یاشار نورایی، منتقد: تقریبا در دهههای نخستین پیدایش سینما، گرایش به تاریخ، همچون رمان تاریخی در سینما تبدیل به یک جریان مهم شد و از دل این گرایش تاریخی، فیلمهایی ساخته شدند که شرح حال اشخاص مشهور تاریخ بودند. به نظر میرسد با گسترش رسانههای جمعی، هرچه میزان اطلاعات در مورد لحظههای زندگی افراد مشهور بیشتر در اختیار عموم قرار میگیرد، علاقه به تماشا یا ساختهشدن فیلمهایی درباره زندگی این افراد هم در بین مردم بیشتر میشود. هرچند این موضوع فقط منوط به ساختهشدن فیلمهای سینمایی نیست؛ سریالهای بسیار زیاد و مهمی نیز با محوریت زندگی و زمانه افراد مشهور ساخته میشود. اما نکته مهمی که درباره اکثر این آثار بصری وجود دارد، نگرش نسبت به مسائل فرهنگی و اجتماعی امروز از خلال بررسی مقاطع و برشهایی از زندگی، اعمال، افکار و کارکرد سیاسی-اجتماعی شخصیتهایی است که در فیلم یا سریال محوریت قرار میگیرند. به همین دلیل طبیعی است وقتی زندگینامهای در زمان دوساعته ساخته میشود، مخاطب به شکل کاملا فشرده میتواند زندگی پرتلاطم یا پرفرازونشیب از زندگی یک سیاستمدار، هنرمند یا یک شخصیت فرهنگی را ببیند.
به نظرم نکته مهم دیگر که در رابطه با فیلمهای خوب زندگینامهای صدق میکند، تمرکز سازنده بر روی یک مقطع یا فشردهکردن آن در یک فیلم دوساعته است؛ به شکلی که برخی از اعمال شخصیت داستان بهگزینی میشود یا برخی از فازها یا مقاطع زندگی آن فرد انتخاب میشود و با تمرکز روی یک خاصیت یا ویژگی، هم جلوهای از حضور انسانی آن فرد به نمایش گذاشته میشود و هم اینکه در بعد تفسیری و معنایی، این امکان را بهعنوان بیننده دارید که قیاسی بین زمانه آن شخص که قهرمان و شخصیت اصلی اثر است و زمانه خودتان داشته باشید.
نکته دیگر اینکه اگر فیلم به شکل حرفهای ساخته شده باشد و تحقیقات مناسبی درباره شخصیت شکل گرفته باشد، برخی از تیرگیها یا شکاکیتهایی که بیننده نسبت به این فرد تاریخی دارد، توسط فیلم رفع میشود. این رویکردی است که کاملا منطبق بر تاریخ پیش میرود. به همین دلیل، به نظر من اصالت تاریخی در این نوع رویکرد باید کاملا حفظ شود. البته در ایران یک رویکرد دیگر نیز وجود داشت که ما فیلم زندگینامهای به معنای مرسومش نداشتیم. مثلا فیلم «کمالالملک» زندهیاد علی حاتمی، سندیت تاریخی واقعی چه در پوشش و چه در تاریخ اتفاقافتادن وقایع ندارد. در بسیاری از این موارد چیزی که میبینیم تخیل زندهیاد علی حاتمی است. به همین دلیل قرار نیست این فیلم به شکل مستند تاریخی شرح زندگی کمالالملک باشد، بلکه کمالالملک را بهعنوان یک هنرمند نقاش آشنا در ذهنیت عموم ایرانیان انتخاب میکند تا از طریق کمالالملک برخی حرفها و مفاهیم مثل رابطه هنرمند با قدرت، رابطه هنرمند با خودش و شرایطی که هنرمند در مقطعی از تاریخ دارد و این را که هنرمند چه جایگاهی در آمدوشد قدرتها و حکومتها در سرزمین خودش دارد، بازتولید کند. به همین دلیل اینجا مفهوم بر تصویرگری تاریخی غالب است؛ یعنی قرار نیست موبهمو آنچه را اتفاق افتاده است بازتولید کنید، بلکه فقط از طریق حضور نامها و اشخاص قرار است قصهای روایت شود که به یک مفهوم یا بازخوانی جدید برسیم. اگر این نوع رویکرد یا رویکرد صحت تاریخی که پیشتر اشاره کردم، به خوبی انجام شده باشند، هر دو میتوانند در خلق یک اثر خوب تأثیرگذار باشند. در برخی موارد در فیلمهای زندگینامهای کارهای آن شخصیت مدنظر و تأثیری که روی جامعه گذاشته، آنقدر وسیع است که به سختی میتوان فیلم را در دو ساعت به تصویر کشید. به همین دلیل اکثرا فیلمهایی که درباره شخصیتهای مشهور میبینیم، زمان طولانیتری را به خود اختصاص دادهاند. مثل فیلم قوامیافته «گاندی» ساخته ریچارد اتنبرا که زمان بسیار طولانی دارد. به این دلیل که حتی مقاطع مهم زندگی شخص مهمی مثل ماهاتما گاندی را نمیتوان در دو ساعت یا زیر دو ساعت به نمایش گذاشت. اما باید این را در نظر داشت که عمده فیلمهای زندگینامهای در فشردهسازی برخی مقاطع مثلا کودکی، نوجوانی شخصیت و هم در تمرکز روی بخشها و مقاطع مهم زندگی فرد تلاش خوبی میکنند برای اینکه پالودگی تصویری و در عین حال قدرت داستانگویی را به نمایش بگذارند و این امر را رعایت میکنند.
در گونه اول که فیلم باید بر اساس صحت تاریخی ساخته شود، طبیعی است که تاریخ نباید دستکاری شود؛ اینکه بخشی از آن را انتخاب کنید و برحسب علاقه و شیوه داستانگویی بخش دیگر را کنار بگذارید. معتقدم در چنین فیلمهایی باید با صحت و انطباق تاریخی پیش رفت. به نظرم در گونه اول قدرت داستانگویی و فیلمنامه هم اهمیت بسیاری دارد. یعنی باید فرازوفرودهای مقطعی از زندگی شخص مدنظر کاملا در فیلمنامه بهصورت یک امر پرکشش مشخص شود. اینجاست که بیننده مجذوب فیلم میشود و شخصیت و سیر وقایع زندگی او را دنبال میکند و البته همزمان مخاطب اطلاعات تاریخی ارزشمندی به دست میآورد. به این معنا که حفرههایی که در دادههای تاریخی بیننده وجود دارد، از طریق این فیلم به شکل آموزشی پر میشود. در گونه دوم که به نظرم میتواند فیلمهای زندگینامهای باشد، نمونههای بسیار خوبی در سینمای جهان داریم که با رویکردی متفاوت
ساخته میشوند.
مثلا فیلم «ویتگنشتاین» ساخته کارگردان انگلیسی درک جارمن، در مورد زندگی فیلسوف معروف اتریشی، لودویگ ویتگنشتاین ساخته شده است. زمان این فیلم حدود یکساعتو 20 دقیقه است. ولی دراین زمان به شکل فشرده و کاملا مینیمال و کمینهگرا با حذف تمام عناصر آراینده فضا و تمرکز روی مفاهیم مهم فلسفی این شخصیت، به بیننده آموزشی میدهد که اساس فلسفه ویتگنشتاین چیست و در عین حال مخاطب را با این شخصیت آشنا میکند و مقدمهای میشود بر اینکه اگر به فلسفه علاقهمند هستید یا از دیدن فیلم لذت بردید، انگیزهای پیدا کنید که مطالعات و جستوجوی خودتان را در مورد این شخصیت
ادامه بدهید.
در حقیقت میتوان گفت فیلم نقطه شروع یک تحقیق، مطالعه و جستوجو برای پیداکردن اطلاعات ثانوی و بعدی در مورد شخصیتی است که در فیلم میبینیم. در این گونه فیلمها صحت تاریخی وقایع کاملا فشرده شده و حتی ممکن است دستکاری شده باشد. ممکن است شخصیتها در مقاطعی اصلا با هم ارتباطی نداشته باشند، ولی در فیلم آنها را میبینیم. به دلیل اینکه مفهوم اصلی مدنظر کارگردان یا نویسنده فیلمنامه به بیننده منتقل شود، تمام این شخصیتها بهصورت فشرده در کنار هم قرار داده میشوند. به این معنا که قرار نیست فقط زندگینامه شخصیت مرکزی را ببینیم، بلکه نگاهی به زندگی شخصیتی است که برای هنرمند بهعنوان کارگردان و برای تماشاچی تأثیرگذار و مهم جلوه میکند.
اگر به ساخت فیلمهای زندگینامهای در کشور خودمان نگاه کنیم، متوجه میشویم در بسیاری از ساختههایی از این دست، به واسطه اینکه بسیاری از ارگانها که دارای بودجههای هنگفتی هستند تصمیم گرفتند یک جنبش تاریخنگاری که نه، بلکه تاریخسازی را به وجود بیاورند، آثاری ساخته میشود که در مقاطعی کارهای بزرگی انجام دادهاند. فکر میکنم مشکل اصلی که در ساخت این گونه آثار وجود دارد، این است که رویکرد نظری و قدرت بصری در بسیاری از این فیلمها در سینمای ایران وجود ندارد و بعد احساس میکنم استفاده از این شخصیتها برای مقاصد دیگری است. به این معنی که در استفاده از تاریخ کاملا مستقل عمل نمیشود، بلکه در راستای اهداف بعضا سیاسی ارگان مورد نظر عمل میشود یا عملا برای اینکه از امکانات ارگان مدنظر استفاده شود، فیلمی هم ساخته شده و فیلم به مسیری میرود که یک طیف خاص سیاسی مورد انتقاد قرار بگیرد و تقصیرها در برخی اشتباهات سیاسی گردن کسانی انداخته شود که مثلا از زمان حضورشان در عرصه سیاست دههها گذشته است. طبعا ایرانیها که معمولا حافظه سیاسی و تاریخی ضعیفی دارند، احساس میکنند به آنها القا میشود که این افراد مقصر بودهاند و در نهایت عملا فیلم زندگینامهای در این حالت و ساحت به یک بیانیه تبلیغاتی تبدیل میشود. احساس میکنم آنچه سینمای سالم و پالوده میکند، برآمده از یک شرایط آزاد و مبتنی بر رقابت و سیستم تولید استودیویی در کنار یک سیستم مستقل هنری است.
به این معنی که اگر قرار است فیلم زندگینامهای ساخته شود که در عین اینکه قرار است به بیننده یک شخصیت را معرفی و وجوه ناپیدای شخصیت را برای بیننده روشن کند و در عین حال یک فیلم جذاب و سرگرمکننده برای مخاطب باشد، استودیوها ترجیح میدهند در مورد این فیلم سرمایهگذاری خوبی بکنند. قدرت بازآفرینی زمانی که داستان در آن روایت میشود، طراحی لباس، گریم و... طبیعتا تأثیر خوبی در خروجی اثر میگذارد. نمونه خوب چنین تولیداتی را میتوان فیلم «تیرهترین ساعت» مثال زد که در مورد نخستوزیری چرچیل ساخته شده است. در فیلم «تیرهترین ساعت» صحنههایی وجود دارد که در واقعیت نبوده؛ مثل صحنهای که «چرچیل» به متروی لندن میرود که نظر عامه مردم را در مورد تصمیم سیاسی خودش بپرسد. این صحنهای است که به فیلم الصاق شده یا سیر وقایع اصلا منطبق بر آن چیزی که در تاریخ به وجود آمده نیست؛ ولی شما احساس نمیکنید فیلمنامهنویس یا کارگردان از ساخت این فیلم قصد خاص سیاسی داشتهاند.
به نظرم در سیستم بازار آزاد، جذابیت و صداقت احساس میشود؛ چراکه به راحتی مورد انتقاد قرار میگیرد. در ایران این سیستم بازار آزاد را نداریم و فیلمها به شکل ارگانی تولید میشود. طبیعی است در فیلمهایی که حرف و مقصود سیاسی حرف اصلی را میزند، نتیجه این است که بسیاری از آنها پس از مدتی فراموش میشوند. مشکل بسیاری از فیلمهای زندگینامهای، نگاه متحجرانه آنهاست که واپسگرایی را تبلیغ میکنند. نگاهشان رو به آینده نیست؛ بنابراین محصولاتی هم که میسازند چندان چشمگیر نیست.
منبع: sharghdaily-919161