فرزانه متین
مینیسریال ۹ قسمتی «در انتهای شب» به کارگردانی آیدا پناهنده و نویسندگی مشترک او و ارسلان امیری اکنون از شبکه نمایش خانگی در حال پخش است.
آیدا پناهنده که پیش از این او را با فیلمهای «ناهید»، «اسرافیل» و «تیتی» میشناسیم، سریالی را با تم درام عاشقانه جلوی دوربین برده که به بحران روزمرگی و شرایط اقتصادی حاکم بر جامعه تلنگر میزند. پناهنده در سریال به جزئیات شخصیتی به درستی پرداخته و ظرافتی که در فیلمنامه به کار برده باعث شده مخاطب با سریالی خاص، اصولی و واقعگرا روبهرو شود. این سبک از دیالوگنویسی، داستان را به نحوی پیش میبرد که میتوانیم با شخصیتهای اصلی فیلم همذاتپنداری کنیم. آدمهایی که از جنس خودمان هستند. در این سریال پارسا پیروزفر با کاراکتر بهنام و هدی زینالعابدین با کاراکتر ماهی به ایفای نقش میپردازند. اصل حس و اتمسفر سریال از شیمی میان این دو بازیگر اصلی و کاربلد گرفته میشود. بهنام و ماهی که در نقش یک زوج هنرخوانده هستند، به خواست ماهی برای پسانداز در حواشی تهران (پردیس) زندگی میکنند. ماحصل ازدواج آنها یک پسر مبتلا به اختلال بیشفعالی است. زندگی آنها به دلیل مشکلات اقتصادی و سردی روابط در حال فروپاشی است. ما در اکثر آثار سینمایی و نمایش خانگی شاهد آن هستیم که زن و مرد عاشق سعی میکنند با عبور از فراز و نشیبها، مخالفتها و کنارزدن موانع به وصال برسند، اما در این سریال میبینیم که چگونه یک ازدواج عاشقانه شکست میخورد و به جدایی منجر میشود، در واقع سریال با فروپاشی شروع میشود.
ماهی در دوران دانشگاه عاشق استادش بهنام که 10 سال بزرگتر از اوست، میشود. اما این ازدواج عاشقانه بعد از چند سال منجر به جدایی میشود. کارگردان به ظرافت نشان داد در خصوصیترین بخشهای زندگی، شرایط حاکم بر جامعه تأثیرگذار است که اشاره به مشکل مالی دارد. اما اگر به خوبی دیالوگها را دنبال کرده باشیم، مشکلات اقتصادی و تهیه مسکن دلیل اصلی این جدایی نبوده. این زوج از همان ابتدا با ناراحتی وارد زندگی مشترک میشوند. در واقع بهنام با باردارشدن ماهی پیش از عروسی مشکل داشت. تروما، زخمها، حرفهای نگفته، سردی رابطه زناشویی و نارضایتی هر دو از شغلشان بهعنوان بحرانهای روزمره زن و شوهر دیده میشود و به حدی روی هم تلنبار شده که سر یک نارضایتی بهنام از محل سکونتشان، این دمل، سر باز میکند. در طلاقهای نمایشی همیشه نشان داده شده دو طرف همدیگر را دوست ندارند و از ما میخواهند ببینیم که در طلاق کدام یکی مقصرتر است. اما «در انتهای شب»، ردپای عشق بین بهنام و ماهی همچنان پابرجاست، اما نوع نگاهشان به زندگی مانع از ادامه زندگی مشترکشان میشود. در واقع وجود یکدیگر در زندگی را به عنوان سدی برای پیشرفتشان میبینند، به نمایش درآمدن این بخش پنهانی از ازدواج، جسارت آیدا پناهنده را نشان میدهد. بهنام به دلیل مدیریت مالی سختگیرانه ماهی، خود را حقیر میبیند از اینکه در این سالها نتوانسته آسایش زن و فرزندش را برآورده کند. اما این عقده حقارت و سرخوردگی فقط مختص زندگی مشترک نیست. بهنام از شغل خودش به عنوان کارشناس زیباسازی بافت شهری هم ناراضی است. او برخلاف ظاهرش مردی است فاقد جذابیت شخصیتی و مردانگی، بیش از ۴۰ سال دارد، اما رانندگی بلد نیست و قرارگرفتنش در کنار زنی مستقل و قوی باعث شده کاراکترش ضعیفتر از قبل باشد. مردی فراموشکار و حواسپرت که به قول ماهی: «اگر در شهر ولت کنم، گم میشوی» مردی که هنوز کلید خانه را پشت در جا میگذارد. بهنام، ماهی را به عنوان محبوب و همسرش نمیبیند، بلکه او را مادری میبیند که باید و نبایدهای روزمره را برای او تکرار میکند. این کارمند بهستوهآمده، رمقی برای ادامه زندگی مشترک علیرغم دوستداشتنش نمیبیند. مردی که به گفته خودش ذهنش آشفته و شلخته است. نمیتواند منظور خودش را رک و راست بیان کند و زمانی که بعد از جدایی، با زن همسایه (ثریا) عقد موقت میکند، در چشمانش کلی حرف هست که ثریا از او میخواهد همه چیز را بیان کند. این نقطه قوت یک زن است که این مسائل را میبیند و به راحتی از آن نمیگذرد. این همان چیزی بود که ماهی به ضعف شخصیتی بهنام، آن را نادیده میگرفت یا حتی نمیدید. در شخصیتپردازی ماهی که با صبر و حوصله به آن پرداخته شده، میبینیم بعد از جدایی، ماهی به خودش میرسد، موهایش را رنگ میکند، لباسهای زیبا بر تن میکند و... انگار به یاد میآورد باید خودش را دوست داشته باشد. او بعد از طلاق در پاسخ به پرسش پدرش که دردت چه بود که جدا شدی؟ جمله عمیقی میگوید: «میخواستم همسرش باشم نه مادرش». چرا ماهی عاشق در زندگی مشترک کسالتبارش قید معبودش را میزند و حاضر میشود دوباره به خانه پدریاش بازگردد؟ اگر بخواهیم حداقل با خودمان روراست باشیم، باید گفت ماهی برای به دست آوردن بهنام، خود واقعیاش را عوض کرد و نقاب زد اما به تدریج نه ماهی بلکه هرکسی که اینگونه زندگی کند، یک جا کم میآورد و خسته میشود. او حتی علاقهمند به نقاشی نبود اما به دلیل علاقهاش به بهنام، خود را عاشق نقاشی نشان میداد اما پس از رفتن زیر یک سقف از همان ابتدا با شخصیت ضعیف و متزلزل بهنام روبهرو میشود و حالا خود را در گودال روزمرگیهای زندگی میبیند. او بعد از جدایی، بلافاصله از کارش که از سوی بهنام تحمیل شده بود، دست میکشد و به دنبال کار جدیدی است. در اینجا فیلم به ما میگوید چقدر خوب است که قد بکشیم از پشت نقاب. بهنام با رفتن ماهی دچار کمبود شده که البته این حس را هم در زمانی که با ماهی زیر یک سقف زندگی میکرد، داشت اما علنا بعد از جدایی به این عقده و کمبود اشاره میکند. او بعد از طلاق، خودش را گم کرده و نمیداند چه میخواهد. در واقع یک زنی میخواهد که برایش مادری کند نه زنانگی. ثریا مثال زیبایی برایش زد و آن تشبیه بهنام به زالو بود. زالویی که به مادرش میچسبد و عشق را دریافت میکند اما مدتی بعد خسته و گمراه میشود. نکته جالب در قسمت پنج این سریال بود، مردی که زنی را عاشقانه میخواهد ۲۵ شاخه گل مریم مهرش میکند و برای زن دیگری که او را جمع و جور کند، گردنبند یادگاری مادرش را مهر میکند. در واقع این زیرکی پناهنده مبنی بر شخصیت بهنام را نشان میدهد که حتی حاضر نیست برای مهر، از خانه بیرون رود و سکه یا طلایی بگیرد، بلکه دمدستترین شیء که از قضا ارزشمند است را به او میدهد. به نمایش درآمدن این ریزهکاریها، کار چندان آسانی نیست. عادت مقوله بسیار مهمی در زندگی مشترک است. در میانههای ردوبدل شدن دیالوگ بهنام با ثریا، او از عادت و وابستگیای که به ماهی داشت صحبت میکند، وابستگیای که بعد از جدایی همراهش است و او را به سمت زنی دیگر میکشاند که میانه راه تازه میفهمد که باید زمان بیشتری به خود دهد. اما در مقابل ماهی به صورت شخصیتی مستقل هرچند دلتنگ، به زندگی خود ادامه میدهد. همان تشبیه دو ماشین ال۹۰ و پراید است. ال۹۰ که ماهی بر آن سوار است، تمثیلی است از اینکه شخصیت قویای دارد در میانه بحرانها، آسیب کمتری به او وارد میشود، اما پراید که ثریا، سوار بر آن است و بهنام هم درصدد خرید پراید است، مثالی است از بدنه ضعیف که به هنگام تصادفات، خسارتهای جدی بر آن وارد میشود. با توجه به انتشار این پنج قسمت از مینیسریال نمادین و تمثیلی آیدا پناهنده، میتوان به نگاه هریک از طرفین، حق داد. هیچکدام از زوجین نه بد هستند نه خوب، آنها انسانهایی هستند از طیف صفر تا صد. در این سریال، ما رابطه شخص با خودش، دیگران و خانواده را به صورت خطوط موازی که در زندگی پیش میروند، میبینیم. یکی از برگهای برنده پناهنده این است که او به سراغ طبقه متوسط رفته است. طبقه متوسطی که نه در فیلمها بلکه حتی در واقعیت در حال حذفشدن است. از این رو برای مخاطب واقعی و قابل لمس است. آیدا پناهنده، سریالی اصولی ساخته است که با دو، سه قسمت اول، خودش را اثبات کرد.
منبع: sharghdaily-935080