بسیاری از تحلیلگران سیاسی حلقه کیان را خاستگاه فکری دولت اصلاحات قلمداد میکنند. این در حالی است که ردپای تفکرات دولت اعتدالگرای حسن روحانی را نیز باید در حلقه نیاوران جستوجو کرد. حلقه نیاوران از نظر فکری و ماهوی چه تفاوتهایی با حلقه کیان دارد؟
حلقه کیان از بین افرادی شکل گرفت که در کلیات شبیه به هم فکر میکردند. اغلب این افراد نیز در نشریه «کیان» فعالیت میکردند که بعدها به حلقه کیان شهرت پیدا کرد. با این وجود حلقه کیان را از نظر هم اندیشی نمیتوان با «حلقه وین» و یا «حلقه فرانکفورت» مقایسه کرد. در مکتب فرانکفورت تشابهات و هماندیشی فکری بالایی بین اعضا وجود داشت و اعضای این مکتب تراوشات و هماندیشیهای خود را تئوریزه کردند و جریان فکری ایجاد کردند. این جریانسازی فکری نیز علیه جریانهای فکری مسلط جامعه صورت گرفت. حلقه فرانکفورت و یا حلقه وین دارای گرانیگاه و دقایق فکری بودند و میتوان دیدگاههای آنها را مورد نقد و بررسی قرار داد. اما حلقه نیاوران تنها یک نام است و هیچ گرانیگاه و چارچوب فکری خاصی ندارد. حلقه نیاوران تنها یک غسل تعمید بوده و نامی گذاشته شده است و به همین دلیل نمیتوان از نظر محتوا و ماهیت این مکتب را مورد تحلیل و بررسی قرار داد.
مکتب نیاوران را تکنوکراتهایی تشکیل میدهند که دارای مشی لیبرالیستی در اقتصاد و حتی سیاست هستند و از نظر فکری دولت حسن روحانی را تغذیه میکنند و اغلب اعضای آن یا در کابینه حضور داشتند یا اینکه به دولت مشاوره میدهند. چرا معتقدید این مکتب دارای گرانیگاه فکری نیست؟
من مکتب نیاوران را جدی نمیدانم و نمیتوانم آن را با حلقه کیان مقایسه کنم. حلقه کیان به هر حال دارای تراوشات و نوآوریهای فکری بود و از نظر فکری دارای اندیشههایی بودند که میتوان درباره آنها فکر کرد و سخن گفت. البته اعضای حلقه کیان تنها در کلیات با هم اشتراک داشتند وگرنه در جزئیات در برخی مسائل بین اعضا اختلاف وجود داشت. این در حالی است که این وضعیت درباره مکتب نیاوران صادق نیست و نمیتوان درباره تراوشات فکری این مکتب سخن گفت. هنوز ما نمیدانیم که آموزهها و ایدههای مکتب نیاوران چیست و هدف این مکتب چیست و به دنبال چه چیزی است. مکتب نیاوران حالت غیررسمی دارد و به همین دلیل دیدگاهها و تفکرات خود را بروز نداده است. در نتیجه تا زمانی که مشخص نشود که حلقه نیاوران دارای چه خط مشی و هدفی است نمیتوان درباره دیدگاههای آنها اظهارنظر کرد.
شما به چه میزان با حلقه کیان در ارتباط بودید؟
اغلب اعضای حلقه کیان از دوستان فکری من بودند و من نیز تا حدودی با این حلقه ارتباط داشتم. با این وجود بیشتر ارتباط من با این حلقه در زمینه مطالبی بود که از من درخواست میکردند و من برای مجله کیان مینوشتم و در آنجا منتشر میشد.
آیا تکنوکراتهای مکتب نیاوران در حال استحاله گفتمان اصلاحات یا چپهای اسلامی برخاسته از حلقه کیان در یک گفتمان تکنوکراتیک است که به قدرت نزدیکتر است و تلاش میکند خود را با قدرت تعریف کند؟
هنگامی که جریان اصلاحات در شکل جدیدش متولد شد بسیاری از گفتمانهایی که امروز را در ذیل جریان اصلاحات تعریف میکنند بیرون از گفتمان اصلاحات قرار داشتند و در ساحت گفتمان اصلاحات تعریف نمیشدند. به تعبیر دیگر، در جریان اصلاحات «خودی» تعریف نمیشدند و حتی از یک منظر «دگر» گفتمانی جریان اصلاحات تعریف میشدند. دلیل این مسأله نیز این بود که این گفتمانها به سمت راست و اصولگرایی بیشتر متمایل بودند تا گفتمان چپ و جریان اصلاحات. با این وجود گذر زمان یا این جریانها را به سمت گفتمان اصلاحات هُل داد یا اینکه مسیر آنها را هموار کرد تا به جریان اصلاحات نزدیکتر شوند. کم فروغی، نازایی، انجماد، خمودگی و سترونی جریان راست یا اصولگرایی نیز در این مسأله نقش داشت. به همین دلیل نیز کسانی که در یک مقطع تاریخی خود را در ذیل جریان راست تعریف کرده بودند و در این جریان هویت پیدا میکردند به حاشیه کشیده شدند و در نهایت به بیرون پرتاب شدند. در چنین شرایطی این جریانهای فکری و سیاسی تلاش کردند خود را به یک گفتمان دیگر نزدیک کنند و هویت خود را به آن گره بزنند تا بتوانند با از حیثیت و چارچوبهای فکری آن جریان استفاده کنند و به اهداف خود دست پیدا کنند. نگاه این جریانهای فکری و سیاسی نیز به جریان اصلاحات نگاهی همراه با همبودگی فکری، روشی و منشی نبوده و بلکه این جریانهای فکری به گفتمان اصلاحات به عنوان یک جریان توفنده اجتماعی و سیاسی نگاه میکردند که میتواند مسیر آنها را به سمت قدرت هموار کند. به همین دلیل نیز خود را در این ساحت کلی تعریف کردند و تلاش کردند با جریان اصلاحات همراهی کنند.
چرا هرچه این جریانهای فکری به قدرت نزدیکتر میشدند، جریان اصلاحات فاصله خود را با این جریانهای فکری بیشتر نکرد؟
این جریانهای فکری هویت هلو انجیری داشتند. به همین دلیل نیز این جریانهای فکری هروقت که مصلحت آنها ایجاب کند میتوانند سر از راست دربیاورند و هر زمان که نزدیک شدن به گفتمان اصلاحات برای آنها سود و منفعت بیشتری داشته باشند به گفتمان اصلاحات نزدیک شوند. این جریانهای فکری حتی قابلیت این را دارند که بازی تکنوکراتیک بروکراتیک راه بیندازند و میانه باشند و در این زمینه دست به مکتبسازی و گفتمانسازی بزنند. در نتیجه این جریانهای فکری تلاش کردند خود را ضمیمه گفتمان اصلاحات قرار دهند تا از پرتو گفتمان اصلاحات به اهداف خود دست پیدا کنند. یک اصل سیاسی بیان میکند که اگر نمیتوانی غول باشی تلاش کن روی دوش غول سوار شوی و اگر نمیتوانی جریانسازی کنی تلاش کن روی امواج اجتماعی و سیاسی سوار شوی و اهداف خود را محقق کنی. برخی از جریانهای فکری و حتی برخی از افراد که غول نبودند و قدرت ایجاد موج در جامعه را نداشتند به این نتیجه رسیدند که برای رسیدن به اهداف خود باید روی دوش غول سوار شوند و از امواج شکل گرفته در جامعه به سود خود استفاده کنند. از سوی دیگر برخی از دوستان اصلاحطلب نیز این راه را هموار کردند تا این عده بتوانند با استفاده ابزاری از گفتمان اصیل اصلاحات به اهداف خود دست پیدا کنند. این جریانهای فکری و سیاسی هیچگاه تلاش نکردند که به معنای واقعی وارد ساحت اصلاحطلبی شوند. با این وجود اندک اندک طمع در تمامی خانه کردند و از دری که وارد شده بودند به دنبال مالکیت همه خانه بودند. به همین دلیل نیز تلاش کردند اهالی خانه را بیرون کنند تا خود به تنهایی مالکیت خانه را به دست بیاورند. به همین دلیل نیز مردم دیگر نمیتوانند با این افراد جدید ارتباط برقرار کنند. منش و اخلاقیات اهل خانه منش و اخلاقی نبود که مورد پسند مردم باشد. حتی خود خانه نیز دیگر مانند گذشته نبود و به همین دلیل مردم دیگر نمیتوانستند آن خانه را مانند گذشته باور کنند. در شرایط کنونی نیز صدایی که از درون این خانه شنیده میشود صدای مردم نیست و بلکه مردم و جامعه ابزاری هستند تا این افراد بتوانند به اهداف خود برسند. این افراد بیآنکه قلمی زده باشند، ادعای مکتب دارند و بیآنکه آموزهای ایجاد کرده باشند مدعی ایدئولوژی هستند.
چه کسانی اصلاحطلبی را به قدرت گره زدند و نتوانستند پاسخگوی مطالبات مردم باشند؟ دلیل اصلی ضعیف شدن جریان اصلاحات از درون بود یا بیرون؟
موانع بیرونی برای یک جریان سیاسی یک امر طبیعی است و همواره «دگر» یک جریان فکری برای وی مانع تراشی کرده است. با این وجود این «دگر» به همان شکل که هویتسوز است، هویتساز هم میتواند باشد. در برخی مواقع «دگر» یک جریان سیاسی و فکری میتواند عامل شکوفایی و تعالی آن جریان بشود. با این وجود مشکل از زمانی آغاز میشود که حاملان و عاملان یک جریان سیاسی که باید سنگهای جریان سیاسی را به دوش بکشند و عمارتی برپا کنند، ویران میکنند. کسانی که هیچ انگاره فکری و ارزش افزوده معرفتی ندارند و تنها به یک جریان سیاسی به عنوان ابزاری برای رسیدن به قدرت نگاه میکنند. این افراد تلاش نمیکنند جریان سیاسی را به عنوان روح و فرزند زمانه بازتولید کنند و آن را در افق معنایی نسل جدید قرار بدهند. به نظر من شبه اصلاحطلبان بیشترین ضربه را به جریان اصلاحطلبی زدند که تلاش کردند از جریان اصلاحات یک برج بابل بسازند تا به عرش قدرت و منفعت برسند. به همین دلیل نیز در مرحله نخست باید جریان اصلاحطلبی را از دست شبه اصلاحطلبان منفعت طلب نجات دهیم. امروز عدهای به نام اصلاحطلبی مانع بزرگی در مسیر توفندگی و بالندگی جریان اصلاحات به وجود آوردهاند. این عده جریان اصلاحطلبی را به منفعتطلبی خود تقلیل دادهاند و یک چهره غیرلطیف و غیر اصلاحی از جریان اصلاحطلبی به مردم ارائه دادهاند. نکته قابل تأمل در این زمینه این است که اصلاحطلبان هنگامی که بر سریر قدرت قرار میگیرند همان کنش را از خود نشان میدهند که قبل از اینکه به قدرت برسند آن را نقد میکردند. به همین دلیل نیز نسل جدید و مردم دیگر به جریان اصلاحات به عنوان یک راه برون رفت نگاه نمیکنند. من موانع بیرونی در تضعیف جریان اصلاحات را نفی نمیکنم، اما معتقدم حرکت یک جریان سیاسی باید از درون باشد و آنچه جریان اصلاحات را ضعیف کرده از درون بوده است. جریان اصلاحات باید تلاش کند با نسل جدید دیالکتیک و دیالوگ برقرار کند تا بتواند گفتمان جدیدی را به وجود بیاورد. در این شرایط جنس جریان اصلاحطلبی باید از جنس کنش و راه برونرفت باشد و به صورت انضمامی در متن و بطن مشکلات مردم قرار بگیرد. به نظر من زمان آن فرا رسیده که ما یک نقد هستی شناسانه و شالوده شکنانه از جریان اصلاحات داشته باشیم که در این چندین سال که از عمر جریان اصلاحطلبی میگذرد کجا به کجراهه رفتیم و منجمد شدیم. اگر از وضعیت خود یک آسیب شناسی دقیق داشته باشیم میتوانیم برای آینده برنامهریزی کنیم که چه باید کرد و چه نباید کرد.