برفت» این ضرب المثلی است که سال ها در گوش مردم خوانده شده اما نگاهی به تقدیرها از تختی نشان می دهد او از دیده رفت اما از دل نرفت. مرگ تختی، رازآلودترین بخش زندگی اوست، پهلوانی که شایعات درباره خودکشی یا قتل او هنوز جریان دارد. با توجه به زندگی و منش تختی، ماجرای خودکشی کمی بعید به نظر می رسد اما پرویز گنجی راد، تصویربردار مراسم تشییع پیکر تختی معتقد است او خود کشی کرده! گنجی راد در این باره به «قانون» می گوید: «تختی زندگی جالبی داشت، او مورد توجه مردم بود اما فعالیت خاص سیاسی نداشت که بگوییم او را به قتل رسانده اند، معتقدم تختی خودکشی کرد زیرا نمی توانست آزار دیدن مردمش را تحمل کند». این خبرنگار قدیمی در ادامه می گوید: «شایعاتی درباره اختلاف تختی با همسرش نیز وجود داشت، شاید این اتفاق نیز در خودکشی او بی تاثیر نباشد. به هرحال تختی مردی بود که خلق و خوی انسانی در او بارز بود و برای مردمش می جنگید، چنین فردی وقتی در زندگی شخصی اش به مشکل بر می خورد در نهایت ممکن است به خودکشی برسد».
از غلامرضا تا غلامرضا
تختی محبوب مردم بود یا درباره او اغراق می شود؟ گنجی راد در این باره می گوید: «به خاطر دارم روزی که به مسابقه ای جهانی رفته بودیم و جمعیت زیادی آنجا حضور داشتند، تختی از من پرسید اینجا چه خبر است؟ گفتم قرار است غلامرضا پهلوی به اینجا بیاید اما زمانی که مردم غلامرضا تختی را دیدند، شعار دادند: «قهرمان قهرمانان تختی است» و این تشویق تا دقایقی ادامه داشت به طوری که غلامرضا پهلوی مات و مبهوت، مردم را تماشا می کرد. این میزان محبوبیت برای سایرین عجیب بود». سالهاست همه از بويین زهرا، زلزله، گلریزان جهان پهلوان و کشتی معروف تختی در مسابقات جهانی صحبت میکنند، سالهاست وقتی حرف از مردانگی میزنند تختی مثال تمام مثالهاست. قهرمان، پهلوان، جوانمرد، جهان پهلوان، آقا تختی و ... اینها تمام القاب آقای اسطوره است، اما برای مادر؛ غلامرضا، غلامرضاست. کودکی که در عین نداری دارا شد از همه داراییها، قهرمانی که سر خم نکرد مقابل علیحضرتی که برای او یکی بود مثل همه! جالب است که در این سالها کمتر کسی از قهرمانیهای آقای قهرمان صحبت میکند، (تختی از لحاظ تعداد مدال جهانی و المپیک (7 مدال) و استمرار مدال آوری ( 11 سال) در تاریخ ورزش ایران رکورددار است) انگار برای مردم تختی بیشتر پهلوان بود تا قهرمان. برای مردمی که قهرمانانشان از پردههای سینما میآمدند تختی واقعیتر از واقعیت بود و همین موضوع باعث شد تختی هیچ وقت مُرده نباشد.
علاقه تختی به کتاب های جنایی
روزی که سرایدار هتل آتلانتیک پیکر بیجان قهرمان المپیک 1956 ملبورن را در اتاق شماره 23 پیدا کرد، همه ایران داغدار شدند. بر همگان روشن بود که تختی فراموش نخواهد شد اما آنچه در طول این سال ها همواره تاریک مانده، علت و نحوه مرگ اوست. مردی که به کتاب های جنایی علاقه ویژه ای داشت و در این باره گفته بود: «من بیشتر وقتها با کتابهای پلیسی و یادداشتهای فاتحین و مغلوبین جنگهای گذشته، خود را سرگرم میکردم و خواندن آنها همیشه اثر خوبی در روحیه من باقی میگذارد، بهخصوص اینکه هیتلر را با تمام حماقتش، دوست داشتم؛ اینکه میگویم دوست داشتم، نه اینکه خیال کنید او را آدمی لایق میدانم نه. من به او احترام میگذارم به واسطه اینکه او بزرگترین درس زندگی را به من یاد داد که چگونه باید با دشمنان ستیز کرد و در هر راه مشکلی به هدف رسید». به گونه ای درگذشت که راز مرگش هیچگاه رمزگشایی نشود. در طول سال های گذشته افراد مختلفی درباره نحوه مرگ او اظهارنظر کرده اند اما به دلیل آنکه در اتاق 23 هتل آتلانتیک، تختی هیچ همراهی نداشت، هیچکدام از استدلال ها قطعی نیست بلکه همه از روی شواهد پیشین از جمله محبوبیت، درباره احتمال قتل یا خودکشی او صحبت می کنند. غلامرضا تختی چنین جایگاهی داشت که وقتی خبر مرگ رازآلودش که برخی حتی گفتند خودکشی کرده در هتل آتلانتیک تهران دهان به دهان گشت و راهی به صفحاتِ نشریات گشود، کمتر کسی باورش کرد. کسانی که او را در قواره قهرمانِ ملت دیده بودند، باور نمیکردند قهرمان خود دست به خودکشی بزند و آنچه نَقل رسانهها و نُقل محافل بود خبر از «قتل» قهرمان به دستِ «بدخواهان» میداد، آنچنان که حبیبا... بلور، قهرمان کشتی ایران در اولین سخنانش پس از انتشار خبر مرگ تختی گفته بود: «به خدا قسم باور نمیکنم، این یک فاجعه بود. تختی سمبل ورزش ایران بود. اگر هم حقیقت داشته باشد که او خود را کشته است ولی بدانید او همیشه زنده است».
روایتی از روز مرگ تختی
زری امیری، مستخدم هتل آتلانتیک اولین کسی بود که جسد تختی را پیدا کرد. او درباره حضور تختی در هتل به یکی از روزنامه ها گفته بود: «روز یکشنبه که به سر کار آمدم در تمام هتل صحبت از مهمان جدیدی بهنام غلامرضا تختی بود. من او را خوب میشناختم و از مبارزات او در مسابقات جهانی مطلع بودم و به همین جهت تمام روز را منتظر بودم تا شاید زنگ اتاق آقای تختی صدا کند و من برای انجام کاری احضار شوم. سرانجام ساعت 6 بعدازظهر زنگ اطاق 23 به صدا درآمد و من مشتاقانه به اتاق جهان پهلوان رفتم. تختی اما آن قهرمان مردمدوستی که مستخدم هتل انتظار داشت نبود. عصبی بود و مرتب در اتاق به این سو و آن سو میرفت: «بدون اینکه به سلام من جواب دهد، آب خوردن خواست و من هم برایش آب خوردن بردم. در ساعت هشت بعدازظهر روز یکشنبه تختی به دفتر هتل مراجعه کرد و قلم و کاغذ خواست و سپس بدون صرف شام به اتاقش رفت و ظاهرا خوابید، ولی ساعت هفت صبح که من طبق دستور خودش برایش صبحانه بردم با وضع غیرعادی مواجه شدم... صورت تختی باد کرده و کبود شده بود و از گوشه لبانش شیار باریکی از خون به روی متکا خشکیده بود، من بلافاصله وضع غیرعادی را به اطلاع مدیر هتل رسانیدم و چند دقیقه بعد آمبولانس و ماموران شهربانی و دادسرا به هتل آمدند و در حدود ساعت 8:30 جنازه مرحوم تختی از هتل خارج شد...».
مهم زندگی اوست!
تختی را کشتند یا خودکشی کرد؟ این سوالی است که سال ها در ذهن هوادارانش باقی مانده، برخی از افرادی که او را در غسالخانه شسته اند میگویند شکاف بزرگی پشت سر او وجود داشت که نشان می داد تختی را به قتل رسانده اند. مخالفان اما می گویند این شکاف پس از مرگ و در اثر حمل و نقل او به بیمارستان به وجود آمده است. به قول بابک، تنها فرزند غلامرضا تختی، مساله مهم نه چگونگی مرگ تختی، که زندگی اوست. تختی پس از مرگ در مراسمی مردمی، تشییع شد. گنجی راد می گوید «آن روز را به خاطر دارم، روز باشکوهی بود و مردم زیادی برای تشییع پیکر او آمده بودند. مراسمی که نشان از محبوبیت تختی داشت». تختی برای همه ما نماد انسانی آزاده بود، مردی مرزهای محبوبیت را جابه جا کرد و در تاریخ ماندگار شد.