گرمتر شدن ايران به لحاظ علمي چه معنايي دارد؟
براساس آخرين آماري كه سازمان هواشناسي كشور اعلام كرد نسبت به سال مبنا يعني سال 1850 ميلادي ميانگين افزايش دماي ايران حدود 2 درجه سلسيوس بوده است؛ به عبارتي بيش از ميانگين افزايش دماي كره زمين. در همين دوره ميانگين افزايش دماي كره زمين 1.22 درجه سلسيوس بوده است. احتمالا اين عدد 1.3 كه از سوي مركز ملي خشكسالي اعلام شده بر مبناي سال مبدا كه1850 ميلادي و آغاز انقلاب صنعتي است.
افزايش دما فارغ از اينكه از نظر چقدر بوده، نشانهاي است از واقعيت. يكي اينكه ميزان جذب تابش خورشيدي به ازاي هر متر مربع از كشور افزايش پيدا ميكند. افزايش تبخير سطحي و افزايش دماي شهرها و حومهها را شاهد خواهيم بود. افزايش تبخير هم باعث از بين رفتن رطوبت زمين، چسبندگي ذرات خاك به يكديگر ميشود و بر اثر بادهاي ملايم ميتواند اين سطح خشك و عاري از رطوبت به هوا بلند شود و موجب افزايش پديده گرد و غبار و ريزگردها شود.
پس يكي از پيامدهاي ملموس افزايش دما و كاهش بارندگي كه براي مردم قابل لمس باشد، افزايش كانونهاي ريزگرد در كشور است؟
دقيقا. پيامد دوم افزايش دما اين است كه به تبع اين گرما، شهروندان از انواع وسايل سرمايشي مانند كولرهاي آبي بيشتر استفاده ميكنند. اين رويكرد در نهايت منجر به افزايش مصرف برق ميشود. افزايش مصرف برق هم يك معنايش اين است كه نيروگاههاي توليد برق به دليل فعاليت بيشتر سوخت فسيلي بيشتري مصرف كنند كه دوباره منجر به افزايش گرماي زمين ميشود. ميبينيم كه اين چرخه باطل چه آثار مخربي دارد.
از نظر اقليمي افزايش دماي هوا در ايران چه پيامدهايي خواهد داشت؟
از نظر اقليمي افزايش دما باعث بر هم خوردن منحني طبيعي جريان هوا و تغييرات جدي در رژيمهاي بارش جوي در كشور ميشود. به عبارت ساده افزايش دماي كشور موجب ميشود وقتي ابرها وارد كشور ما ميشوند حاوي رطوبت لازم نباشند كه بتوانند در ايران بارشهاي اين ابرها تخليه شود. حتي ممكن است توسط برخي منحنيهاي جريان هوا ابرها از مسيرشان منحرف شوند و روي كشور ما قرار نگيرند. اين تغييرات ميتواند بارشها را كم و منقطع كند. اگر ميانگين بارشهاي جوي در كشور را حدود 230 ميليمتر محاسبه كنيم، ممكن است در يك سال آبي همين مقدار باران بيايد اما به صورت بارشهاي منقطع ببارد كه مجال لازم براي تجميع را پيدا نكنند.
در واقع ميتوان گفت كه بارشهاي رگباري و گذرا يكي از نتايج تغيير الگويهاي بارش در كشور است و اين نوع بارشها چندان مفيد نيستند؟
دقيقا. بارشهاي رگباري، كوتاهمدت و كمحجم فقط به تر كردن سطح بسيار خشك عرصه كشور منجر ميشود كه البته به دليل بالا بودن دما خيلي سريع تبخير ميشود و به افزايش منابع آب تجديدپذير كمكي نميكند. مجموع اين اتفاقات باعث شده طي حداقل سه دهه گذشته منابع آبهاي تجديدپذير (آبهاي ناشي از بارش برف و باران) از حدود سالانه 115 ميليارد متر مكعب به كمتر از 88 ميليارد متر مكعب كاهش يابند؛ به عبارت روشن شيب افزايش دما طي دهههاي گذشته تندتر شده و موجب كاهش دسترسي ما به منابع آب تجديدپذير شده است.
آقاي شفيعپور! شما ميگوييد شيب كاهش ميزان بارشها در ايران طي دهههاي اخير تند شده است. در صورت تداوم اين الگوي بارشي، ايران با چه مخاطراتي روبهرو ميشود؟
با ادامه اين روند گسترش خشكسالي و بيابانزايي مفرط در انتظار ما است و طبيعتا در نتيجه اين عوامل با كاهش محصولات كشاورزي روبهرو خواهيم شد كه ميتواند به امنيت غذايي كشور آسيب بزند.
هر بار كه براي چند روز پياپي در كشور باران ميبارد عدهاي اين پيام را به جامعه منتقل ميكنند كه مشكل خشكسالي نگرانكننده نيست. يا ممكن است براي مثال در سال آبي جاري بارشها به يكباره افزايش يابد. آيا اين اتفاقات از نظر علمي، الگوي بارشي مورد نظر شما را نقض ميكنند؟
براي اعلام نظر درباره پديدههايي كه ريشهاش به علوم هواشناسي برميگردد بايد حداقل اطلاعات سه دهه قبل از آن را در اختيار داشته باشيم تا بتوانيم با دقت بالا اظهارنظر كنيم. ممكن است يك سال الگوي متفاوتي نسبت به پنج سال قبل از خودش به وجود بيايد اما معنايش اين نيست كه الگوي درازمدت تغيير كرده است. آنچه در سه دهه گذشته ما با آن مواجه بودهايم؛ متاسفانه همين روند كاهش منابع تجديدپذير را نشان ميدهد كه به عدد آن اشاره كردم. از طرفي افزايش نياز ما به مصرف آب نظام عرضه و تقاضا را به هم زده است.
خب اين تغيير الگوي بارش، افزايش درجه هوا و همينطور مصرف نامتوازن آب در بخشهاي مختلف موجب شده تالابها به عنوان اكوسيستمهاي تعادلبخش آسيب ببينند. شاهديم با مرگ تالابها اين مناطق به كانونهاي ريزگرد تبديل ميشوند. در اين شرايط براي نجات اين بخش چه ميتوان كرد؟
تغيير رژيم بارشها يكي از تبعات تغيير اقليم است. هم روي موقعيت بارشها و هم روي دوره زماني بارشها اثر ميگذارد. چيزي كه شايد الان بيشتر اهميت پيدا كرده شيوه مديريت منابع آب است. آبها بايد بخشياش به عنوان حقابه زيست محيطي باقي بماند. فقدان مديريت يكپارچه منابع آب موجب شده نياز آبي تالابها و در واقع حقابه زيستمحيطيشان ناديده گرفته شود. شاهكليد حل مشكل اعمال مديريت يكپارچه بر منابع آب است. همواره وقتي درباره بخش مصرف آب در كشور صحبت ميشود، از سه بخش كشاورزي، صنعت و شرب صحبت ميشود؛ در حالي كه بخش چهارم يعني حقابه زيستمحيطي اكوسيستمها مثل تالابها و رودخانهها ناديده گرفته ميشود. اگر اين اكوسيستمها بمانند، موجب تثبيت خاك، رشد گياهان حفاظت از تنوع زيستي و... ميشوند. حيات ما در گرو حفظ اين بخش است. در صورت حفظ اكوسيستمهاست كه ميتوان به صنعت و كشاورزي و زندگي عادي هم پرداخت.
مطابق گفتههاي شما مطالعه يك روند 150 ساله نشان ميدهد كه دماي هواي ايران دو درجه گرمتر شده. از طرف ديگر آورد آبي ما هم طي چند دهه كاهش پيدا كرده است. در چنين شرايطي سياستگذاري در بخش آب بايد مبتني بر چه الگويي باشد؟
قبل هر چيز بايد تاكيد كنم كه ما بايد به سمت مديريت يكپارچه منابع آب حركت كنيم. بر اساس اصول علمي معمولا 40 درصد از آبهاي تجديدپذير كشورها دست نخورده باقي ميماند و حداكثر 60 درصد مصرف ميكنند. ما الان سالهاست كه از اين الگو دور شدهايم. گام اول اين است كه بايد برداشت و مصرفمان را به توازن برسانيم. از طرف ديگر بايد حقابه زيستمحيطي در اولويت تخصيصها قرار گيرد.
اما به نظر ميرسد سياستگذاران ما به جاي تمركز بر راهحلهاي دشوار همچون برقراري توازن ميان عرضه و مصرف، سراغ راهحلهاي روياپردازانهاي مانند استفاده از آبهاي ژرف ميروند. اين رويكرد چقدر معقولانه است؟
آبهاي ژرف خودشان كاركرد لازم را دارند. مثلا من مقالهاي را ديدم كه ريشه مقداري از همين آبها در سلسله جبال زاگرس است و خروجي آب به خليج فارس ميرسد. يعني اينگونه نيست كه ما بگوييم آبهاي ژرف را استفاده ميكنيم بدون اينكه روي پاييندست تاثير نگذارد. اينگونه مطالعات براي بهرهبرداري از منابع آبي بايد مبتني بر روشهاي معقول عدم تداخل با چرخههاي طبيعي و همينطور مبتني بر ارزيابي چرخه عمر اين منابع باشد. اما سوالي كه باقي ميماند اين است كه حالا فرض كنيم از اين آبهاي ژرف هم برداشت كنيم و تمام شدند؛ بعد از آن چه بايد بكنيم؟ مادامي كه مديريت يكپارچه و معقولانه بر منابع آب را اعمال نكنيم همواره با اين مشكلات روبهرو خواهيم بود.