از جمله این چهرهها یکی مهران مدیری است که با حضور در آخرین برنامه فصل چهارم «کتابباز»، به ما که همیشه کارهای طنزش را دیده بودیم، نشان داد چقدر با آنچه از او در ذهنمان است، تفاوت دارد و چقدر به ادبیات، موسیقی و نقاشی عشق میورزد.
از خیام تا گارسیا لورکا
در ابتدای برنامه، مهران مدیری شعری عاشقانه و پراحساس خواند که در نگاه اول مخاطب گمان میکرد شعری از شاعران معاصر است. بخشی از شعر این بود: «نگاهت از آن شب ریشههای پیچک سبز را چنان حرارتی داد/ که هنوز از ساقههایش شیره گل سرخ میچکد». در حالی که شاعر این شعر خودش بود. او در ادامه از علاقهاش به شعر گفت و از چاپ کتاب اشعارش در یک ماه آینده خبر داد: «این کتاب یک سیدی هم دارد که خودم میخوانم همراه با موسیقی. تا به حال این اشعار را در جایی نخواندهام. شاعر اول من گارسیا لورکا و احمد شاملو است. حفظیات شعریام زیاد است. تمام اشعار خیام، بخش عمدهای از اشعار سعدی و حافظ، اشعار لورکا، دو سوم اشعار شاملو و تمام اشعار نیما را حفظ هستم».
شوهر خاله شاهنامهخوان
مدیری در پاسخ به این که چطور میتواند این قدر خوب و روان روایت کند، گفت: «یک شوهر خاله داشتم که با بیان نقالی برایم در کودکی شاهنامه میخواند. از طرفی احساس میکنم روایت کردن را از مادرم به ارث بردهام. او با سن بالایی که دارد خیلی شعر حفظ است و داستانهای ایرانی را دوست دارد و تمام آثار صادق هدایت و بزرگ علوی را خوانده است».
کارگردان «در حاشیه» در بخش دیگری از صحبتهایش پیانیست بودن برادر بزرگش، محسن را در علاقهمند شدنش به موسیقی مؤثر دانست و گفت: «در خانه صدها صفحه موسیقی داشتیم و من از چهار پنج سالگی، عاشق موسیقی کلاسیک شدم که تا امروز ادامه دارد. آهنگ ساز مورد علاقهام باخ است. موسیقیِ او موسیقی آدمیزاد نیست و انگار الهام است. شوخی نیست. او پنج هزار اثر دارد».
او درباره نقاشهای مورد علاقهاش هم گفت: «عاشق امپرسیونیستها در نقاشی هستم؛ ونگوک، ادگار دگا، سزان و...».
بودن یا نبودن در یک دقیقه و نیم!
مهران مدیری در ادامه از آغاز فعالیت نمایشیاش گفت: «یکی از اولین تئاترهایی که کار کردم، هملت بود. کل نمایش نامه هملت را حفظ هستم» و بعد یکی از مونولوگهای نسبتاً طولانی آن را خیلی روان خواند. این کارگردان در پایان از نویسندهها و کتابهای مورد علاقهاش گفت که هر کدام در یک مقطع زمانی بر او تأثیر گذاشتهاند: «دو کتاب مسیر زندگی من را عوض کرد؛ «مرگ ایوان ایلیچ» و «آناکارنینا» تولستوی. «خداحافظ گاری کوپر» رومن گاری، «کسی به سرهنگ نامه نمینویسد» و «صد سال تنهایی» مارکز، داستان کوتاه «سنگر» امیل زولا و داستان «مار» از جان اشتاین بک هم بسیار بر ذهنم تأثیر گذاشتهاند».
از خیام تا گارسیا لورکا
در ابتدای برنامه، مهران مدیری شعری عاشقانه و پراحساس خواند که در نگاه اول مخاطب گمان میکرد شعری از شاعران معاصر است. بخشی از شعر این بود: «نگاهت از آن شب ریشههای پیچک سبز را چنان حرارتی داد/ که هنوز از ساقههایش شیره گل سرخ میچکد». در حالی که شاعر این شعر خودش بود. او در ادامه از علاقهاش به شعر گفت و از چاپ کتاب اشعارش در یک ماه آینده خبر داد: «این کتاب یک سیدی هم دارد که خودم میخوانم همراه با موسیقی. تا به حال این اشعار را در جایی نخواندهام. شاعر اول من گارسیا لورکا و احمد شاملو است. حفظیات شعریام زیاد است. تمام اشعار خیام، بخش عمدهای از اشعار سعدی و حافظ، اشعار لورکا، دو سوم اشعار شاملو و تمام اشعار نیما را حفظ هستم».
شوهر خاله شاهنامهخوان
مدیری در پاسخ به این که چطور میتواند این قدر خوب و روان روایت کند، گفت: «یک شوهر خاله داشتم که با بیان نقالی برایم در کودکی شاهنامه میخواند. از طرفی احساس میکنم روایت کردن را از مادرم به ارث بردهام. او با سن بالایی که دارد خیلی شعر حفظ است و داستانهای ایرانی را دوست دارد و تمام آثار صادق هدایت و بزرگ علوی را خوانده است».
کارگردان «در حاشیه» در بخش دیگری از صحبتهایش پیانیست بودن برادر بزرگش، محسن را در علاقهمند شدنش به موسیقی مؤثر دانست و گفت: «در خانه صدها صفحه موسیقی داشتیم و من از چهار پنج سالگی، عاشق موسیقی کلاسیک شدم که تا امروز ادامه دارد. آهنگ ساز مورد علاقهام باخ است. موسیقیِ او موسیقی آدمیزاد نیست و انگار الهام است. شوخی نیست. او پنج هزار اثر دارد».
او درباره نقاشهای مورد علاقهاش هم گفت: «عاشق امپرسیونیستها در نقاشی هستم؛ ونگوک، ادگار دگا، سزان و...».
بودن یا نبودن در یک دقیقه و نیم!
مهران مدیری در ادامه از آغاز فعالیت نمایشیاش گفت: «یکی از اولین تئاترهایی که کار کردم، هملت بود. کل نمایش نامه هملت را حفظ هستم» و بعد یکی از مونولوگهای نسبتاً طولانی آن را خیلی روان خواند. این کارگردان در پایان از نویسندهها و کتابهای مورد علاقهاش گفت که هر کدام در یک مقطع زمانی بر او تأثیر گذاشتهاند: «دو کتاب مسیر زندگی من را عوض کرد؛ «مرگ ایوان ایلیچ» و «آناکارنینا» تولستوی. «خداحافظ گاری کوپر» رومن گاری، «کسی به سرهنگ نامه نمینویسد» و «صد سال تنهایی» مارکز، داستان کوتاه «سنگر» امیل زولا و داستان «مار» از جان اشتاین بک هم بسیار بر ذهنم تأثیر گذاشتهاند».