بخشهایی از گفتگو با سروش صحت درباره فیلم «جهان با من برقص» را بخوانید.
با توجه به سابقهای که در نویسندگی و بازیگری دارید، چه اتفاقی افتاد که تصمیم گرفتید فیلم بسازید؟ کارگردانی سینما را اساسا چرا این همه دیر شروع کردید؟
بله، من دیر وارد عرصه سینما و تلویزیون شدم، یعنی وقتی برای اولینبار به عنوان بازیگر و نویسنده در سینما و تلویزیون مشغول شدم، سنم زیاد بود و هیچ شناختی از این مقوله نیز نداشتم. باید سالها میگذشت تا بدانم قضیه از چه قرار است. بعد از مدتی کارگردانی تلویزیون به من پیشنهاد شد که از آن هم هیچ شناختی نداشتم. باید چند سریال میساختم تا اعتماد به نفس لازم برای کار کردن در سینما را به دست بیاورم. تا قبل از فیلم «جهان با من برقص» از نظر روحی، روانی و ذهنی آمادگی ساخت یک کار سینمایی را نداشتم و احساس میکردم در این زمینه تجربه لازم را ندارم.
در سالهای اخیر کمدیهای خوبی ندیدیم. با توجه یه اینکه جهان با من برقص اولین فیلم سینمایی شماست و رگههای کمدی هم در آن لحاظ شده، نگران چگونگی قضاوت شدن نبودید؟
اتفاقا نگرانی من برعکس بود، چون من این کار را طنز نمیدانم و معتقدم فیلم «جهان با من برقص» فیلم طنز نیست و از این بابت نگران بودم که نکند مخاطب انتظار کار کمدی از این فیلم داشته باشد و بعد که این فیلم را ببیند دلخور شود که چرا خندهدار نبود. البته خوشحالم الان که مخاطب به سینما میرود به قسمتهایی از فیلم میخندد چون فکر میکردم ممکن است مخاطب با تماشای این صحنهها فقط لبخند بزند، اما خدا را شکر خنده مخاطب در طول فیلم بیشتر از انتظار من است.
بعضی فیلمسازها مرگاندیش هستند. شما هم همین طورید؟
بله، خیلی زیاد به مرگ فکر میکنم. دوست دارم به آن فکر نکنم ولی نمیشود .
یادآوری مرگ به خودی خود ترسناک است ولی فیلم «جهان با من برقص» ترس را به مخاطب القا نمیکند.
راستش را بخواهید به نظر من هم مرگ بسیار ترسناک است، اما معتقدم بزرگترین اتفاق زندگی ما آدمها مرگ است. به عبارتی دو اتفاق مهم در زندگی همه ما روی میدهد که مهم است؛ برخلاف عدهای که ازدواج کردن و بچهدار شدن را مهم میدانند، نظر من این است که تولد و مرگ از هر چیزی در این دنیا مهمترند. به گمان من این برهه از زمان و زندگی - البته فارغ از حیات اخروی - وقتی تمام میشود ناراحتکننده است. هر پایانی آدم را ناراحت میکند. ما وقتی دوره دبستان را هم تمام میکنیم و به راهنمایی میرویم، ناراحت میشویم چون یکسری از دوستانمان را از دست میدهیم و شاید اصلا ترک تحصیل کنیم. راستش دلم میخواهد راهها و روشهایی برای ذهنم در رویارویی با مرگ پیدا کنم که این غم و سیاهی بزرگ را که ناشناخته و عظیم و عجیب و گنگ و مبهم است، راحتتر بپذیرم به خصوص اینکه اکنون نه تنها وارد میانسالی شدم که میانسالی را هم تقریبا دارم پشت سر میگذارم. در «جهان با من برقص» تلاش کردم، کاری کنم که تمام این دغدغهها و فکرها برای خودم و مخاطبم دوستداشتنیتر و راحتتر شوند چون مرگ ناشناخته بزرگی است.
با توجه به سابقهای که در نویسندگی و بازیگری دارید، چه اتفاقی افتاد که تصمیم گرفتید فیلم بسازید؟ کارگردانی سینما را اساسا چرا این همه دیر شروع کردید؟
بله، من دیر وارد عرصه سینما و تلویزیون شدم، یعنی وقتی برای اولینبار به عنوان بازیگر و نویسنده در سینما و تلویزیون مشغول شدم، سنم زیاد بود و هیچ شناختی از این مقوله نیز نداشتم. باید سالها میگذشت تا بدانم قضیه از چه قرار است. بعد از مدتی کارگردانی تلویزیون به من پیشنهاد شد که از آن هم هیچ شناختی نداشتم. باید چند سریال میساختم تا اعتماد به نفس لازم برای کار کردن در سینما را به دست بیاورم. تا قبل از فیلم «جهان با من برقص» از نظر روحی، روانی و ذهنی آمادگی ساخت یک کار سینمایی را نداشتم و احساس میکردم در این زمینه تجربه لازم را ندارم.
در سالهای اخیر کمدیهای خوبی ندیدیم. با توجه یه اینکه جهان با من برقص اولین فیلم سینمایی شماست و رگههای کمدی هم در آن لحاظ شده، نگران چگونگی قضاوت شدن نبودید؟
اتفاقا نگرانی من برعکس بود، چون من این کار را طنز نمیدانم و معتقدم فیلم «جهان با من برقص» فیلم طنز نیست و از این بابت نگران بودم که نکند مخاطب انتظار کار کمدی از این فیلم داشته باشد و بعد که این فیلم را ببیند دلخور شود که چرا خندهدار نبود. البته خوشحالم الان که مخاطب به سینما میرود به قسمتهایی از فیلم میخندد چون فکر میکردم ممکن است مخاطب با تماشای این صحنهها فقط لبخند بزند، اما خدا را شکر خنده مخاطب در طول فیلم بیشتر از انتظار من است.
بعضی فیلمسازها مرگاندیش هستند. شما هم همین طورید؟
بله، خیلی زیاد به مرگ فکر میکنم. دوست دارم به آن فکر نکنم ولی نمیشود .
یادآوری مرگ به خودی خود ترسناک است ولی فیلم «جهان با من برقص» ترس را به مخاطب القا نمیکند.
راستش را بخواهید به نظر من هم مرگ بسیار ترسناک است، اما معتقدم بزرگترین اتفاق زندگی ما آدمها مرگ است. به عبارتی دو اتفاق مهم در زندگی همه ما روی میدهد که مهم است؛ برخلاف عدهای که ازدواج کردن و بچهدار شدن را مهم میدانند، نظر من این است که تولد و مرگ از هر چیزی در این دنیا مهمترند. به گمان من این برهه از زمان و زندگی - البته فارغ از حیات اخروی - وقتی تمام میشود ناراحتکننده است. هر پایانی آدم را ناراحت میکند. ما وقتی دوره دبستان را هم تمام میکنیم و به راهنمایی میرویم، ناراحت میشویم چون یکسری از دوستانمان را از دست میدهیم و شاید اصلا ترک تحصیل کنیم. راستش دلم میخواهد راهها و روشهایی برای ذهنم در رویارویی با مرگ پیدا کنم که این غم و سیاهی بزرگ را که ناشناخته و عظیم و عجیب و گنگ و مبهم است، راحتتر بپذیرم به خصوص اینکه اکنون نه تنها وارد میانسالی شدم که میانسالی را هم تقریبا دارم پشت سر میگذارم. در «جهان با من برقص» تلاش کردم، کاری کنم که تمام این دغدغهها و فکرها برای خودم و مخاطبم دوستداشتنیتر و راحتتر شوند چون مرگ ناشناخته بزرگی است.