شرق: «درام پاریس» نوشته ماری کرلی داستانی در مرز رستگاری و جنون است. داستان اشرافزادهای خودبین که در پیچوخم روزگار در عشق ناکام مانده و تنها و طردشده به ورطه زوال و جنون میافتد. کرلی این رمان را بر مبنای مقطعی از تاریخ فرانسه نوشته است و ازاینرو آن را به مردم فرانسه تقدیم کرده است. از سرگذشت ماری کرلی اطلاعات سرراستی در دست نیست و ازاینرو در ابتدای رمان سرگذشت مختصری از او تدارک دیده شده با عنوان گویای «ماری کرلی پدیدآورنده این اثر شورانگیز کیست؟». کرلی را در تاریخ ادبیات انگلستان از داستاننویسان مبرز نیمه دوم قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم خواندهاند. سال تولد او معلوم نیست اما برخی کرلی را متولد 1855 میدانند. آنطورکه پیداست ماری از کودکی آرزو داشته موسیقیدان مشهوری شود و البته در جوانی نیز پیانیست ماهری بوده است، «ولی حادثهای کوچک که عکسالعمل شدید روحی داشته، او را از عالم موسیقی جدا کرده و به دامان نویسندگی انداخت. آن وقت بود که در نوشتههای خویش از زندگی پراسرار خود سخن گفت. خویشتن را دختر پدری ایتالیایی و مادری اسکاتلندی معرفی کرد». او بعد از آنکه نخستین کتابش «هیئت قضات معبد» و بعد از آن، «عمر جاودانی» و «تلما» را نوشت شهرتی یافت و در انگلستان نامش بر سر زبانها افتاد. مدتی بعد به پاریس رفت و در آنجا اقامت کرد و کتاب مشهورش «سرگذشت» یا «درام پاریس» را نوشت که در همان سال نخست صدها هزار نسخه آن فروش رفت. اما روحیات خاص کرلی قضاوتهای متفاوتی را برانگیخت. «از آنجا که دختری فاضله و هنرمند بود کمتر با دیگران درمیآمیخت و معاشرت میکرد. همین انزواجویی و عدم آمیزش او با اشخاص موجب هزاران روایات نیک و بد درباره او شد. حتی عدهای از دشمنان او در سالهای نخستین جنگ بینالمللی علیه او تاخته و وی را متهم به میهنفروشی و خیانت به وطن کردند، در حالی که عموم مورخین درباره احساس شدید او به وطنخواهی تردیدی ندارند... او در سالهای آخر زندگی از ارسال کتاب خود به انجمنهای منتقدین ادبی خودداری میکرد. ازهمینرو حس تنفر صاحبان مجله و نقادان ادب را نسبت به خود برانگیخت. گروهی از آنان وی را زنی خودخواه و جاهطلب و گزافگو نامیدند و بر آثار او بیرحمانه تاختند، ولی کسانی که در این میان بیطرفی پیشه خود ساخته بودند و میلیونها خواننده او که در سراسر جهان آثار او را میخواندند همه به ذوق و نبوغ او آفرین میگفتند». ماری کرلی حدود هفتادواندی سال زندگی کرد و تا سالهای آخر دست از نوشتن برنداشت و سرانجام، در 21 آوریل 1926 در حالی که بیستوهشتمین داستان خود را آغاز کرده بود، از دنیا رفت.
«داستانهای کوتاه از نویسندگان آمریکا» چهارده داستان از نویسندگان آمریکایی را دربر دارد. اگر هریک از داستانها اثر برگزیده نویسنده آن نباشد، دستکم آنها را در ردیف آثار اول این نویسندگان شمردهاند. این داستانها معرف سبک نگارش و مکتب ادبی هریک از این نویسندگان است. جز ناتانیل هاثورن، استیفن کرین، سارا اورن جیوئت، آمبروز بییرس و ا. هنری، سایر داستانسرایان عموما متعلق به دوره بعد از جنگ جهانی اول هستند که در گوشهوکنار جهان مشاغل مختلفی از قبیل خبرنگاری، سربازی، کشاورزی، صنعتگری و کارگری داشته و حتی مدتها آواره بودهاند و بعدها تصادفاً، به اجبار یا از روی تفنن و به منظور نوشتن تأثرات درونی خویش به نویسندگی و داستانسرایی روی آوردهاند و به تدریج مشهور شدهاند. حسن شهباز، مترجمِ این داستانها در مقدمه خود مینویسد: «منظور از انتخاب و ترجمه داستانهای این مجموعه صرفا معرفی آثار نویسندگان بزرگ نیست. در آمریکا داستانسرایان مشهور بسیاری نظیر ویلیام فاکنر، ارنست همینگوی، جان اشتاین بک، پرل بک و دوس پاسوس هستند که جایزه نوبل گرفتهاند یا آثار آنها در شمار فهرست پرفروشترین کتابهاست و نامی از آنها در این مجموعه نیامده است». درواقع مترجم داستانهایی را در این کتاب گرد آورده که عدهای از ادبشناسان آمریکا آنها را پسندیدهاند و نمونه خوبی از مکاتب ادبی مختلف گذشته و معاصر آمریکا دانستهاند. این مجموعه با داستانِ «پایان بحران» نوشته ماری بولته آغاز میشود. ماری بولته سال ۱۹۲۱ در شهر کوچک ریورتن از شهرهای ایالت نیوجرزی آمریکا به دنیا آمد. پس از گذراندن تحصیلات عالیه مدتی در شهر نیویورک اقامت داشت و آنگاه سال ۱۹۴۷ بهاتفاق شوهرش چارلز بولته به انگلستان سفر کرد تا مدت دو سال در دانشگاه آکسفورد از هزینه تحصیلی «رودیز» استفاده کند. «پایان بحران» نخستین داستان منتشرشده این نویسنده است که سال ۱۹۵۱ در مجله «هارپرز» منتشر شد و همان سال در شمار بهترین داستانهای کوتاه آمریکایی جایزه ادبی سال را دریافت کرد. داستان به سالهای ۱۹۲۹ تا اوایل جنگ دوم جهانی مربوط میشود که بحران مالی بیسابقهای ملت آمریکا را تحت فشار قرار داد. در ابتدای داستان میخوانیم: «وقتی سرانجام دوره کساد بیسابقه آمریکا دامنگیر خانواده ما شد، من ده ساله بودم. برادرم، فِرِدی، نه سال بیشتر نداشت و خواهرم، آگی، پنجساله بود. مدتها میگذشت که من دیگر عشق و علاقه خود را به عروسکبازی از دست داده بودم. در این ایام برای سرگرمکردن خود بازیچههای کوچک مرمری و شیشهای جمع میکردم... ما از موضوع کسادی آمریکا و بیکاری مردم و بیپولی عمومی چیزی نمیدانستیم تا آنکه یک روز سر میز ناهار به این قضیه پی بردیم. پدرم با عصبانیت زیاد و صدایی که مثل صدای مردهها سرد و بیروح بود، به مادرم خبر داد که بالاخره این مصیبت دامنگیر خانواده ما هم شد. گفتن این خبر بد را پدرم اول با افسردگی و گرفتگی زیادی شروع کرد، ولی هر دقیقه عصبانیتش زیادتر شد تا آنجا که هنوز ناهار ما تمام نشده بود که مشتهای گرهکردهاش پیدرپی روی میز میخورد و به حکومت ناسزا میگفت که باعث اصلی این بدبختی و بیچارگی است... من و فِرِدی و آگی از موضوع رکود اقتصادی و کسادی بازار و این حرفها ابدا چیزی جز داد و فریاد پدر نمیفهمیدیم؛ برای اینکه این رکود و کسادی ظاهرا تنها مصیبتی که بر سر ما سه نفر آورده بود این بود که آرامش خانه را به هم زده بود».
منبع: sharghdaily-939628