در دنیای پررقابت رسانه، صداوسیما مدتی است که جامانده و نتوانسته میان حفظ اصول خود و احترام به مخاطب، تعادل برقرار کند. این رسانه مهم، سالهاست در این معادله، کفهی «سانسور» را به طرز عجیبی سنگینتر کرده است و حتی برایش مهم نیست که قربانی این تصمیم، تولیدات خودش باشد. نمونهی تازهی این نگاه، سریال جدید شبکه یک سیما با نام «ناریا» به کارگردانی جواد افشار است. سریال «ناریا» که از شبکه یک سیما روی آنتن میرود هر قسمت با سانسورهای عجیبی روبه رو است تا جایی که برخی از سکانسها بی سروته و بدون منطق شدهاند، اما نکته تاسف آور برای مخاطبان صداوسیما این است که نسخهی کامل و بدون حذفیات این سریال، مدتی پیش از شبکه آیفیلم عربی پخش شده و با مراجعه به سایت این شبکه، به راحتی میتوان حذفیات و سانسورها را تماشا کرد.
سریالی که به گفتهی سازندگانش، قرار بوده تجربهای متفاوت در ژانر معمایی و جنایی داشته باشد حالا خودش گرفتار معمای پیچیده سانسور و حذف شده این حذفیات سکانسهای بسیاری از بازی محمدرضا شریفینیا و بخشهای زیادی از بازی سامان صفاری بازیگر اصلی داستان را تحتتأثیر گذاشته است. پرسش اصلی اما این است: چرا یک رسانه، باید محصول خودش را طوری سانسور کند که عملا روایتش دچار لکنت شود؟ اگر آنچه ساخته شده، غیراخلاقی یا ناهنجار بوده، چرا مجوز تولید گرفته؟ و اگر مجوز گرفته و توسط همین سازمان ساخته شده، چرا حالا باید در همان رسانه، دچار سانسور شود؟
این اتفاق، فقط یک نمونهی نمادین از رفتار متناقض صداوسیماست؛ سازمانی که سالهاست درگیر جدال میان «تولید» و «سانسور» است، و به نظر میرسد هنوز نتوانسته تصمیم بگیرد که مخاطبش را موجودی بالغ بداند یا طفلی نابالغ که باید مدام از دیدن «واقعیتها» محافظت شود.
وقتی سریال «ناریا» با تبلیغات گسترده وارد کنداکتور شبکهی یک شد، بسیاری از مخاطبان امیدوار بودند که تجربهای تازه از تلویزیون ببینند؛ تجربهای که قصهای معمایی، فضای متفاوت و کارگردانی هوشمندانهاش را به رخ بکشد. اما چیزی نگذشت که تماشاگران پی بردند برخی صحنهها، دیالوگها، و حتی سکانسهای کلیدی سریال، در نسخه پخششده از شبکه یک حذف شده یا به شکلی گنگ و ناقص به تصویر درآمده است. در عوض، همان سریال از شبکه آیفیلم عربی – باز هم زیرمجموعهای از صداوسیما – بهصورت کامل، بدون حذفیات پخش شده و با استقبال گستردهای نیز روبهرو شده است.
این تناقض، نه فقط سؤالبرانگیز که مایهی شرمساریست. چرا مخاطب ایرانی باید با نسخهای روبهرو شود که خط روایتش پارهپاره و نامفهوم است، اما مخاطب عربزبان خارج از کشور نسخهی بدون حذفیات را ببیند؟ آیا وقت آن نرسیده که صداوسیما برای مخاطب ایرانی همشأنی قائل باشد و او را از ابتداییترین حق رسانهای یعنی «دسترسی کامل به روایت» محروم نکند؟
مسئله فقط «ناریا» نیست. این ماجرا، نشانهایست از بیماری مزمن در ساختار صداوسیما؛ بیماریای به نام بیاعتمادی به مخاطب. رسانه ملی، بهجای اینکه با مخاطبش گفتگو کند، سعی میکند او را هدایت، تربیت و سانسور کند. در چنین شرایطی، طبیعیست که مخاطب، روزبهروز از تلویزیون فاصله بگیرد و به پلتفرمهای دیگر روی بیاورد؛ پلتفرمهایی که نهتنها محتوای جذابتر که احترام بیشتری به شعور مخاطب میگذارند.
نکتهی تلخ ماجراینجاستست که صداوسیما بهجای رقابت سالم با پلتفرمهای نوین، عملاً خودش را عقب میکشد و حتی به تولیدات خودش هم رحم نمیکند. سانسورهای بیمنطق و گاه مضحک، باعث شده حتی سریالهایی که با زحمت فراوان ساخته میشوند، به اثری بیجان و کماثر تبدیل شوند. چرا که قصه، وقتی خط روایتش ناقص باشد، هرقدر هم بازیگری خوب و کارگردان خلاق داشته باشد، بیاثر میشود.
شاید وقت آن نرسیده که مسئولان صداوسیما، بهجای سانسور بیپایان، به مسیر حرفهایتری فکر کنند؟ آیا بهتر نیست بهجای بریدن و حذفکردن، از ابتدا در فرایند تولید، معیارهای روشنی تعیین کنند و بعد پشت محصول نهایی خود بایستند؟ اگر «ناریا» قابلپخش نیست، چرا ساخته شده؟ و اگر قابلپخش است، چرا باید در همین کشور، توسط همین سازمان، سانسور شود؟