با اینکه یک پرسش، روح و روانشان را ذرهذره میخورد، اما دیگر انگیزهای برای یافتن پاسخ ندارند، همین امر هم باعث شده تا همه آنها در گوشهای مشغول روزمرگی شوند. همان دخترانی که حدود ٦سال پیش به طرز مشکوکی قربانی اسیدپاشیهای سریالی اصفهان شدند. حادثهای جنجالی که با وجود همه واکنشها و حساسیتهای زیادی که در پی داشت، تاکنون عاملان آن معرفی نشدهاند. در این سالها هرازچندگاهی در میان سوال و جوابهای رسانهای مسئولان قضائی و انتظامی اشارهای هم به آن حادثه میشود، اما تاکنون اظهارات مطرحشده مسئولان در این باره از چند گزاره تکراری «در دست تحقیق و بررسی است»، «پیگیری این پرونده تا دستگیری متهمان ادامه دارد» و جملاتی از این دست، فراتر نرفته و در فضای غیررسمی هم تاکنون هرچه که درباره متهمان این پرونده و حواشی آن گفته شده، بیشتر بر پایه حدس و گمان است.
یک موتورسیکلت با دو سرنشین کلاهکاسکت به سر در خیابانهای نصفجهان که بر سر و صورت قربانیان اسید پاشیدند، تنها رد موجود از عاملان این حادثه است. همین سرنخ نصفونیمه هم ابتدا از لابهلای گفتگوهای قربانیان با رسانهها بیرون زد و بعد هم پلیس با تأیید آن خیلیها را امیدوارکرد که مسببان و مرتبطان با حادثه زود شناسایی و دستگیر میشوند.
اظهارات مقامات بلند پایه استانی و حتی کشوری هم ظاهرا نشان از عزم جدی برای بازداشت و برخورد قاطع قانونی با عاملان اسیدپاشی داشت، اما همه اینها وعدههایی بود که تاکنون رنگ واقعیت نگرفته است.ابهامات این حادثه و نامعلومبودن چگونگی بررسی سرنخهای این پرونده حتی هنوز هم به صورت پرسشهایی تکراری از سوی مقامات بلند پایه مطرحمیشود. همین چند روز پیش معاون امنیتی و انتظامی وزارت کشور در صحن علنی مجلس درباره این پرونده گفت: «متاسفانه پرونده اسیدپاشی اصفهان هنوز با وجود کنترلها، بررسیها و سرنخها باز است. این پرونده به سرانجام نرسید و مشخص نشد که عناصر این پرونده چه کسانی بودند.»،اما سرگذشت قربانیان حادثه خود حکایت دیگری است.
قصه پرغصه درمان دخترانی که زخمهای دست و صورت و بدنشان را برای التیام به تیغ جراحان سپردند و بارها و بارها روانه اتاق عمل شدند. سهیلا، مینا، سحر و مرضیه هرکدام با درد و ردی از سوختگی؛ یکی صورتش سوخته بود، دیگری دست و گردنش، یکی به دنبال بازیابی بخش ناچیزی از بینایی یکی از دو چشمش و آن یکی هم به دنبال پیوند قرنیه.بررسی قضائی پرونده اسیدپاشی اصفهان با توجه به وضع وخیم قربانیان و البته، اما و اگرهای زیادی که درباره این حادثه وجود داشت، با تأخیر به جریان افتاد. پرونده از دادسرا به دادگاه رفت، اما دستگیرنشدن متهمان باعث شد دیه قربانیان این حادثه از صندوق بیتالمال پرداخت شود. اما دیه تعیینشده با هزینههای درمانی آنها همخوانی نداشت، حتی پرداخت آن هم آنقدر طول کشید که درمان این قربانیان را عملا تحتتأثیر قرار داد.
خسته از درمان و جراحی
درست مثل مینا که هنوز هم چشمش درمان نشده. این دختر جوان وقتی اسید ذرهذره صورت و بدنش را سوزاند، ٣٢سال داشت. مثل همه قربانیان این پرونده در خیابان از سوی دو مرد موتور سوار هدف این حمله شوم قرار گرفت. با اینکه ٦سال از آن روزها گذشته، اما باز هم صحبتکردن درباره آن اتفاقات برای او سخت است.
خودش دوست دارد از زندگی و سختیهایی که در طول این سالها متحمل شده است، صحبتکند: «من صورتم به نسبت بقیه کمتر آسیب دید، اما چشم چپم و دستها و بخشی از گردنم به شدت سوخت و آسیب دید.» دادگاه برای مینا ٨٠میلیون تومان دیه تعیین کرد: «این مبلغ را در چند قسط به من پرداخت کردند. تقریبا از زمان صدور حکم قاضی تا پرداخت آخرین قسط دو سال زمان برد. اوایل سال٩٥ آخرین بخش از دیه را گرفتم.»، اما این پول فقط بخشی از هزینههای درمانی او را تأمین کرد.
او با اینکه چندبار تحت عمل جراحی قرار گرفته است، اما هنوز هم چشم و دستهایش نیاز به درمان دارد: «موضوع فقط زیبایی نیست. مجرای اشک چشمم بهطور کامل از بین رفته است، به همین دلیل هم باید مدام از اشک مصنوعی استفاده کنم، ضمن اینکه گوشت اضافهای روی مردمک چشمم قرار گرفته، چشمم همیشه ملتهب و قرمز است. پیوند قرینه هم لازم دارم.» هزینههای کمرشکن و این تکرار ملالآور مینا را خسته کرده، از بیمارستان و جراحی و لیرز و همه اینها بریده است.
کسی به فکر قربانیان نیست
وقتی مینا صورتش با اسید سوخت، نامزد داشت، آنها همه مقدمات ازدواجشان را هم انجام داده بودند. قرار بود سر خانه و زندگیشان بروند، اما آن حادثه همه چیز را به هم ریخت: «حال روحیام حسابی به هم ریخته بود. کارهای درمانی هم که خودش پروسه زمانبری بود، همین اینها باعث شد تا برنامه ازدواجمان چند سالی به تأخیر بیفتد.»، اما حالا مینا چند سالی است که زندگی مشترکش را آغاز کرده است.
او که دانشآموخته رشته مشاوره است، حدود یک سالی است که فعالیت حرفهایاش را در این زمینه آغاز کرده است.ظاهرا اوضاع زندگی او به روال عادی بازگشته، اما سوالات بیجوابی از آن حادثه هنوز آزارش میدهد. او مدام از خودش میپرسد که چرا باید قربانی چنین حادثهای باشد، چرا عدهای باید به خود این اجازه را بدهند تا با سرنوشت او و دیگر زنان قربانی اسیدپاشی به این راحتی بازی و همه هست و نیست آنها را زیرورو کنند؛ آن هم برای دختر جوانی که نه خودش و نه خانوادهاش هیچ دشمنی کینهتوزانه با کسی نداشتند: «در همه این سالها از خودم میپرسم که واقعا من به چه گناهی اینطور عقوبت شدم.
چرا هیچکس سراغی از ما نگرفت. حتی از ما که قربانی این حادثه بودیم، خواسته شد تا سکوت کنیم.»مینا میپرسد واقعا سکوت ما توانست منجر به شناسایی و دستگیری عاملان آن حادثه شود؟ برای یک دختر، زیبایی و نجابت یعنی همه چیز. حداقل برای من که دختربودن به این دو واژه گره خورده است. مینا میگوید یعنی دستگیری این متهمان واقعا غیرممکن است، وقتی این پرسشها به ذهنم هجوم میآورند، نمیدانم چطور خودم را آرام کنم. همیشه وقتی خودم را در آینه میبینم، با پوزخند تلخی به خودم میگویم شاید حق ما این بوده. چون هیچکس به فکر قربانیان اسیدپاشی نیست.حداقل مسئولان قانونی را مصوب کنند تا افرادی که مثل ما قربانی میشوند، دیگر برای درمان لنگ پول نباشند. درمان رایگان قربانیان اسیدپاشی و تأمین هزینههای درمانی آنها حداقل کاری است که در این شرایط میشود انجام داد.
ناامید از مجازات
سحر هم شرایط مشابهای دارد. او هم از بقیه قربانیان آن حادثه وحشتناک خوششانشتر بود. این زن جوان کمترین آسیب را در بین زنان قربانی اصفهانی دید. با این همه هنوز رد و نشان سوختگی روی دست و صورت و بدنش به جای مانده. دادگاه او را مستحق ٧٠میلیون تومان دیه تشخیص داد.مبلغی که البته فقط برای جبران آسیبهای جسمی به او پرداخت شد. سحر با این پول حتی نتوانست همه هزینههای درمانش را تأمین کند. حالا بماند از آسیبهای روحی که این زن تا آخر عمر باید با آن مدارا کند. سحر هم مانند همدردانش، این روزها به زندگی خودش مشغول است، اما او هم دوست دارد که بالاخره مجازات مسببان آن حادثه را با چشمان خودش ببیند.این زن جوان، اما امید چندانی به دستگیری آنها ندارد. او دراینباره میگوید: «پیشبینی عاقلانه این است که سرنوشت این پرونده سر به مُهر باقی میماند، همان طور که از ابتدا تاکنون اینگونه بوده است. اما ته دلم دوست دارم که روزی آنها را از نزدیک ببینم و از آنها بخواهم با چشم باز به صورت سوخته من نگاه کنند و در همین حال برای من توضیح دهند با چه منطقی توانستهاند این معامله را با ما بکنند.»
٥ سال معطل دریافت دیه
مرضیه ابراهیمی یکی دیگر از قربانیان اسیدپاشی اصفهان است. این زن جوان ظاهرا آخرین قربانی آن اسیدپاشیهای سریالی بود. او هنوز جزئیات آن حادثه را به خاطر دارد. همه آن دقایق دلهرهآور و سوزانی که بیستوسوم مهرماه در خیابان تجربه کرد. او آن روز قرار دندانپزشکی داشت، در ترافیک سنگین خیابان توحید اصفهان دنبال جای پارک میگشت که ناگهان صورتش شروع به سوختن کرد.هنوز هم وقتی یاد آن اتفاقات میافتد، لحن صدایش تغییر میکند، خودش میگوید ترس آن لحظات را تا آخر عمر به خاطر دارد. او هم صورت و گردن و چشم و چند نقطه دیگر بدنش سوخته و برای درمان بارها زیرتیغ جراحی رفته است. اما حالا با گذشت چند سال، دیگر روند درمانش آرامتر شده است: «قربانی اسیدپاشی و سوختگی تا وقتی زنده است، درمانش هم ادامه دارد. اما هرچه که میگذرد، روند جراحی و درمان کُند میشود. حالا هم من به چنین مرحلهای رسیدهام.»
مرضیه در آن حادثه نصف صورتش بهطور کامل سوخت، چشم چپش هم آسیب شدید دید. گردن و دست و آرنج چپش هم سوخت. دادگاه سال٩٥ برای مرضیه ٧٢٠میلیون تومان دیه برید. اما بعد از این حکم برخی مشکلات قانونی پرداخت این مبلغ را به تأخیر انداخت: «بعد از اینکه حکم دادگاه ابلاغ شد، به من گفتند که، چون زن هستم، نصف این مبلغ به من تعلق میگیرد. من هم مجبور شدم دوباره شکایت کنم. پیگیری ادامه داشت و درنهایت قرار بر این شد که این مبلغ در چند قسط پرداخت شود.»اسفند ٩٨ آخرین بخش از دیه مرضیه به مبلغ ١٢٥میلیون تومان پرداخت شد.
اما هزینههای درمانی او هم مثل همه خدمات و کالاها در در طول این سالها افزایش یافته است. درمان سوختگی، جراحی پلاستیک و داروهایی که باید توسط این افراد مصرف شود، بهطورکلی در دسته خدمات گرانقیمت درمانی قرار میگیرد، حالا هم که وقتی همه چیز گران شده، تأمین هزینههای درمانی هم به مراتب بالاتر رفته است.همه اینها و البته خستگی روحی و جسمی که درمانهای پیدرپی در طول این سالها بر ذهن و تن مرضیه برجای گذاشته است، باعث شده تا او فعلا مدتی را به خودش استراحت دهد: «من درحال حاضر نیازی به اقدامات درمانی فوری ندارم، نه اینکه اصلا نیاز نداشته باشم، اما خب اورژانسی نیست. فعلا میخواهم کمی زندگی کنم.»
جوابی برای فرزندم ندارم
مرضیه هم چند سال بعد از آن حادثه ازدواج کرد. او زندگی مشترک خوبی دارد و حدود دو سال است که فعالیت حرفهایاش را هم آغاز کرده، او دانشآموخته رشته مامایی است: «روزها سرگرم کار هستم و بقیه اوقات را به زندگی و همسرم میرسم.»، اما با همه اینها مرضیه هنوز هم به چرایی بلایی که سرش آمده است، فکر میکند، حتی خانواده او هم هنوز به این موضوع فکر میکنند: «خودم، پدر و مادرم و نزدیکانم هنوز جواب قانعکنندهای برای این سوال پیدا نکردهایم. چیزی که حال ما را بدتر میکند، بلاتکلیفی این پرونده است، ٦سال از آن حادثه گذشته و همه چیز این پرونده مثل روز اول است.
انگار قرار نیست عاملان آن حادثه هیچ وقت معرفی و مجازات شوند.»مینا میگوید همان اوایل یک روز یکی از مقامات انتظامی اصفهان به او گفت که پرونده از دست پلیس خارج شده است و نیروهای امنیتی پیگیر ماجرا هستند، اما بعد از آن دیگر هیچ خبری نشد.
این خبر و مبهمبودن ماجرا دلیلی شده که مرضیه نخواهد بچهدار شود: «با خودم فکر میکنم بالاخره روزی بچهام بزرگ میشود و ماجرای سوختگی صورتم را میپرسد. من آن روز جوابی برای او ندارم. واقعا نمیدانم در پاسخ به او چه باید بگویم. آن وقت تصور آنکه فرزندم از این همه ابهام در این ماجرا چه حالی پیدا میکند، آزارم میدهد. نمیخواهم او هم مثل من مدام این پرسشهای آزاردهنده را با خودش تکرار کند، به همین دلیل با همسرم توافقکردیم که بچهدار نشویم.»سهیلا جورکش هم قربانی دیگر اسیدپاشی اصفهان است. او بیش از همه در آن حادثه آسیب دید. صورت و دو چشمش سوخت، بینایی یکی از چشمانش را برای همیشه از دست داد و چشم دیگرش ٢٠ تا ٣٠درصد بینایی دارد. روند درمانی او هم به نسبت آسیبهایش طولانیتر شد.
حتی او مجبور شد برای درمان راهی خارج از کشور شود.هزینههای سرسامآور درمان و سفرهای پی در پی به خارج از کشور برای جراحی حسابی او و خانوادهاش را اذیت کرده است. با اینکه این زن قربانی دستور مستقیم رئیسجمهوری برای تسهیل در روند درمان و اختصاص ارز دولتی برای سفر به اروپا و آمریکا را به همراه داشت، با این همه، اما تشریفات اداری و پروسه صدور ویزا کار او را هم با مشکل مواجه کرد. او تاکنون بیش از ٩٠ عمل جراحی انجام داده، اما هنوز نتوانسته بخشی از بیناییاش را به دست آورد.او هم در این سالها مدام این سوال را از خودش میپرسد که چرا از دیدن این دنیا محروم شد و به چه گناهی صورتش به این روز افتاد. این زن جوان به علت شدت آسیبهایش به نوعی به سمبل قربانیان اسیدپاشی ایران تبدیل شد.
اسیدپاشی اصفهان از ابتدا تاکنون
اواخر مهرماه سال ٩٣ یکی از خبرگزاریهای رسمی کشور طی گزارشی از اسیدپاشیهای سریالی اصفهان پرده برداشت. اسیدپاشی از اواخر شهریور ماه در این شهر آغاز شد و طی چند هفته چند دختر جوان از ناحیه صورت هدف حمله اسیدی قرار گرفتند. هر چند برپایه برخی گزارشات در این حوادث پی در پی ١٥ زن مورد حمله اسیدپاشان ناشناس قرار گرفتند. اما براساس آمار رسمی حداقل چهار زن در این حوادث بهشدت مجروح شدند.
در اظهارات قربانیان این حادثه وحشتناک صحبت از حضور دو مرد موتورسوار به عنوان عامل اصلی حادثه به میان آمد. تاکنون هیچکدام از عاملان حادثه دستگیر نشدهاند و مسئولان میگویند موفق به شناسایی متهمان نشدهاند. این حادثه جنجالی واکنشهای زیادی در داخل و خارج کشور به دنبال داشت.
در حالی که برخی منابع خبری از دست داشتن عوامل خودسر در این حادثه خبر میدادند، صحبت از دست داشتن عوامل بیگانه در این حادثه به منظور برهم زدن نظم عمومی و تحت تأثیر قراردادن بررسی طرح عامران به معروف و ناهیان از منکر در مجلس به میان آمد.حتی احتمال خصومت شخصی آمدان این حادثه با قربانیان هم از سوی برخی مقامات مطرح شد، اما صحبتهای قربانیان و خانوادههای آنها به طور کلی این احتمال را رد کرد. با وجود محکومیت این حادثه از سوی دولت و سایر چهرهها و مقامات کشوری و ورود شخص وزیر بهداشت برای درمان مصدومان، اما این پرونده مشکوک همچنان در محاکم قضائی مفتوح است.
داغ فراموشی پرونده قربانیان اسیدپاشی
آنها فراموش شدهاند. انگار دیده نمیشوند. درد و رنجشان را هر روز و هر ساعت به تنهایی به دوش میکشند. انگار فراموشی مرهمی بر زخمهای ناسورشان شده.
بیشتر بخوانید
امتیاز: 0
(از 0 رأی )
نظرهای دیگران