درباره حادثه عشق
نویسندهای که شفا میدهد
اساس پیرنگ داستانهای کوتاه چخوف در بی اساسی خلاصه میشود . این به آن معناست که نویسنده آگاهانه دست به فیدبکهایی در هنگام روایت زده که خواننده را از قضاوت در مورد شخصیتها دور میکند . البته بحث بر سر اینکه کاراکترها به معنای واقعی تبدیل به شخصیت میشوند یا خیر موضوعی است غیر قابل ریشهیابی چرا که شخصیت تمام و کمال در ذهن نویسنده شکل گرفته است و او به خوبی میداند در چه زمان از عناصر شناخت شخصیتی استفاده کند اما در این آثار اشاره به عناصر کمتر دیده میشود چرا که ذهنیت نویسنده همراه با تغییر جهت دادنهای پیدر پی برای گریز از ساخت پی رنگ که در این اثر بیشتر و پویا تر نمود پیدا کرده است ، اجازه ترسیم دایره داستان به صورت کلاسیک را به مولف نداده ؛ به همین دلیل نمیتوان این کاراکترها را شخصیت نامید و از بی تشخصیشان گلايه کرد . باید اشاره کرد که نویسنده پزشک بودن خود را در داستان نیز به اثبات می رساند . در جایی از داستان اشاره به انزواطلبی ناشی از خود بزرگ بینی اجتماعی میکند و این اشاره ، برای خواننده و مولف جذابیت رئالیستی بالایی دارد .
در واقع پزشک در حالی که در روز بیماران زیادی را ملاقات و درمان می کند با هیچ کدامشان روابط جدی برقرار نخواهد کرد مگر در شرایط خاص ، حال این شرایط خاص را چخوف برای خواننده تبدیل به یک اتفاق دراماتیک بههم ریخته کرده است که نه سیخ بسوزد و نه کباب . مولف با آثارش ظاهرا نسبت احساسی قدرتمندی برقرار نمیکند که در واقع این چنین است اما به گونه ای پازل داستانی خود را کنار هم قرار میدهد که مخاطب بیشترین ارتباط احساسی را با حتی کاراکترهای گذری داستان برقرار کند .
خودکشی ناخواسته
«درباره عشق» مجموعه ای است از آثار چخوف که خواننده آن را به طور ناخواسته بر صحنه تئاتر تصور می کند . البته هر نمایشنامه ای دارای دو بُعد داستانی و نمایشی است که این دو بُعد خود زیرمجموعه های ادبی دیگری را در بر میگیرند اما باید باور کرد که رویکرد فلسفی چخوف روی صحنه تئاتر عمق معنای بیشتری پیدا خواهد کرد . البته این به آن معنا نیست که هرمنوتیک (همراستا کردن ذهنیت نویسنده با دریافت خواننده) در اثر اتفاق نخواهد افتاد، بلکه بن مایههای روایتی مولف این اجازه را به مخاطب نمایشنامه خوانده میدهد که علاوه بر درک داستان، معنای فلسفی جملههای پی در پی قطار شده را روی صحنه تئاتر تصور کند . چخوف با چنین دستاوردی که برای داستان کوتاه به ارمغان می آورد نظریات زیادی را از جمله کاربرد ناخودآگاه تاریخی در هنگام نگارش یک متن داستانی را زیر سوال می برد .
تمامي داستان کوتاه های این مجموعه و مشخصا «عروس» را می توان در چند قالب هنری تصور کرد بدون آنکه لطمه ای به ساختمان اندیشه گنجانده شده در آن زده شود اما بهترین حالت آن ، نمایشی است که روی صحنه توسط بازیگران اجرا می شود و مخاطب نفس به نفس مجریان با قصه پیش می رود . با این تفاسیر باید نوشت چخوف با داستان کوتاه خودکشی می کند و با نمایشنامه زندگی .
این خودکشی که نه شاعرانه است و نه عاشقانه تنها به افسردگی خلاق نویسنده کمک کرده تا لحظاتی ناب را در داستان کوتاه هایی مانند «حادثه ای در زندگی یک پزشک» یا «می خواهد بخوابد» بهوجود آورد . مطالعه کتاب «درباره عشق» خواننده را نه تنها با ابعاد تازه و پویای ذهن چخوف آشنا می کند، بلکه فضا و زاویه دید مخاطب را به آنچه در اطرافش در حال وقوع است تغییر خواهد داد . ادبیات روس با عقبه ای چون : داستایوفسکی ، تورگینیف ، ایوانف ، گوگول ، چخوف، تولستوی و ... این پیام را به سراسر جهان محاوره می کند : ما با نظریه فاشیست مخالفت میکنیم و کاملا ملیگرایی و می نويسیم و برای عبور از فئودالیته گرایی خواهیم جنگید .
