کد: 2448 | 20 تیر 1397 ساعت 16:37
سرو استوار فرهنگ ایرانی
این سرو ایران است که «سرو ایرانی» را نصیب یک ارمنی و یک آذری میکند وقتی یک جوان آذری جایزه سرو ایرانی را به دليل پژوهش در ادبیات فارسی میگیرد، شیرینیاش بر دوستداران ایران دوچندان میشود جایزه سرو ایرانی در دستان چکناواریان مسیحی گواهی است از اینکه تمام بار سرو فرهنگ ایران روی دوش خودش است
همین چندوقت پیش دیدیم که در مورد شاهنامهخوانی ستارخان در یکسریال تلویزیونی نفرتپراکنان چه قیلوقالی به پا کردند
نفرتپراکنان قومی انتظار داشتند ستارخان در خانهاش بهجای شاهنامه پارسی دده قوقوردی بخواند که عمر کهنترین نسخه آن به 200سال نمیرسد
«تشبیهی که شاید بهتر بتواند خاصیت پُرتناقض و تداوم و نوپذیری ایران را تعبیر کند، همانا «سرو» است که در اشعار پارسی بسیار آمده است. این درخت مانند کاج از توفان یا بادهای سهمگین نمیشکند و قابلیت انعطاف دارد. چون باد سهمگین بوزد، خم میشود و سر بر زمین میساید و سپس با آرامش توفان باز قد راست میکند». آنچه آمد، تعبیری بود که «ریچارد فرای» شرقشناس شهیر آمریکایی در مورد تداوم ایران، فرهنگ ایران و هویت ایرانی در طول تاریخ، در کتاب خود «عصر زرین فرهنگ ایران» بهکار گرفته است.
شاید برای نسل ما (که امروزه همه چیز را بر اساس مادیات میسنجیم) تعبیر فرای، نوعی دلبری از ایرانیان قلمداد شود که فقط برای خوشامد ما از آن استفاده کرده است! بسیاری از نسلِ ما بر خلاف نسلهای قبلی، وقتی کسی برایمان صحبت از میراث عظیم فرهنگی و تاریخی ایران میکند، در مقابل او جبهه میگیریم که«ای آقا! فرهنگ و تاریخ میخواهیم چهکار؟! بگو نان کجاست! کل اینها را برداری ببری نانوایی، یک نان کف دستت نمیگذارد!». نمیدانم؛ شاید هم نسل ما حق دارد که اینقدر همهچیز را مادی ببیند و بسنجد؛ حتی معنویترین داشتههایمان را! این را گفتم که همین اول خیال خودم و خواننده این سطور را راحت کنم که از این سیاهه نیز برای کسی «نان» در نمیآید! در سطور پیش رو قرار است از درخت پُر باری صحبت شود که هر چهقدر هم به آن رسیدگی نشود و آبی به پایش ریخته نشود اما رشد و بالندگیاش هرگز قطع نشده و نمیشود و همچنان نیز میوه میدهد. حتی اگر با سنگ، تن ستبر او را نشانه روند و توفانهای سهمگین روزگار قامت او را خم کنند. صحبت از «سرو» است،«سروایران»،«سرو ایرانی»!
سرو ایرانی، جایزهای غیروابسته
سومین دوره آیین اهدای جایزه «سرو ایرانی» عصر پنجشنبه۱۴تیر۱۳۹۷ با اهدای این جایزه به «لوریس چکناواریان»(رهبر ارکستر و آهنگساز) و «سجاد آیدنلو»(شاهنامهپژوه و استاد دانشگاه) در خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد. جایزه «سرو ایرانی» نخستین جایزه غیردولتی ایرانی در زمینه میراث فرهنگی ملموس و ناملموس -مطابق با تعریف یونسکو- است که همهساله از سوی انجمنهای دانشگاهی و فرهنگی غیردولتی به کوشندگان میراث فرهنگی ایران داده میشود. این جایزه از سال۹۳ به همت گروهی از فرهنگ دوستان ایران برپا شده و مورد پشتیبانی انجمنها و بنیادهای غیردولتی و چهرههای هنری قرار گرفتهاست. این تندیس در سال نخست(۹۴)، به «عبدالمجیدارفعی» -بهپاس یک عمر پژوهش درباره زبانهای ایلامی و اکدی و «آیدین سلسبیلی» گرافیست و تصویرگر شاهنامه فردوسی -به پاس قدردانی از تلاشهای او در طراحی شاهنامه سهبعدی و کاراکترهای اسطورهای ایرانی برای انیمیشن و بازیهای رایانهای و موزه مجازی اشیاي باستانی ایران- اهدا شد. «سرو ایرانی» در سال دوم(95) به دکتر «ژاله آموزگار»، استاد فرهنگ و زبانهای باستانی دانشگاه تهران، به پاس بیش از نیم قرن آموزش، پژوهش، تالیف و ترجمه و تربیت شاگرد در زمینه زبانها و اسطورههای کهن ایرانی و «میلاد وندائی»، باستانشناس جوان، به پاس پژوهشهای علمی و کاوشهای میدانی خود در زمینه نقشبرجستههای ساسانی و چهارطاقیهای ایران، اهدا شد.
چکناواریان: من ایرانیام از نسل کورش کبیر
سوم: یکبار دیگر اسامی برندگان امسال جایزه «سرو ایرانی» را نگاه کنید! «لوریس چکناواریان» ارمنی، ۸۱ساله، متولد بروجرد و تحصیلکرده در اتریش و آمریکا که بیش از ۷۵اثر فاخر در موسیقی ساخته و چندینبار رهبری ارکستر مهمترین صحنههای موسیقی جهان را در کارنامه داشته است.
آثاری مانند اپرای پردیس و پریسا، اپرای رستم و سهراب، اپرای شمس و مولانا، باله دسیمرغ، سمفونی پرسپولیس و سمفونی کورش کبیر. شاید این آثار متعدد موسیقاییِ فاخر برای کسی که اهل موسیقی نباشد، خیلی توجه او را جلب نکند اما توجه همه به پاسخ او به خبرنگاری که از او سوال کرد به عنوان یک اقلیت چه احساسی از زندگی در ایران دارد، جلب میشود.
آنجایی که چکناواریان از این سوال برآشفت و پاسخ داد: «اقلیت خودتی! من ایرانیام و از نسلِ کوروش کبیر اینجا بودم. اینقدر از کلمه «اقلیت» استفاده نکنید و به ما نگویید شما اقلیت هستید؛ در ایران اقلیت وجود ندارد».
دیگر برنده امسال جایزه «سرو ایرانی»، دکتر «سجاد آیدنلو»، شاهنامهپژوه آذری بود. وی که متولد و ساکن ارومیه است، با اینکه هنوز دهه چهارم زندگی خود را به پایان نرسانده، در حال حاضر از خبرهترین چهرههای شاهنامهپژوهی در ایران و حتی در جهان به شمار میآید. آیدنلو از سن۱۸ سالگی به نوشتن مقالات تاثیرگذار در مجلات تخصصی و معتبر در زمینه ادبیات فارسی و شاهنامه پرداخته و هم اکنون بیش از ۱۵۰مقاله و ۱۱کتاب در کارنامه علمی و پژوهشی او مشاهده میشود. آثاری که از نظر کمیت و کیفیت با چیزی جز بینظیر بودن، نمیتوان آن را توصیف کرد.
اعتلای جاودان هویت ایرانی
حالا دوباره به اسامی برندگان امسال جایزه «سرو ایرانی» و اینبار با دقت بیشتر روی توضیحاتی که در مورد آنها آمده است، بنگرید. در بخش نخست این مقال، گفته شد که «سرو ایران» حتی اگر کسی آبی به پای آن نریزد، رشد و بالندگی آن قطع نمیشود. کیست که نداند سالیان سال است که فرهنگ در این کشور مظلومترین عرصه است. کیست که نداند سالهاست که برای حفظ و حراست از مولفههایی همچون «فرهنگ ایرانی»، «هویت ایرانی»، «زبان فارسی» و «ایرانیت»، تنها اگر قِرانی در ته جیب متولیان امر مانده باشد، برایش هزینه میشود و اگر هم نمانَد -که اغلب نمیمانَد- تقریبا هیچ! کیست که نداند برای اینکه این میزان از عشق و تعلق خاطر به ایرانیت در نهاد یک ارمنی متبلور شود، کسی به خودش زحمت نداده است؟! پس جایزه «سرو ایرانی» در دستان چکناواریان مسیحی گواهیاست از اینکه تمام بار «سرو ایران» روی دوش خودش است!
گفته شد حتی اگر با سنگ، تن ستبر «سرو ایران» را نشانه روند و توفانهای سهمگین روزگار قامت او را خم کنند، باز این سرو قامت بلند میکند و سر بر آسمان میساید.
همین چندوقت پیش دیدیم که در مورد شاهنامهخوانی ستارخان در یکسریال تلویزیونی نفرتپراکنان چه قیلوقالی به پا کردند که ایهاالناس چرا نشستهاید که میخواهند ستارخان را فارس نشان دهند و او را یک دلباخته به شاهنامه و فردوسی و ایرانزمین معرفیاش کنند!
آخر این حضرات انتظار داشتند ستارخان در خانهاش بهجای شاهنامه پارسی که در سراسر آن آذربایجان و آذربایجانی، ستارههای آن هستند، شیفته دده قوقوردی میشد که کهنترین نسخه آن کمتر از ۲۰۰سال عمر دارد و در هیچ کجای آن، حتی یکبار هم نام آذربایجان و آذربایجانی برده نشده است! این است که وقتی یک جوان آذری جایزه «سرو ایرانی» را به خاطر سالها پژوهش در زمینه ادبیات فارسی میگیرد، آنهم در حالیکه سالهاست عدهای جایگاه والای زبان فارسی در آذربایجان را نشانه رفتهاند و هر جا ردی از آن است آن را به زور و پول و اجبار «رضا شاه» نسبت میدهند، شیرینیاش بر دوستداران ایرانزمین دو چندان میشود؛ خاصه آنکه پای جایزهای غیردولتی در میان باشد!
آذربایجان، خطهای جداناپذیر از ایران
خودمان را برای لحظهای بگذاریم جای بدخواهان ایران عزیز و آذربایجان عزیز؛ اینهایی که سالها تلاش کردهاند بذر تنفر نسبت به زبان فارسی را در آذربایجان بکارند، صدها شاعر پارسیگوی آذربایجان را نادیده میگیرند و هر گاه هم که از کوشندگان معاصر زبان ملی در آذربایجان صحبت میشود، آن را نمود آسیمیلاسیون حاصل از تلاش مذبوحانه کسروی و طاغوتیان در آذربایجان میدانند!
حالا اما دیگر نه صحبت از قطران تبریزی و نظامی گنجوی چند صدسال پیش است و نه صحبت از شهریارها و «ریاحیخویی»ها که منتسبشان کنند به بالیده شدن در نظامهای طاغوتی! صحبت از آیدنلویی است که متولد سال59 شمسی است و حالا که او منادی جایگاه والای آذربایجان در دفاع از مولفههای اصیل ایرانیت و هویت ایرانی در این سرزمین شده، نه میشود او را به کسروی منتسب کرد و نه به آسیمیله شدن در نظام طاغوتی!
آری! این «سرو ایران» است که «سرو ایرانی» را نصیب یک ارمنی و یک آذری میکند. اگر بدانیم که چه دلارها و لیرها و مناتها در این سالها خرج این شده که چنان کینهای در دل آذری و ارمنی نسبت به یکدیگر بکارند که این دو هرگاه همدیگر را دیدند تیغ به صورت هم بیندازند! حالا اما این دو در کنار هم، دست در دستان هم فرهنگیترین جایزه غیردولتی عرصه فرهنگ و ادب ایرانزمین را بر دستان خود بلند کردهاند و به همه بدخواهان این مُلک گران لبخند میزنند! «سرو ایرانی» گوارای وجودتان باد، گوارای وجودمان باد و تا باد چنین بادا.
نفرتپراکنان قومی انتظار داشتند ستارخان در خانهاش بهجای شاهنامه پارسی دده قوقوردی بخواند که عمر کهنترین نسخه آن به 200سال نمیرسد
«تشبیهی که شاید بهتر بتواند خاصیت پُرتناقض و تداوم و نوپذیری ایران را تعبیر کند، همانا «سرو» است که در اشعار پارسی بسیار آمده است. این درخت مانند کاج از توفان یا بادهای سهمگین نمیشکند و قابلیت انعطاف دارد. چون باد سهمگین بوزد، خم میشود و سر بر زمین میساید و سپس با آرامش توفان باز قد راست میکند». آنچه آمد، تعبیری بود که «ریچارد فرای» شرقشناس شهیر آمریکایی در مورد تداوم ایران، فرهنگ ایران و هویت ایرانی در طول تاریخ، در کتاب خود «عصر زرین فرهنگ ایران» بهکار گرفته است.
شاید برای نسل ما (که امروزه همه چیز را بر اساس مادیات میسنجیم) تعبیر فرای، نوعی دلبری از ایرانیان قلمداد شود که فقط برای خوشامد ما از آن استفاده کرده است! بسیاری از نسلِ ما بر خلاف نسلهای قبلی، وقتی کسی برایمان صحبت از میراث عظیم فرهنگی و تاریخی ایران میکند، در مقابل او جبهه میگیریم که«ای آقا! فرهنگ و تاریخ میخواهیم چهکار؟! بگو نان کجاست! کل اینها را برداری ببری نانوایی، یک نان کف دستت نمیگذارد!». نمیدانم؛ شاید هم نسل ما حق دارد که اینقدر همهچیز را مادی ببیند و بسنجد؛ حتی معنویترین داشتههایمان را! این را گفتم که همین اول خیال خودم و خواننده این سطور را راحت کنم که از این سیاهه نیز برای کسی «نان» در نمیآید! در سطور پیش رو قرار است از درخت پُر باری صحبت شود که هر چهقدر هم به آن رسیدگی نشود و آبی به پایش ریخته نشود اما رشد و بالندگیاش هرگز قطع نشده و نمیشود و همچنان نیز میوه میدهد. حتی اگر با سنگ، تن ستبر او را نشانه روند و توفانهای سهمگین روزگار قامت او را خم کنند. صحبت از «سرو» است،«سروایران»،«سرو ایرانی»!
سرو ایرانی، جایزهای غیروابسته
سومین دوره آیین اهدای جایزه «سرو ایرانی» عصر پنجشنبه۱۴تیر۱۳۹۷ با اهدای این جایزه به «لوریس چکناواریان»(رهبر ارکستر و آهنگساز) و «سجاد آیدنلو»(شاهنامهپژوه و استاد دانشگاه) در خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد. جایزه «سرو ایرانی» نخستین جایزه غیردولتی ایرانی در زمینه میراث فرهنگی ملموس و ناملموس -مطابق با تعریف یونسکو- است که همهساله از سوی انجمنهای دانشگاهی و فرهنگی غیردولتی به کوشندگان میراث فرهنگی ایران داده میشود. این جایزه از سال۹۳ به همت گروهی از فرهنگ دوستان ایران برپا شده و مورد پشتیبانی انجمنها و بنیادهای غیردولتی و چهرههای هنری قرار گرفتهاست. این تندیس در سال نخست(۹۴)، به «عبدالمجیدارفعی» -بهپاس یک عمر پژوهش درباره زبانهای ایلامی و اکدی و «آیدین سلسبیلی» گرافیست و تصویرگر شاهنامه فردوسی -به پاس قدردانی از تلاشهای او در طراحی شاهنامه سهبعدی و کاراکترهای اسطورهای ایرانی برای انیمیشن و بازیهای رایانهای و موزه مجازی اشیاي باستانی ایران- اهدا شد. «سرو ایرانی» در سال دوم(95) به دکتر «ژاله آموزگار»، استاد فرهنگ و زبانهای باستانی دانشگاه تهران، به پاس بیش از نیم قرن آموزش، پژوهش، تالیف و ترجمه و تربیت شاگرد در زمینه زبانها و اسطورههای کهن ایرانی و «میلاد وندائی»، باستانشناس جوان، به پاس پژوهشهای علمی و کاوشهای میدانی خود در زمینه نقشبرجستههای ساسانی و چهارطاقیهای ایران، اهدا شد.
چکناواریان: من ایرانیام از نسل کورش کبیر
سوم: یکبار دیگر اسامی برندگان امسال جایزه «سرو ایرانی» را نگاه کنید! «لوریس چکناواریان» ارمنی، ۸۱ساله، متولد بروجرد و تحصیلکرده در اتریش و آمریکا که بیش از ۷۵اثر فاخر در موسیقی ساخته و چندینبار رهبری ارکستر مهمترین صحنههای موسیقی جهان را در کارنامه داشته است.
آثاری مانند اپرای پردیس و پریسا، اپرای رستم و سهراب، اپرای شمس و مولانا، باله دسیمرغ، سمفونی پرسپولیس و سمفونی کورش کبیر. شاید این آثار متعدد موسیقاییِ فاخر برای کسی که اهل موسیقی نباشد، خیلی توجه او را جلب نکند اما توجه همه به پاسخ او به خبرنگاری که از او سوال کرد به عنوان یک اقلیت چه احساسی از زندگی در ایران دارد، جلب میشود.
آنجایی که چکناواریان از این سوال برآشفت و پاسخ داد: «اقلیت خودتی! من ایرانیام و از نسلِ کوروش کبیر اینجا بودم. اینقدر از کلمه «اقلیت» استفاده نکنید و به ما نگویید شما اقلیت هستید؛ در ایران اقلیت وجود ندارد».
دیگر برنده امسال جایزه «سرو ایرانی»، دکتر «سجاد آیدنلو»، شاهنامهپژوه آذری بود. وی که متولد و ساکن ارومیه است، با اینکه هنوز دهه چهارم زندگی خود را به پایان نرسانده، در حال حاضر از خبرهترین چهرههای شاهنامهپژوهی در ایران و حتی در جهان به شمار میآید. آیدنلو از سن۱۸ سالگی به نوشتن مقالات تاثیرگذار در مجلات تخصصی و معتبر در زمینه ادبیات فارسی و شاهنامه پرداخته و هم اکنون بیش از ۱۵۰مقاله و ۱۱کتاب در کارنامه علمی و پژوهشی او مشاهده میشود. آثاری که از نظر کمیت و کیفیت با چیزی جز بینظیر بودن، نمیتوان آن را توصیف کرد.
اعتلای جاودان هویت ایرانی
حالا دوباره به اسامی برندگان امسال جایزه «سرو ایرانی» و اینبار با دقت بیشتر روی توضیحاتی که در مورد آنها آمده است، بنگرید. در بخش نخست این مقال، گفته شد که «سرو ایران» حتی اگر کسی آبی به پای آن نریزد، رشد و بالندگی آن قطع نمیشود. کیست که نداند سالیان سال است که فرهنگ در این کشور مظلومترین عرصه است. کیست که نداند سالهاست که برای حفظ و حراست از مولفههایی همچون «فرهنگ ایرانی»، «هویت ایرانی»، «زبان فارسی» و «ایرانیت»، تنها اگر قِرانی در ته جیب متولیان امر مانده باشد، برایش هزینه میشود و اگر هم نمانَد -که اغلب نمیمانَد- تقریبا هیچ! کیست که نداند برای اینکه این میزان از عشق و تعلق خاطر به ایرانیت در نهاد یک ارمنی متبلور شود، کسی به خودش زحمت نداده است؟! پس جایزه «سرو ایرانی» در دستان چکناواریان مسیحی گواهیاست از اینکه تمام بار «سرو ایران» روی دوش خودش است!
گفته شد حتی اگر با سنگ، تن ستبر «سرو ایران» را نشانه روند و توفانهای سهمگین روزگار قامت او را خم کنند، باز این سرو قامت بلند میکند و سر بر آسمان میساید.
همین چندوقت پیش دیدیم که در مورد شاهنامهخوانی ستارخان در یکسریال تلویزیونی نفرتپراکنان چه قیلوقالی به پا کردند که ایهاالناس چرا نشستهاید که میخواهند ستارخان را فارس نشان دهند و او را یک دلباخته به شاهنامه و فردوسی و ایرانزمین معرفیاش کنند!
آخر این حضرات انتظار داشتند ستارخان در خانهاش بهجای شاهنامه پارسی که در سراسر آن آذربایجان و آذربایجانی، ستارههای آن هستند، شیفته دده قوقوردی میشد که کهنترین نسخه آن کمتر از ۲۰۰سال عمر دارد و در هیچ کجای آن، حتی یکبار هم نام آذربایجان و آذربایجانی برده نشده است! این است که وقتی یک جوان آذری جایزه «سرو ایرانی» را به خاطر سالها پژوهش در زمینه ادبیات فارسی میگیرد، آنهم در حالیکه سالهاست عدهای جایگاه والای زبان فارسی در آذربایجان را نشانه رفتهاند و هر جا ردی از آن است آن را به زور و پول و اجبار «رضا شاه» نسبت میدهند، شیرینیاش بر دوستداران ایرانزمین دو چندان میشود؛ خاصه آنکه پای جایزهای غیردولتی در میان باشد!
آذربایجان، خطهای جداناپذیر از ایران
خودمان را برای لحظهای بگذاریم جای بدخواهان ایران عزیز و آذربایجان عزیز؛ اینهایی که سالها تلاش کردهاند بذر تنفر نسبت به زبان فارسی را در آذربایجان بکارند، صدها شاعر پارسیگوی آذربایجان را نادیده میگیرند و هر گاه هم که از کوشندگان معاصر زبان ملی در آذربایجان صحبت میشود، آن را نمود آسیمیلاسیون حاصل از تلاش مذبوحانه کسروی و طاغوتیان در آذربایجان میدانند!
حالا اما دیگر نه صحبت از قطران تبریزی و نظامی گنجوی چند صدسال پیش است و نه صحبت از شهریارها و «ریاحیخویی»ها که منتسبشان کنند به بالیده شدن در نظامهای طاغوتی! صحبت از آیدنلویی است که متولد سال59 شمسی است و حالا که او منادی جایگاه والای آذربایجان در دفاع از مولفههای اصیل ایرانیت و هویت ایرانی در این سرزمین شده، نه میشود او را به کسروی منتسب کرد و نه به آسیمیله شدن در نظام طاغوتی!
آری! این «سرو ایران» است که «سرو ایرانی» را نصیب یک ارمنی و یک آذری میکند. اگر بدانیم که چه دلارها و لیرها و مناتها در این سالها خرج این شده که چنان کینهای در دل آذری و ارمنی نسبت به یکدیگر بکارند که این دو هرگاه همدیگر را دیدند تیغ به صورت هم بیندازند! حالا اما این دو در کنار هم، دست در دستان هم فرهنگیترین جایزه غیردولتی عرصه فرهنگ و ادب ایرانزمین را بر دستان خود بلند کردهاند و به همه بدخواهان این مُلک گران لبخند میزنند! «سرو ایرانی» گوارای وجودتان باد، گوارای وجودمان باد و تا باد چنین بادا.
