فرادید| در بعدازظهر ۲ ژانویه ۱۵۶۵، یک کوه یخ در بندر دِلفشاوِن، دهکدهای ماهیگیری در هلند، فرو ریخت. بر اساس نوشتۀ روی نقاشی رنگ روغن قرن شانزدهمی از این رویداد، این بلوک یخی تقریباً 6 متر ارتفاع و 70 متر عرض داشت؛ به اندازهای بزرگ که دسترسی روستا به رودخانه Nieuwe Maas را قطع کرده بود. هیچ ماهیگیری آن روز دریانوردی نکرد، چون آب کاملاً یخ زده بود و قایقهای بزرگ و کوچک در یخ محبوس شده بودند.
به گزارش فرادید، این واقعیت که کورنلیس یاکوبز ون کولمبورخ هنرمند، ورود این کوه یخ را با یک نقاشی ثبت کرد نشان میدهد این یک اتفاق عادی نبوده است. زمستانهای هلند سرد بودند، اما به ندرت چنین بیرحمانه سرد میشدند. این سرمای شدید سال ۱۵۶۵ در اواسط دورهای اتفاق افتاد که آن را «عصر یخبندان کوچک» نامیدهاند؛ دورهای از سرد شدن گسترده که تقریباً از ۱۲۵۰ میلادی تا ۱۸۶۰ طول کشید. میانگین دمای کرۀ زمین تا ۳.۶ درجه فارنهایت کاهش یافت و دلیل احتمالی آن، ترکیبی از فورانهای آتشفشانی و در نتیجه کاهش تابش خورشیدی بود.
نقاشی کورنلیس یاکوبز ون کولمبورخ از کوه یخی که در ژانویه ۱۵۶۵ در دلفشاوون ظاهر شد
عصر یخبندان کوچک به روشهای مختلف ظاهر شد. داگومار دگروت، مورخ محیط زیست و نویسنده میگوید: «بسیاری از مردم هلند در سیلهایی که بخشی از آن ناشی از طوفانهای شدید بود، جان باختند. دیگران در زمستانهای به شدت سرد یخ زدند و مردند.» برخی از نقاط جهان شاهد سیلهای مکرر بودند، در حالی که برخی دیگر از خشکسالی مداوم رنج میبردند. یخچالهای طبیعی گسترش یافتند، بیماریهای خاص با سهولت بیشتری پخش شدند و کوههای یخ در مناطقی شناور شدند که از آخرین دوره یخبندان (که معمولاً عصر یخبندان نامیده میشود) که بیش از ۱۱۵۰۰ سال پیش، قبل از تولد تمدن به پایان رسید، نظیر آن را ندیده بودند.
مدتهاست محققان به این موضوع علاقه نشان دادهاند که چگونه جوامع مدرن اولیه با تغییرات ایجادشده توسط عصر یخبندان کوچک سازگار شدند. گزارشات مکتوب مطمئناً میتوانند اطلاعاتی در مورد این دوره از سرد شدن جهانی ارائه دهند. ماری دو رابوتین-شانتال نویسنده در گزارشی از پاریس در سال ۱۶۷۵، نوشته است: «هوا به طرز وحشتناکی سرد است. رفتار خورشید و فصول تغییر کرده است.» 9 سال بعد، در ژانویه ۱۶۸۴، جان اِوِلین، روزنامهنگار انگلیسی، نوشته است: «یخبندان رود تیمز هر سال شدیدتر و شدیدتر میشود».
یخبندان در رودخانۀ تیمز با پل قدیمی لندن، هنرمند ناشناس، ۱۶۸۴
اما یک منبع غنی از اطلاعات در مورد عصر یخبندان کوچک «هنر» است. نقاشی ۱۶۸۴ توسط یک هنرمند ناشناس، با عنوان «یخبندان در تیمز با پل قدیمی لندن در دوردست»، یخبندانی را که اِوِلین توصیف کرده، نشان میدهد. در همین حال، گابریل بِلا، هنرمند ایتالیایی، کانالهای یخزده ونیز را در سال ۱۷۰۸ به تصویر کشیده است. نقاشیها و حکاکیهای دیگر از دولتشهر مدیترانهای، نشان میدهد که تالاب آن حداقل دو بار دیگر در قرن هجدهم یخ زده است، در سالهای ۱۷۸۹ و ۱۷۹۱.
حتی آثار هنری که روی ناهنجاریهای اقلیمی تمرکز ندارند هم میتوانند سرنخهایی درباره عصر یخبندان کوچک ارائه دهند. محققان از نقاشیهای معماری تاریخی ونیز برای ردیابی افزایش سطوح دریا با مقایسه موقعیتهای نوارهای جلبکی در امتداد دیوارهای ساختمانهای آن زمان و اکنون استفاده کردهاند. یک مطالعه از سال ۲۰۱۰ روی یک نقاشی از سال ۱۵۷۱ اثر پائولو وِرونِز که احتمالاً از اتاقک تاریک برای اطمینان از دقت تناسبی استفاده کرده، نشان داد که سطح دریا خارج از کاخ خانواده کوچینا آن زمان تقریباً ۳۰ اینچ کمتر از سطح فعلی بوده است.
خانواده کوکینا، پائولو وِرونِز، ۱۵۷۱
پیتر بروگل بزرگ و عصر یخبندان کوچک
عصر یخبندان کوچک مصادف با دوره تحولات بزرگ مذهبی و سیاسی بود. پس از اصلاحات پروتستانی قرن شانزدهم، هنرمندان اروپای شمالی به آرامی تصویرسازی مسیحی از بهشت و جهنم را کنار گذاشتند و به اینجا و اکنون پرداختند. در بلژیک، آلمان و هلند، پرترههای پادشاهان و قدیسان جای خود را به نقاشیهای والدین و فرزندان، سربازان و کارگران، صحنههای خیابانی و مناظر دادند.
هنرمندان هلندی به خاطر تعهدشان به رئالیسم تجلیل میشدند. سال ۱۸۸۲، اوژن فرومِنتن، نقاش فرانسوی، هنر هلندی را تجلیِ «وفادار، دقیق و کاملِ» فرهنگ کشور اعلام کرد. یک قرن بعد، سوتلانا آلپرز، مورخ هنر، نقاشی اروپای شمالی را «هنرِ توصیف» واقعیت، متمایز از هنر روایی رنسانس ایتالیایی توصیف کرد. برای نمونه، «خیابان کوچولو» اثر یوهانس ورمیر (حدود ۱۶۵۸)، شکافهایی را در آجرکاری ساختمانی در دلفت نشان میدهد که احتمالاً اثر حادثه ناگوار انفجار باروت سال ۱۶۵۴ است که شهر را ویران کرد و یکی از بااستعدادترین شاگردان رامبراند به نام کارل فابریتیوس را کشت.
خیابان کوچک، یوهانس ورمیر، حدود ۱۵۶۸
صحنههای زمستانی به عنوان یک ژانر نقاشی، به سختی در اروپای قبل از عصر یخبندان کوچک یافت میشوند. دلیلش تا حدی این است که زمستانهای سخت مانند زمستانی که ون کولمبورخ آن را جاودانه کرد، در بهترین حالت، تجربهای بود که یک بار در زندگی رخ میداد. بنجامین موزر نویسنده در کتاب «دنیای وارونه: ملاقات با استادان هلندی» مینویسد: «دنیای قرون وسطی …. با ساکن شدن وایکینگها در گرینلند و رشد انگور تا شمال انگلستان، بسیار گرمتر بود.» او اشاره میکند که «نخستین زمستان بسیار سرد» اروپا در سالهای ۱۵۶۴ و ۱۵۶۵ اتفاق افتاد، زمانی که کوه یخ به دلفشاوون راه یافت.
یخبندان از روتردام تا بروکسل کشیده شد، جایی که اثرات آن توسط هنرمند فلاندری پیتر بروگل بزرگ در نقاشی «شکارچیان در برف (زمستان)» ثبت شد. (مورخان هنر از اصطلاح «فلاندری» برای اشاره به شهرهای فلاندری زبان در کشورهای سفلی قرون وسطی استفاده میکنند که شامل بخشهایی از بلژیک، هلند، لوکزامبورگ، فرانسه و آلمان امروزی میشد.) این تصویر سختیهای عصر یخبندان کوچک را ثبت کرده، بهویژه زمانی که با دیگر صحنههای شکار آن زمان مقایسه شود. همانطور که هارمن ون دایک روزنامهنگار برای روزنامه هلندی Trouw نوشته است: «به نظر میرسد شکارچیان هیچ شانسی نداشتهاند و با یک روباه کوچک بازگشتهاند. جشنی در کار نیست. مهمانخانهداران در تلاشند تا آتش روشن کنند. شاید مقداری غذا داشته باشند، هرچند آن تابلوی فرسوده بیرون امیدوارکننده به نظر نمیرسد.»
شکارچیان در برف (زمستان)، پیتر بروگل بزرگ، ۱۵۶۵
عصر یخبندان کوچک، هلندیها را با چالشهایی مواجه کرد که قبلاً هرگز با آنها مواجه نشده بودند. در کشورهای سفلی، از رودخانهها و کانالها برای حمل و نقل کالا استفاده میشد. وقتی این مسیرها یخ زدند، تجارت دریایی کل روستاها قطع شد. کمبود مواد غذایی شایع بود و چوب به قدری کم بود که در زمستان ۱۵۶۴ تا ۱۵۶۵، یک بوشل (واحد حجم) به قیمت دو هفته دستمزد فروخته میشد. خانوارهایی که قادر به پرداخت این قیمتهای گزاف نبودند، چارهای نداشتند جز اینکه در مکانهای غیرمنتظره به دنبال سوخت بگردند، چوبههای دار میادین شهر خودشان را تکهتکه کنند یا اگر آنها قبلاً سوخته بودند، از تختههای کف خانهشان استفاده کنند.
شکارچیان در برف، شکارچیان سختکوش را با گروهی از اسکیتبازان بیخیال که در پسزمینه مشغول بازی هستند، مقایسه میکند. یکی دیگر از نقاشیهای بروگل، «منظره زمستانی با اسکیتبازان و تله پرندگان» از سال ۱۵۶۵، فاقد این مجاورت صریح است، اما پیام مشابهی را از طریق موضوع ارائه میکند. لیندا و جورج بائر، مورخان هنر، در مقالهای در سال ۱۹۸۴ نوشتند، زمانی که پرندگان «نمادهای روح» در نظر گرفته میشدند، زمینه زمستانی این اثر عمدی به نظر میرسد و اسکیتبازان نماد مسیر خطرناک روح در حین گذار به دنیای دیگر هستند.
منظره زمستانی با اسکیتبازها و تله پرندگان، پیتر بروگل بزرگ، ۱۵۶۵
هندریک اورکمپ و عصر یخبندان کوچک
اگر زمستانهای بروگل خشن و سرد به نظر میرسند، زمستانهای اورکمپ هم از نظر رنگ و هم از نظر جوّ، گرم و مبهم هستند. در کنار مصائب فصلی، نقاشیهای او تقریباً به طور انحصاری، مردم را در حال لذت بردن از اسکیتبازی، سورتمهسواری یا یک نوع بازی اولیه هاکی روی یخ به نام ijskolf به تصویر میکشند. همانطور که موزر در کتاب دنیای وارونه مینویسد، «آنها دنیای کریسمسی شاد افرادی با لباسهای خندهدار را نشان میدهند که در کانالهای یخزده بازی میکنند: نقاشیهایی که من از پازلها و کارتهای تبریک میشناختم».
شاید این صحنههای دلپذیر الهامگرفته از تجربیات خود اورکمپ باشند: موزر این احتمال پرتکرار را ثبت میکند که نقاش که احتمالاً کر و لال به دنیا آمده، محیطی را که مجبور شده از راه دور مشاهده کند، خیالبافی کرده است. اما این آثار ریشه در تاریخ هم دارند. اورکمپ سال ۱۵۸۵ متولد شد، (سه سال قبل از اینکه جمهوری هلند متشکل از هفت استان شمالی هلند، استقلال خود را از اسپانیا در یک جنگ طولانی و وحشیانه به دست آورد) و سال ۱۶۳۴ درگذشت. در طول حیات این نقاش، جمهوری به یکی از قدرتمندترین و مرفهترین کشورهای جهان تبدیل شد.
منظره زمستانی با اسکیتبازان، هندریک اورکمپ، حدود ۱۶۰۸
دگروت استدلال میکند که موفقیتهای جمهوری تا حدی نتیجه عصر یخبندان کوچک بود. او میگوید: «افزایش بارندگی مانع تهاجم اسپانیا شد، در حالی که تغییرات در گردش جوّی به ناوگان هلندی کمک کرد تا با باد پشت سرشان به نبرد بروند، یک مزیت تاکتیکی مهم در عصر کشتیرانی. کشاورزان، ملوانان، سربازان، کارآفرینان و همچنین مخترعان هلندی، راههایی برای مقابله با آب و هوای فاجعهبار و حتی بهرهبرداری از آن پیدا کردند.»
برای مثال، کشتیسازان، بدنههای کشتیهایشان را چرب و تقویت کردند تا بتوانند از کنار یخ بگذرند. قایقهای یخشکن آبراههای خانگی را مواقع یخبندان مداوم باز نگه میداشتند و به حفظ عرضه ثابت یخ برای انبارهای شراب کمک کردند.
اما تحولات در طول عصر یخبندان کوچک همه مثبت نبودند. دگروت میگوید: «مردم هلندی آب و هوای شدید را هم متحمل شدند که اکنون میتوان آن را به عصر یخبندان کوچک مرتبط دانست. در طول زمستانهای بسیار سرد، «رودخانهها یخ زدند که در غیر این صورت، از جمهوری در برابر تهاجم محافظت میکردند و ارتشهای متخاصم از آن استفاده کردند». در نهایت، این مورخ نتیجه میگیرد: «عصر یخبندان کوچک برای جمهوری بیشتر مزایا داشت تا معایب، اما نمیتوان این موضوع را در مورد بسیاری از شهروندانش گفت.»
لذت بردن از یخ نزدیک یک شهر، هندریک اورکمپ، ۱۶۲۰
ترکیبهای شلوغی مانند «منظره زمستانی با اسکیتبازان روی یخ» نه تنها انعطافپذیری فزاینده جمهوری را مستند کرده، بلکه بیتوجهی فزاینده آن به سلسلهمراتب اجتماعی سنتی را هم نشان میدهد. موزر مینویسد: «آب یخزده مانند کارناوال بود، دنیایی وارونه که در آن، برای چند روز، قراردادهای زندگی روزمره آرام میگرفت.»
تولید بیوقفه مناظر زمستانی توسط اورکمپ (او تقریباً هیچ موضوع دیگری را نقاشی نمیکرد و حدود ۱۰۰ مورد از این قبیل صحنهها از خود به جای گذاشت)، فصل سرد و فعالیتهای مربوط به آن را به عنوان جنبه مرکزی هویت ملی هلندی در حال رشد تثبیت کرد. امروزه، نقاشیهای او لحظهنگارهایی از آب و هوایی هستند که به دلیل گرم شدن کره زمین به تدریج در حال محو شدن از حافظه زنده هستند.
موزر میگوید: «این نقاشیها در حال حاضر کیفیتی نوستالژیک دارند، نوستالژی غم یا از دست دادن، به ویژه میان هلندیهایی که خارج از خانه اسکیتبازی کردند. این تصاویر بیش از ۴۰۰ سال قدمت دارند و افرادی که در این تصاویر میبینید متفاوت به نظر میرسند، اما ما با آنها ارتباط برقرار میکنیم، چون ما هم از خانه بیرون زدیم و همان کارهایی را انجام دادیم که آنها در کودکی انجام دادند. اما ممکن است آن روزها در دنیایی که در حال گرم شدن است دیگر تکرار نشوند.»
مترجم: زهرا ذوالقدر
منبع: faradeed-174982