فرادید| سعید آقاخانی در روایت خود می گوید که یکی از دانشجویان دچار اختلالاتی شده بود و دانشجویان با تیمارستان تماس گرفته بودند تا بیایند و این فرد را با خود ببرند. اما لحظه ای که پرستاران به خوابگاه رسیدند، رضا عطاران از حمام باز می گشت و آن ها تصور می کردند که او بیمار است. در این میان عطاران هم مدام تاکید می کرد که من دیوانه نیستم و از آن ها می خواست که او را با خودشان نبرند.
امتیاز: 0
(از 0 رأی )
نظرهای دیگران