کودتای ۲۸ مرداد یکی از بحث برانگیزترین رویدادهای تاریخ ایران محسوب میشود، رویدادی که همچنان بحث بر سر آن داغ است. پس از این کودتا که آمریکا و انگلیس بارها به نقششان در آن اعتراف کردند، تغییرات جدی در فضای سیاسی سرزمین ایران شکل گرفت. ۷۰ سال پس از آن رویداد، «بیان فردا» در میزگردی با حضور دکتر هادی خانیکی، استاد علوم ارتباطات اجتماعی، دکتر محمود گلزاری، استاد روانشناسی، مهندس رضا امیرخانی، نویسنده و منتقد ادبی و دکتر محمدرضا اسلامی، مدرس دانشگاه ایالتی پلی تکنیک کالیفرنیا به بررسی جامعه و فرهنگ مردم ایران، قبل و بعد از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ پرداخته است.
آن چه در ادامه آمده است، متن کامل اظهارات هادی خانیکی، استاد ارتباطات علوم اجتماعی است.
دکتر هادی خانیکی، استاد علوم ارتباطات اجتماعی در میزگرد بیان فردا با عنوان «نابودی آرمانها» درباره اینکه فضای جامعه ایران قبل و بعد از کودتای ۲۸ مرداد چگونه بود و چه مسائلی منجر به این کودتا شد، گفت: مسئله کودتای ۲۸ مرداد فقط مسئله تغییر ناگهانی شیوه حکمروایی و ساختار حکومت نبود بلکه محصول تحولات پر دامنه قبلی خودش نیز بود و پیامدهای پردامنهای هم داشت. درباره مهمترین مسائلی مربوط به قبل از کودتای ۲۸ مرداد و شکلگیری و پیدایش آن مورخان و پژوهشگران علوم سیاسی آثار ارزندهای منتشر کردهاند که داخل و خارج از کشور به چاپ رسیدهاند. بر همین اساس مشخصاً میتوان این کودتا را در ارتباط با دورهای در نظر گرفت که در آن جامعه ایرانی بهطور عام و نخبگان ایران بهطور خاص هویت خودشان را در شکلگیری یک دولت ملی نشان دادند و اتفاقاً به میدان آمدند. برخی وقتی میخواهند بدبینانه نسبت به جامعه ایران قضاوت کنند همان روز کودتای ۲۸ مرداد را در نظر میگیرند که مرحوم دکتر مصدق تنها ماند و خانهاش غارت شد گویا که جامعه ایران از رفتن مصدق استقبال کرد.
خانیکی ادامه داد: اما این را نمیبینند که یک سال قبل از آن در ۳۰ تیر ۱۳۳۱ و در برآمدن مصدق چه ویژگیهای فرهنگی، اجتماعی و روانی در ایران شکل گرفت. به نظر من مهمترین ویژگیای که شکل گرفت این بود که مرحوم مصدق بهعنوان یک رهبر سیاسی و دولت ملی بهعنوان یکنهاد حاکمیتی و نهضت ملی بهعنوان یک جنبش سیاسی از اقبال عمومی در جامعه ایران برخوردار بود بهگونهای که دادوستد و تعاملی بین جامعه و دکتر مصدق برقرار شد. وقتی مصدق از ایران یاد میکند واژه معشوقه را به کار میبرد یعنی عاشق ایران است و واژه «عزیز» در عباراتی مثل «ایران عزیز»، «هموطن عزیز» و ... به کار میرود.
مصدق مخالفانش را محدود نکرد
این استاد ارتباطات اضافه کرد: از طرفی ایرانیها در این دوره حس میکنند که برای اولین بار عظمت گذشته خودشان به چشم آمده است. ایران در دنیا معتبر میشود و نهضت ملی اثرگذار شده است. مثل وقتیکه بعدها عبدالناصر ملی شدن تنگه سوئز را متأثر از نهضت ملی دانست. من در سفری به هند، همان سفری که در آن آقای خاتمی دکترای افتخاری از «دانشگاه جواهر نهل رو» دریافت کرد با یکی ازنخست وزیران سابق هند گفتوگو داشتم. او میگفت «من یک سخنرانی علمی در یک کنفرانس داشتم و آنجا گفتم اگر مصدق مانده بود امروز منطقه در چه وضعیتی بود». بعد هم میخواست از این مسئله نتیجهگیری کند که اگر خاتمی و گفتوگوی تمدنها باقی بماند چه اثری در منطقه خواهد داشت. اینها مواردی بود که جامعه نسبت به آن احساس افتخار میکرد و با دولتی هم سروکار داشت که به پاک دستی، اجرای عدالت، قانون و آزادی شهرت داشت. دکتر مصدق کسی بود که مخالفان خود را در دوران خودش محدود نکرد حزب توده در آن زمان غیرقانونی نشد و این موارد ویژگیهایی بود که یک پیوند دوگانه را بین جامعه و دولت دکتر مصدق نشان میداد.
دانشجویان همواره آرمانخواه بودند
وی با اشاره به وقوع کودتا برای سرنگونی دولت مصدق گفت: حال در چنین دولتی کودتا شده است. طبیعتاً آن فرصتی که برای ایران وجود دارد دیگر پیش نخواهد آمد. کودتا هم با کمک نیروهای خارجی و مداخلهای که انگلیس و آمریکا داشتند؛ شکل گرفت و استقلال ایران را به خطر انداخت. به همین اعتبار هم هست که اولین مقاومتها در دانشگاه به وجود میآید یعنی بین ۱۶ آذر سال ۱۳۳۲ و ۲۸ مرداد فاصله کمی وجود دارد و این نشاندهنده این است که دانشجویان همیشه قشری آرمانخواه بودهاند ولی همین قشر آرمانخواه حامی مصدق در راهپیماییها شدند.
خانیکی افزود: بههرحال به نظر من این شرایط محصول یک دهه تغییری است که بعد از تجدد آمرانه و اقتدارطلبیهای رضاشاه شکلگرفته و از سال ۲۰ تا ۳۲ با فراز و نشیبهای دوران مطبوعات آزاد، تشکیل نهادهای مدنی، تشکیل کانون نویسندگان، تشکیل احزاب و تصویب استقلال دانشگاه مواجه بوده است. این موارد محصول دهه ۲۰ است که مصدق هم در امتداد آن قرار گرفته بود حالا این حکومت سرنگون میشود آنهم توسط خارجیها. درنتیجه جامعه دچار یک تحول بزرگ اجتماعی و سیاسی میشود. اگر بخواهیم آن چیزی را که مصدق دنبال میکرد و جامعه هم به آن پاسخ مثبت داده بود ازنظر اجتماعی، فرهنگی و سیاسی نامگذاری کنیم؛ با نظری که دکتر فخرالدین عظیمی مطرح کردهاند موافق هستم. او میگوید نوعی ناسیونالیست مدنی در برابر ناسیونالیسم اقتداری شکلگرفته که نماد و نماینده اقتدارگرا رژیم شاه بود که از بالا میخواستند بدون دخالت ملت کاری کنند. ناسیونالیسم مدنی که نماینده آن مصدق بود به کمک مشارکت مردم و طبیعتاً نخبگان شکلگرفته بود. به این اعتبار میتوان گفت یک شکست برای ناسیونالیسم مدنی هم در اینجا صورت گرفت پس وقتی کودتا شکل گرفت جدا از مسئله سیاسی آن، اولین مشخصههای یاس و ناامیدی شکل میگیرد. ادبیات شکست، ادبیات این دوران است که هرکدام بنا به ظرفیتهای خودشان در این دوران اهمیت پیدا میکنند به نظر من شعر به دلیل رابطه مستقیم نسبت به فرهنگ ایران زبان مستقیمتری دارد و شکل رسانهای بیشتری پیدا میکند.
شعر در ایران همواره رسانه است
این استاد دانشگاه درباره نقش رسانهای شهر در دوران پس از کودتای ۲۸ مرداد نیز گفت: به نظر من همیشه شعر در ایران رسانه بوده است. از حوزه تخصصی خودم که ارتباطات است میگویم تا شعر را نشناسی جامعه ایران را نمیتوان شناخت چون جامعه ایران جامعه شاعرانهای است. به همان نسبتی که در جوامع پیشرفته در آخر به جداول، کمیتها، پیشرفتها و آمار رجوع میکنند در ایران درنهایت به فردوسی، سعدی، مولانا و حافظ رجوع میکنند. وقتی میگویند به قول حافظ (...) یعنی این مسئله برهان قاطع است.
خانیکی ادامه داد: بنابراین ظرفیت شعر بهگونهای است که همیشه رسانه بوده ولی بعد از ۲۸ مرداد در مرثیهسرایی برای مصدق و آزادی و خشم از اتفاقاتی که افتاده زبان صریحتری به خود میگیرد. در کنار شعر همداستان و رمان اهمیت پیدا میکند چون به نظر من هم شعر، داستان و تئاتر را باید بهمثابه رسانه مورد مطالعه قرار دهیم زیرا هرسه مورد از جمله رسانههایی هستند که بعد از ۲۸ مرداد حامل وضعیت فرهنگی جامعه ما میشوند که اولین آن احساس یاس و شکست است که تبعات هم دارد مثلا به دنبال قهرمان میگردند و حامل فرهنگ اجتماعی و سیاسی میشوند که از کودتا برآمده. پس هم ویژگیهای منفی و هم ویژگیهای مثبت دارد. ویژگی مثبت آن این است که شعر و رمان اجتماعیتر و مشخصاً مسئله گرا میشوند و ویژگی منفی آن این است که یک جامعه سرخورده و نخبگان سرخورده را نمایندگی میکند. جامعه دوقطبیتر و سیاه و سفیدتر میشود و هر دو در ابتدا دچار یاس هستند و در انتها به عصیان میرسند و هرچه بیشتر به دهه ۴۰ و ۵۰ نزدیک میشویم این عصیان ادامهدارتر است و مهم این است که قبل از دوران کودتا را بهگونهای بازسازی میکنند. درمجموع میتوان گفت این ظرفها مظروف فرهنگ کودتا و آثار کودتا هستند که هم جنبههای ترومایی دارند و هم جنبههای سرگشتگی و سرگردانی و هم اینکه آرزوهای بربادرفته را نشان میدهد. ملتی که در جهان شهره شده بود. درنتیجه مجموعاً مصدق بهطور خاص و دولتش بهطور عام ویژگیهای را داشت که از محبوبیت بالایی در میان نخبگان و روشنفکران ایرانی اعم از هنرمندان یا نویسندگان و حتی کنشگران مدنی برخوردار بودند.
نباید فرافکنی کنیم و شکست نهضت ملی را بر گردن مصدق بیاندازیم
این استاد علوم ارتباطات اجتماعی درباره اینکه آیا شرایط بعد از کودتا محصول نوعی انسداد گفتوگویی در جامعه است یا خیر، گفت: پاسخم بهصورت کوتاه این است که بله هست ولی گفتوگو را نمیتوان به گفتوگویی درون حاکمیت یا گفتوگوی میان حاکمان محدود کرد. آقای امیرخانی بهدرستی دو چهره مشهور جنبش ملی را که در مصدق و آیتالله کاشانی خلاصه میشود هرکدام را گفتند که چقدر در خلاف آمده عادت بودند. ولی اگر این دو نتوانستند باهم گفتوگو کنند به این دلیل نیست که دو نفر براساس خصوصیات اخلاقی متفاوت خود نتوانستند گفتوگو کنند بلکه دو سنتِ پشت سر آنها مانع این گفتوگو شده است کما اینکه در همان زمان با مرجعیت فردی مثل مرحوم آیتالله بروجردی مواجه هستیم که رویکردی متفاوت دارد؛ بنابراین تحلیل پسینی از یک واقعه پیشینی با تحلیل قضیه در زمان رخداد یا پیش از وقوع آن فرق میکند. به نظر میآید که ما نمیتوانیم فرافکنی کنیم و مثلاً تقصیر شکست نهضت ملی و کودتای ۲۸ مرداد را به دوش دکتر مصدق بیندازیم کما اینکه کاری که شاه بعدها بهکرات انجام داد. او همیشه با کینه از مصدق یاد میکرد و از یک نوع ناسیونالیست منفی حرف میزد. ازنظر شاه ناسیونالیسم مثبت ناسیونالیستی است که با قدرتهای جهانی کنار بیاید نه اینکه قدرتهای جهانی را در برابر گفتوگو قرار دهد و به تعبیر امروز انقلابی در برابر نظامهای سیاسی جهانی برخورد نکرد.
خانیکی افزود: مصدق معتقد بود به اینکه باید به قدرت مردم متکی باشد ممکن است نقد کنیم که روش توانمند کردن جامعه چگونه است ولی بههرحال به نظر من مسئله در آن حد نمیتواند متوقف شود به خاطر اینکه مصدق هم میخواهد از ظرفیتهای قانون اساسی مشروطه استفاده کند چیزی بیشتر از این نمیخواست. منتها بار معنایی ملی طبیعتاً متفاوت بود شاید بتوان گفت بین مصدق و کاشانی هم متفاوت بود. از موضع یک مورخ یا کسی که تحقیقات اسنادی در مورد کودتا و بعدازآن کرده حرف نمیزنم بلکه من هم مثل آقای امیرخانی و دکتر گلزاری از منظر آن چیزی که ادبیات منعکس میکند صحبت میکنم. بهطورکلی از انعکاس جامعه بر شعر و رمان گفتیم اما بهتر است بهطور مشخصتر بگوییم کدام شعر یا کدام رمان یا کدام شاعر به چه جنبههایی از این مسئله پرداختهاند.
او ادامه داد: در ادبیات ارتباطی سه شاخص مهم برای کارکردهای اجتماعی رسانهها وجود دارد که مشخصاً «رژه کلوس» به آن اشاره میکند؛ یعنی یکی باید کارکردش در جهت همبستگی اجتماعی باشد مثل گوشهگیری و انزوا و انفعال و جایگزین کردن پیوندهای مدنی و حرفهای بهجای روابط خویشاوندی و دوستانه که طبیعتاً در روانشناسی جایگاه خاص خود را دارد یعنی هماهنگی و همبستگی بین شهروندان و انسانها باید ایجاد شود. دوم سرگرمی است یعنی حفظ سلامت جسمی و فکری شهروندان است توجه به آرامش آنها مطرح میشود که هرروز احساس نکنند یک بمبی زیر پایشان ممکن است منفجر شود به تعبیر دیگر افق برای آنها روشن باشد و طبیعتاً سرگرمی و تفریح بخشی از زندگی انسانها است چون ما در ارتباط با کودتا حرف میزنیم این نسل جوان فکر نکند که چه رمان، چه شعر، چه داستاننویس و چه شاعر زندگی را کنار گذاشتند برای سیاست شعار دادند آنها هم اهل زندگی بودند. دکتر گلزاری به امید اشاره کردند باید ببینیم که امید چطور به زندگی نگاه میکند اخوان ثالث هم در شعر خود میگوید من از زندگی گریزان نیستم اما از زندگی پست بیزارم و میگوید از اینکه برای زندگی به هر نوع ذلتی تن دهد گریزان است.
خانیکی گفت: در راهگشایی و افق گشایی معروفی که خود اخوان ثالث پیدا میکند میگوید که راه بیبرگشت چه چیزی است و میگوید:
« بیا رهتوشه برداریم قدم درراه بیبرگشت بگذاریم...
سه ره پیداست
نوشته بر سر هر یک به سنگ اندر
حدیثی کهاش نمیخوانی بر آن دیگر(اینجا به قطبی شدن اشاره دارد)
نخستین: راه نوش و راحت و شادی
به ننگ آغشته، اما رو به شهر و باغ و آبادی(این رویکرد وزندگی را رد میکند)
دو دیگر: راه نیمش ننگ، نیمش نام
اگر سر برکنی غوغا، و گر دم درکشی آرام(خیلی از کنشگرهای سیاسی ما هم این راه را انتخاب کردند)
سه دیگر: راه بیبرگشت، بیفرجام
بیا رهتوشه برداریم قدم درراه بیبرگشت بگذاریم»
بنابراین این نوع نگاه در برابر زندگی پست قرار دارد نه در برابر اصل زندگی. این مسئله را در رمان هم میبینیم.
گفتوگو در فضای هراس آلود و نابرابر ممکن نیست
این استاد علوم ارتباطات اجتماعی گفت: اما سومین نقش ادبیات ارتباطی و نقش رسانهها کارکرد روانی بود که رسانهها چهکاری انجام دهند تا ناراحتیها فراموش شوند و از دلهرهها رهایی پیدا کنیم و سرخوردگیها را جبران کنیم. درنتیجه این منظومه است که امکان گفتوگو را فراهم میکند. گفتوگو در فضای هراس آلود و نابرابر ممکن نیست. چون فضای بعد از کودتا چنین فضایی است که به سمت گفتوگو نمیرود و رسانهها هم نمیتوانند نقش خود را ایفا کنند. یکی از دانشجویان من به نام آقای هادی لو که به ادبیات و ارتباطات علاقهمند بود پایاننامهاش را باراهنمایی من تحت عنوان «رمان بهمثابه رسانه» انجام داد. ۱۳ رمان تأثیرگذار را به انتخاب ۳۰ تا ۴۰ نفر از داوران شاخص و صاحبنظران رمان، برگزید و ۱۳ رمان از ۱۱ نویسنده را تحلیل محتوایی کرد و نتیجههایی که گرفت خیلی مهم بود. اینجا من به شش ویژگی که از این رمانها درآمد و معرف تحولات ادبی بعد از کودتا تا آستانه انقلاب بود اشاره میکنم.
وی ادامه داد: اول اینکه با توجه به درهم کوبیده شدن نهادهای اجتماعی، محدودیتهایی که کودتا به وجود آورده بود بهاندازهای بود که جامعه در سکوت فرورفته بود. مرحوم دکتر حسن حبیبی خاطرهای را نقل میکرد و میگفت: «منبعد از کودتای ۲۸ مرداد در یک تعمیرگاه ماشین بودم. یک نفر پرسید ساعت چند است؟ تعمیرکار ساعت روی دیوار را نشان داد و گفت که این هم ساعت. میخواهی کار دست ما بدهی؟. یعنی فکر میکرد او که میپرسد ساعت چند است ممکن است یک رمز تشکیلاتی بهکاربرده باشد. به این دلیل که سایر راههای ارتباطی در جامعه مسدود شده بود و این دو تا از راههایی بود که با توسل به سمبلیسم و نمادگرایی توانسته بود این ارتباطات را تقویت کند. روزنامهنگاری و روزنامهنگاران در محدودیتهای بیشتری قرار گرفتند و در معرض توقیف بیشتری بودند نسبت به شعر که دهانبهدهان میچرخید یا رمانی که بهصورت کتاب بود.
خانیکی با اشاره ویژگی دوم گفت: دومین ویژگی این است که زبان تلویح و تلمیح زبان غالب میشود. زبان کنایه و ترجمه گسترش پیدا میکند. درواقع نوعی همذات پنداری با آثاری که انتخاب میشود به وجود میآید. اتفاقاً همان نکته درستی که آقای امیرخانی به آن اشاره کردند جامعه امروز ما اگر میخواهد شرایط بعد از کودتا را بازخوانی کند میخواهد وضعیت خودش را هم ببیند و به دنبال مشترکات تاریخی و تفاوتها با آن دوران است. درواقع تاریخ فرهنگی چیزی نیست جز ترکیب دیروز و امروز و فردا.
وی گفت: ویژگی سومی که از مطالعه آن ۱۳رمان درمیآید این است که چون احساس خطر حکومت هم از روزنامهها و نشریات بیشتر بود عملاً یک منطقه الفراقی را برای رمان به وجود آورده بود. چهارمین ویژگی که بسیار مهم است و زمینهای برای تحول در رمان ایران شد این است که اعتماد مردم به رمان افزایش پیدا کرد. مردم رمان را بازتابنده خواستههای خود دیدند. اینکه میگویم «رمان بهمثابه رسانه» به خاطر این است که رمان در کنار کارکرد اجتماعی خودش که هم بازتابی از شرایط جامعه بود و هم در آن مداخله میکرد ویژگی رسانهای داشت و چون دردها و آرزوهای مردم را منعکس میکرد از اقبال بیشتری برخوردار بود. حتی درجاهایی که به رمانهای سرگرمی و پلیسی روی میآورند خواست جامعه مستتر میشد.
این استاد دانشگاه گفت: پنجمین نکته که در بحث ما به آن پرداخته نشد ولی از بعد از مشروطه تاکنون مهم بوده است ورود مسئله تجدد و نوآوری است. قیصر امین پور هم در زمینه شعر با دقت علمی این نوآوری را در شعر معاصر فارسی دنبال میکند که ازنظر فرم و محتوا دیده میشود. دکتر گلزاری از جنبههای آثار کودتا بررسی کردند ولی نیما یوشیج بعد از ۲۸ مرداد است که نیما و بهاصطلاح پیرمرد چشم ما میشود. آنهم به خاطر نوآوریهایی است که در شعر داشت. ششمین ویژگی هم این است که به نظر میرسد اگر بخواهیم تاریخ اجتماعی بعد از کودتا را بررسی کنیم باید این رمانها را بخوانیم. مجموع اینها نشان میدهد که رسانهای شدن شعر قولی است که جملگی برآنند ولی رسانهای شدن رمان را هم میتوان دید. بنابراین آن شش معیار مهم اجتماعی رسانهها را در رمان میتوان پیدا کرد. آن شش رمان این است که میشود رمزگذاریها یعنی نویسندهها را بهخصوص در این زبان نمادین که ویژگی شرایط بسته و استبدادزده است دید. رمزگذاری یا نوع نگارش که تفاوت آن بین آثار محمود یا آل احمد و دولتآبادی مشهود است. اینجاست که سبک شکل میگیرد. نحوه ارسال پیام بهخصوص وقتیکه شکل ممنوعه به خود میگیرند و کتابهای جلد سفید میشوند از استقبال بیشتری برخوردار هستند. حتی عبارت «بر زبان بود مرا آنچه تو را در دل بود» یا «مادر ماکسیم گورکی» یا «برمیگردیم گل نسترن بچینیم» در اینجا دیده میشوند. دراینباره یکی از محققان میگوید چاپ «مادر» در ایران بهاندازه تمام ترجمهها فروش داشته است.
خانیکی ادامه داد:دیگر اینکه نحوه ادراک مخاطبان است که مخاطبان چگونه شعر و رمان را میفهمند. این فهمی که روزبهروز رادیکالتر میشود و بر رمانها و شعرها سایه میاندازد. شاید شاعر یا نویسنده تا این اندازه به موضوعی سیاسی و انقلابی نپرداخته باشد ولی خوانش، خوانش انقلابی است. نکته بعد غیر از فهم، تفسیری است که در سطح جامعه میشود و در محافل سیاسی و دانشگاهی انعکاس پیدا میکند. اساساً آموزشهای سیاسی همراه بارمان است و گروهها و تشکیلات سیاسی از رمان شروع میکنند. نکته آخر هم نفوذ در مخاطب است. مخاطب دیگر رمان نمیخواند که بیخوابی خود را درمان کند بلکه به این دلیل رمان میخواند که بیدارتر شود.
ظهور پدیده نا امیدی در برابر امید سادهاندیشانه پس از کودتای ۲۸ مرداد
وی افزود: وقتی به این مجموعه نگاه میکنیم نهایتاً به این نتیجه میرسیم که پس از کودتای ۲۸ مرداد ما با یک دوگانه ناامیدی در برابر امید ساده اندیشانه مواجهه میشویم. یعنی همهجا این نیست که ناامیدها بیعمل هستند اتفاقاً درجاهایی نسبت به کسانی که امید ساده اندیشانه یا خوشبینی دارند؛ اهل کنش بیشتری میشوند. از طرفی روزبهروز این ناامیدی بهسوی نوعی خشم میرود که از دل آن عصیان به معنای نوعی واکنش کور بیرون میآید و در رمانها این مسئله در به دنبال قهرمان رفتن نمود پیدا میکند. چون در بیرون قهرمانی نمیبینند و در رسانه به دنبال آن هستند. همچنین در این برهه دوگانهها شکل میگیرد. دوگانههایی که خیر و شر یا خوبی و بدی را مقابل هم قرار میدهد و جایی برای وسط باقی نمیگذارد. یعنی یا باید راه خیر را بروی که همان راه اعتراض و مخالفت و رهایی است یا مسیر شر را طی کنی که گفتوگویی در یک شرایط سوم شکل میگیرد که همهچیز نه مطلقاً خیر است نه مطلقاً شر. درنتیجه به لحاظ گفتوگویی روح حاکم بر ادبیات بعد از کودتا را روحیه غیر گفتوگویی تعریف میکنیم.
خانیکی تصریح کرد: در جایی که گفتوگو تضعیف میشود. درنهایت به این دلیل ادبیات و جریان چپ رشد چشمگیری میکند و تبدیل به گفتمان مسلط بر ادبیات میشود. ازنظر فرم هم فرم روی شعر میرود که مستقیمتر و تأثیرگذارتر است. در نتیجه شعر «تو اگر برخیزی، من اگر بخیزم، همه برمیخیزند» از حمید مصدق، تبدیل به شعاری شد که از دل هر اعتصابی در دانشگاه بیرون آمد ولی در کنار این رمان به ظرفی بزرگتر تبدیل میشود و ازنظر من بهعنوان یک معلم ارتباطات، اهمیت پیدا کردن ارتباطات یک رشد برای جامعه ما بود به خاطر اینکه رمان یعنی روایت و داشتن قصه و به قول «ادگار مورن» رمان یعنی اندیشه پیچیده داشتن. به همین دلیل به نظر من هیچ تکنوکرات یا سیاستورز، معلم و ... نمیتواند خود را بینیاز از خواندن رمان بداند. چون رمان شکل جدیدی برای بیان واقعیتهاست. درنتیجه دیگر نمیتوان گفت داستانسرایی نکن بلکه باید بگوییم داستانسرایی کن. ازنظر زبانی هم هر چه از زبان مستقیم به زبان نمادین میرسد امکان گفتوگو را فراهمتر میکند. اگر حافظ، حافظ است و اگر مولانا، مولاناست به این دلیل است که ظرفیتهایی در آن وجود دارد که اجازه میدهد فهمهای متکثر کنار هم قرار بگیرند. به نظر من نیاز امروز جامعه ما هم نیاز برخورداری از یک نقد متکثر است تا تفاوت را به رسمیت بشناسد و اکنون به آن نزدیکتر میشویم. درنتیجه میتوان گفت ادبیات بعد از کودتا از ناامیدی و هرمان شروع کرد ولی بهجایی نزدیک شد که آقای امیرخانی هم به آن اشاره کردند.
انقلاب ۵۷ را باید از ادبیات سال ۴۸ فهمید
وی در پایان گفت: آقای مهاجری بهدرستی گفتهاند که انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ را باید از خلال ادبیات سال ۱۳۴۸ فهمید همه اینها دالهایی هستند که نشان میدهد جامعه در وضعیت انقلابی قرارگرفته اگرچه که ۹ سال بعد انقلاب به وقوع میپیوندد و بخش پنهان جامعه ما را بالفعل میکند.
منبع: etemadonline-628555