یک هفته را با جورج وودهوس بگذرانید و ببینید که او چطور باید یکی از مسائل مهم سازمان جاسوسی بریتانیا را حل کند. وارد مهمانیهای مجلل شوید، به کلابها سر بزنید، در مطب روانپزشک حال و احوال مأموران اطلاعاتی را زیر نظر داشته باشید و بازیهایی سر میز شام با موضوع خیانت و اعتماد را دنبال کنید. یا به عبارت دیگر، داستانی تعلیقآمیز را در قالب کلیشههای ژانر جاسوسی با امضای سودربرگ ببینید. اگر بخواهم جدیدترین فیلم این کارگردان یعنی Black Bag را به شما معرفی کنم، به همین جملات قبلی اکتفا میکنم. با ما همراه باشید تا این فیلم را مورد بررسی قرار بدهیم.
این یک هفته که با جورج میگذرانیم پر از فراز و نشیب است و رازهای زیادی را در خود جا داده است. جدا از جورج با بازی مایکل فسبندر، پنج شخصیت مهم دیگر هم در داستان هستند که هر کدام از آنها میتواند جاسوس و خائن باشد. دو نفر مأمور سازمان، دو نفر گردآورندهی داده و یک روانپزشک؛ یکی از این پنج نفر اطلاعات مربوط به سلاح هستهای سوروس (Severus) را به روسها فروخته است که انفجار آن میتواند به هزاران نفر صدمه بزند. از همه مهمتر، نام همسر جورج یعنی کاترین هم در لیست مظنونین قرار دارد؛ شخصیتی که بازیگری او برعهدهی کیت بلانشت است. بدین ترتیب زمینه فراهم میشود تا یک هفتهی پر از تعلیق و معما را با این گروه از کرکترها برای یافتن خائن بگذرانیم.

لباسهای شیک، مسافرتهای یک روزه به خارج از کشور، تعلیق و بیاعتمادی، وفاداری به ژانر جاسوسی!
اول از همه، وقتی که به کلیت داستان نگاه میکنیم، شاهد بستری هستیم که تا حد زیادی اشباع شده است؛ داستانی که در آن کشورهای بلوک شرق مثل روسیه آدمِ بد هستند و میخواهند با سلاح اتمی به دیگر کشورها صدمه بزنند و سازمان اطلاعاتی نقش ناجی را ایفا میکند. مبارزههای سیاسی و درون-سازمانی مثل همیشه یک ابزار برای ساختن داستانی تعلیقآمیز و جاسوسی شدهاند. در واقع پرداختن چنین پسزمینهای در این ژانر، زمینه را برای بازی موش و گربه و برای پیدا کردن جاسوس و خائن فراهم میکند. اگر طرفدار فیلمهای تعلیقآمیزِ جاسوسی باشید احتمال زیادی میرود که این موضوع را پیشتر هم در فیلمهای دیگری دیده باشید. Black Bag از چارچوبهای کلیشهای خارج نمیشود و صرفاً یک داستان دیگر در بستر آن روایت میکند.
علاوه بر پسزمینهی داستان، دیگر خصیصههای ژانر جاسوسی در اینجا هم حاضر هستند: آدمهای شیک و کتشلوارپوش، ساختمانهای شیشهای، رازهای شخصی، خطر تروریستها، مشکلات روحی و… . همهچیز بوی پیروی از قائدههایی در ژانر جاسوسی میدهد که در طول سالها با فیلمهایی چون جیمز باند و مأموریت غیرممکن، تعریف شدهاند. دیوید کپ توانسته با استفاده از چنین قالبهایی داستان خود را طرحریزی کند که البته مضامین خاص خود را هم دارد.
مثلاً موضوع اعتماد و خیانت محوریترین مضمون داستان میباشد. همیشه در فیلمهای جاسوسی بیبند و باری شخصیتها قابل توجه است؛ آنها به دلیل توانایی رازداری و تنوع آدمهایی که با آنها روبرو میشوند، خیلی راحت خیانت میکنند. در طول فیلم، متوجه میشویم که شخصیتهای زیر ذرهبین به صورت ضربدری با یکدیگر ارتباط دارند! سازندگان Black Bag از این کلیشه بهره بردهاند تا مفهوم اعتماد را در آن تعریف کنند؛ جورج وودهوس سمبل مردیست که با دنبال کردن کدهای اخلاقی سنتی خود، از چارچوب خیانت خارج میشود.

جورج نمونهی مردیست که میداند چطور بین حرفه و زندگی شخصی خود تعادل برقرار کند؛ حتی اگر آنها شدیداً با هم گره خورده باشند!
این شخصیت پیش از هر چیزی متعهد است و با صداقت و راستی مأموریتهایش را انجام میدهد؛ شاید به همین دلیل است که چنین مأموریت خطیری به او محول شده. او به همسر خود کاترین اعتماد کامل دارد؛ او میگوید که برای همسرش آدم هم میکشد و حتی دروغ هم میگوید. در طول شاتهای متعددی از حلقهی ازدواجش میبینیم. جورج در خانه آشپزی میکند و مقدمات مهمانیها را به تنهایی فراهم میآورد. بهطور کلی دیوید کپ خواسته شخصیتی بیافریند که برخلاف دیگر جاسوسها وفادار، صادق و قابل اعتماد است. مایکل فسبندر با بازی جذابی که از خود بروز میدهد، توانسته جورج را مطمئن به نفس، خونسرد و جنتلمن بازتاب کند.
حال این شخصیت وفادار و متعهد، علاوه بر اینکه باید با حقایق مربوط به دوستانش و خیانت در برنامهی هستهای سوروس روبرو شود، با دیدن نام کاترین در لیست مظنونین، اعتمادش نسبت به همسرش هم به چالش کشیده میشود. این مضمون فیلم Black Bag را در برابر دیگر فیلمهای ژانر جاسوسی خاص میکند و روایتی منحصر به فرد در قالبهای کلیشهای ارائه میکند. به عبارت دیگر، مفهوم اعتماد را در دنیایی میبینیم که واقعاً حتی نمیشود به سایهی خود اعتماد کرد! با این حال جورج نهایتاً با بازجوییهای متعدد و رسیدن به اطمینان هم این پرونده را حل میکند و هم نسبت به معشوقهی خود وفادار باقی میماند.
علاوه بر این، کلیت داستان واقعاً فکر شده است و هر چه بیشتر به پایان فیلم نزدیک میشوید تا معمای پیدا کردن خائن حل بشود، میبیند که چطور پیچشهای داستانی و ریزهکاریهای زیادی در روایت به کار رفته است. تعلیقهای موجود در نیمهی ابتدایی فیلم نهایتاً به نتیجه میانجامد و کم کم معماها حل میشود.

چشمگیرترین فرد در این مهمانی استیون سودربرگ است!
سبک کاری سودربرگ را میتوان به راحتی و خیلی زود در این فیلم تشخیص داد؛ زندگیهای سطح بالا، کلاب، مهمانی، دوربینی که شخصیتها را دنبال میکند و تعلیقی آرام که جذابیت روایت را حفظ میکند. موسیقیها و میزانسنهای پر زرق و برق به کمک هم آمدهاند تا فضای جاسوسی و رازآلود فیلم سبک خاصی داشته باشد. سینماتوگرافی و نحوهی قاببندی نیز گاهی چشمها را به خود خیره میکند.
بطور کلی فیلم Black Bag در کلیشهها و قالبهای ژانر جاسوسی تعریف میشود و همانند خیلی آثار مشابه در آن به دنبال یافتن شخصیت خائن هستیم. داستان بطور کلی چفت و بست خیلی خوبی دارد و مضامین منحصر به فردی چون اعتماد، وفاداری و عشق را در فضایی پر از دروغ و دسیسه و خیانت نشان میدهد. شاید این پارادوکس جذابترین ویژگیِ جدیدترین فیلم سودربرگ باشد.
منبع: ویجیاتو
منبع: faradeed-238636