فرادید| شهر ویران شده است. قطارها بیحرکت روی ریلها ایستادهاند. مدارس در سکوت فرو رفتهاند. کتابخانهها و خشکشوییها در حال زوال و نابودی هستند. همه مردم ناپدید شدهاند.
به گزارش فرادید؛ دنیا همانطور که ما میشناسیم به پایان رسیده است، اما لوری نیکس احساس خوبی دارد. چرا؟ چون در واقع، او و کاتلین گربر، همکار هنریاش، معماران شاد این آخرالزمان مینیاتوری هستند. در یک روز زمستانی خاکستری در بروکلین، این دو زن در آپارتمان پر از وسایلشان که به عنوان استودیو نیز از آن استفاده میکنند، مشغول ساخت دقیق ماکتهای کوچک از فاجعهها هستند.
نیکس به عنوان کودکی که در نورتون کانزاس بزرگ شده بود، «همیشه در اطراف خطر و فاجعه بود؛ آب و هوای بد، کولاکها، سیلها، هجوم حشرات و البته طوفانهای سهمگین.» در این تصویر از چیزی که ممکن است یک آرایشگاه ویرانشده توسط گردباد باشد، دست گربر وارد قاب شده و مقیاس واقعی این ماکت را نشان میدهد.
نیکس میگوید هدف آنها این است که «روایتهایی آخرالزمانی را خلق و عکاسی کنند؛ مدلهایی از یک کلانشهر پس از نابودی انسانها در آینده؛ پس از یک فاجعه ناشناخته.» او میافزاید: «میخواهیم تخیل و ذهنیت بینندگان را درگیر و تحریک کنیم تا آنها به حال حاضر بیاندیشند؛ به اینکه آیا هنوز آیندهای برای ما وجود دارد؟ آیا قادر خواهیم بود خودمان را نجات دهیم؟»
نیکس و گربر کارها را بین خود تقسیم میکنند. نیکس درباره این تصویر از یک کلاس آناتومی میگوید: «من کابینتها، دیوارها، کف و صندلیها را ساختم. کاتلین همه مدلهای آناتومی را ساخت. او کارهای سخت را انجام میدهد.»
نیکس میگوید: «وقتی عکسهایمان را نشان میدهیم، مردم میپرسند: «آیا این واقعی است؟» اگر فکر کنند واقعی است، موفق بودهایم. ما سعی میکنیم صحنههایمان را تا حد امکان واقعی بسازیم. ممکن است مقیاس یا رنگها کمی نادرست باشند، اما همیشه سعی میکنیم واقعیت را بازسازی کنیم.»
این رستوران غذای چینی که از موادی مانند فوم، خاک رس، کاغذ و گیاهان خشک ساخته شده، کاملا واقعی، کثیف و متروکه به نظر میرسد.
نیکس بیشتر ایدههای این تابلوهای پیچیده را از سوار شدن در مترو یا ورق زدن عکسهای سفر به دست میآورد. منابع دیگر الهامبخش او از گذشتهاش سرچشمه میگیرند. او که در دهه ۱۹۷۰ در منطقهای طوفانخیز بزرگ شده بود، تحت تأثیر آب و هوای متغیر و فیلمهای فاجعهای مانند «آسمانخراش جهنمی» و آثار دیستوپیایی مانند «سیاره میمونها» قرار گرفته بود.
امروزه او خود را یک «عکاس مناظر مصنوعی» میداند. او میگوید: «به جای پرسه زدن در حومه شهر به دنبال منظرهای کامل، من آن را همین جا روی میز کارم میسازم.»
یک خشکشویی که به ویرانه تبدیل شده است.
این همان جایی است که گربر وارد میشود. تجربه او در زرگری، شیشهگری و ساخت پوششهای مصنوعی به او کمک میکند تا صحنهها را بسازد، آنها را تخریب کند و به آنها حالت قدیمی بدهد.
نیکس میگوید: «او مجسمهساز است. من معمارم. من ایدهها، پالتهای رنگی و زاویه دوربین را طراحی میکنم. او همه جزئیات را طراحی میکند و به چیزها زندگی و درخشش میبخشد.»
نیکس و گربر برای هر صحنه از یک مقیاس متفاوت استفاده میکنند. آنها با یک شیء شروع میکنند و سپس صحنه را پیرامون آن میسازند. برای این کتابخانه، جایی که خزهها به دیوارها چسبیدهاند و درختان توس بر کتابها سایه انداختهاند، نقطه شروع، یک کره جغرافیایی مینیاتوری بود.
ماکتهای کوچک آنها از ۲۰ اینچ تا ۹ فوت قطر دارند. آنها با استفاده از مواد رایج مانند کاغذ و آکریلیک، مقوا و خاک رس، فوم فشرده و ورقهای پلاستیکی و ابزارهای کوچک برقی ساخته میشوند. این یک فرآیند دقیق است: هر صحنه بین هفت تا ۱۵ ماه طول میکشد تا ساخته شود. وقتی یک صحنه در نهایت آماده شد، نیکس با یک دوربین فرمت بزرگ ۸ در ۱۰ از آن عکس میگیرد.
نیکس میگوید: «من واقعاً خوشبین هستم. فکر میکنم صحنههای ما که در آنها طبیعت در حال بازپسگیری منظره است، به طور عجیب و شاید متناقضی امیدوارکننده هستند.» گربر هم با این نظر موافق است. او میگوید: «ما همیشه به دنبال ترکیبی از طنز و وحشت هستیم. ما همیشه تلاش میکنیم مردم را درگیر کنیم و آنها را به فکر واداریم».
در غیاب انسانها، طبیعت کنترل یک باغ گیاهشناسی را به دست گرفته است. نیکس میگوید ساختن این صحنه ماهها زمان برد.
نور روز از میان شکافهای دیوارها و سقف یک کازینوی متروکه به داخل میتابد و یک منظره بیابانی در بیرون را نشان میدهد.
زنگزدگی در یک اتاق کنترل متروکه به شدت گسترش یافته است.
منبع: faradeed-202664