احمد طالبینژاد
داستان غمانگیز تعرض، تجاوز و آلودن روابط استاد/معلم-شاگردی در محیطهای خاص، چیز تازهای نیست. دراینباره روایتها و اسناد و مدارک متقنی وجود دارد که گاه حیرتآور است. نمونهها فراوان هستند. خود پاپ فرانسیس که چندی پیش درگذشت، در آغاز کارش به عنوان پیشوای کاتولیکهای جهان، بابت خطایی که تعدادی از کشیشها نسبت به کودکان و نوجوانان کارآموز در کلیسا روا داشتهاند پوزش خواست.
در ایران خودمان هم کم نبودند و نیستند افرادی که تمایلاتشان به شاگردان، از پرده برون افتاده است؛ این اتفاق شاید در پهنه ادبیات و هنر کهن الگویی هم داشته باشد که من از آن بیخبرم.
نمایش «شک» که به نویسندگی جان پاتریک شنلی و کارگردانی کورش سلیمان این روزها در مجموعه نمایشی ایرانشهر بر صحنه است، همین مضمون را دستمایه قرار داده و در فضایی عبوس و غمبار، حکایت پاکدامنی و رقابت یک پدر و خواهر روحانی است که در مدرسهای دینی مشغول به کار آموزش و تهذیب اخلاق بچهها هستند. در زیر تندیس صلیبی خوشترکیب که با طراحی خلاقانه بر همه فضای صحنه احاطه دارد، ما شاهد دو رویه از فساد هستیم: یکی عملکرد پدر روحانی -با بازی متوسط بهنام تشکر- که در مونولوگ نخست نظریههای اخلاقی و دینمدارانه خود را بیان میکند و چنان قاطعانه از آنها سخن میگوید که گویی کلامش، کلام غیر بشری است.
اما دیری نمیپاید که گوشههایی از آلودگی غیراخلاقیاش -ارتباط نزدیک و جنسی یا بهتر است بگویم اتهام او- برملا میشود. دفاع مستمر او و توجیه متظاهرانهاش از این رابطه، دیگر نمیتواند شخصیت خدشهدارشده او را بازآفرینی کند. از سوی دیگر، خواهر روحانی مدیر مدرسه با بازی خوب رؤیا افشار، با پیبردن به این فساد، میکوشد به آن دامن بزند و پدر روحانی را از اریکه به زیر بکشاند. او ظاهرا راست میگوید و از روی سند و مدرک و اقاریر خواهر روحانی (ویدا جوان) و مادر پسرک با بازی درخشان ساناز نجفی، با هیجانزدگی کامل کوس رسوایی کشیش را بر سر بازار به صدا درمیآورد. اما در انتهای نمایش، مادر روحانی اقرار میکند که این یک دروغ بزرگ بوده که به نمایشی تکنفره برای رقابت و نابودی شخصیت پدر روحانی تبدیل شده است.
به عبارت دیگر، در این معرکه هیچکس پاکدامن نیست و همگان «یواشکی»هایی دارند که پاشنه آشیل انسانیتشان است. از این نمایشنامه چندین اقتباس نمایشی و سینمایی هم ارائه شده که نامدارترینش فیلم شک با بازی مریل استریپ و... است که اتقاقا فیلمنامهاش را نیز خود جان پاتریک شنلی نوشته و فیلمی آرام اما تکاندهنده از کار درآمده است.
در این اجرا، متن آشکارا از اجرا بالاتر ایستاده و اغلب صحنهها از میزانسن ایستا برخوردارند؛ در حدی که احساس میکنی به تماشای یک جلسه نمایشنامهخوانی -که این روزها خیلی هم باب شده- نشستهای. بله میدانم و میفهمم که تکیه اصلی متن بر کلام است و یافتن معادلهای حرکتی برای صحنههایی که در یک دفتر مدرسه دینی یا نقاط ثابت برای تکگویی کشیش میگذرد دشوار است، اما میشد با حرکت شخصیتها در صحنه و فیگورهای نمایشی، مانع این ایستایی و ریتم کُند -دستکم در یکسوم نخست- شد. از نیمه دوم متن ظرفیت نمایشی خوبی پیدا میکند و مخاطب را به هیجان و انتظار میرساند.
این دومین یا سومین نمایشی است که از کورش سلیمانی دیدهام و نسبت به کارها پیشینش، اجرایی حرفهایتر و اندیشمندانهتر است.
منبع: sharghdaily-1001474