زهرا ملک ثابت متولد 1367 یزد، نویسنده داستان، طنز، نمایشنامه و فیلمنامه است. کتاب قهوه یزدی، نام مجموعه داستانهای کوتاه اوست. همچنین وی نوشتن فیلمنامه و نمایشنامه و همچنین مدیریت گروه ادبی «حرفه داستان» را نیز در مجموعه کارهای خود قرار داده است. پاسخهای ملک ثابت که با شهد طنزش، شیرین شده را میخوانیم:
*زهرا ملک ثابت را چقدر میشناسید؟ اگر بخواهید او را در یک جمله معرفی کنید، آن جمله کدام است؟
اگر از مادرم بپرسید جواب این است: «فقط خدا زهرا ملکثابت را میشناسد». این روزها تعریف خودم از زهرا ملکثابت این است: او میخواهد خودش باشد و معتقد است هرکس باید خودش باشد. خودمان باشیم یعنی چه؟ یعنی بهترین و مناسبترین روشها را به کار ببریم برای آنکه ظرف وجودمان را پر کنیم؛ پر از خیر و خوبی. زهرا ملکثابت میخواهد روش و سبکش الهام بخش دیگران باشد. البته الهام بخش در جهت آنکه خودشان باشند. خودشان را با استعدادها و توانمندیهای خاصشان بپذیرند.
*شما برنامه و الگوی خاصی برای مطالعه دارید؟ شده است کتابهایی که دوست ندارید را هم تا انتها بخوانید؟ چه الگویی را پیشنهاد می کنید؟
چند مدل الگوی مطالعه و تماشای فیلم را تجربه کردهام. اگرچه از همان کودکی کتابخوان بودهام ولی بعد از آنکه تصمیم گرفتم به صورت حرفهای وارد نویسندگی شوم سعی کردم نمونههای خوب از هر ژانر و سبکی را مطالعهکنم. در مورد تماشای فیلم هم به همین صورت بوده. یک سیر مطالعه کتاب و تماشای فیلم هم داشتم که مربوط میشد به موضوعات مورد علاقهام مثل مسائل زنان و کودکان.حالا که وارد مرحله بالاتری از نویسندگی شدهام و به شناخت بیشتری نسبت به کتابها و فیلمها رسیدهام گزینشی کتاب میخوانم و فیلم میبینم. یعنی باتوجه به موضوع یا ژانری که میخواهم کار کنم، فیلمها و کتابهایی را انتخاب میکنم. برای نوشتن داستان «همیشه درخت» فیلمهای زیادی دیدم. از فیلمهای آکیرا کوروساوا گرفته تا فیلمهای اروپایی، اسلامی و ایرانی. موضوع داستانم در مورد حماسه زینبی است ولی حتی یک فیلم ارمنی را هم بادقت تماشا کردم و عناصر زیبایی شناسی فیلم را تجزیه و تحلیل کردم.
*چه شد که وارد حوزه طنز شدید؟ به نظر شما اولین درس طنزپردازی چیست؟
اساتیدم را در حوزه طنز میتوانم به این ترتیب نام ببرم:آقای دکتر مهدی ملکثابت، آقای دکتر اسماعیل امینی و استاد محسن عالمزاده. البته حوزه تخصصی پدرم ادبیات طنز نیست ولی شوخ و طناز هستند. حتی از اطرافیان میشنوم که پدربزرگم یعنی پدر پدری شوخ و اهل خنده بودند. البته هر دو در محدوده خانواده و فامیل و دوستان. شاید محیط و وراثت تاثیر داشته در اینکه وارد حوزه طنز شوم. البته کتابخوانی هم موثر بوده. کسی که بخواهد طنز بنویسد باید پشتوانه مطالعاتی زیاد داشتهباشد. البته این مورد در مورد مخاطب طنز هم صدق میکند، اگر کسی بخواهد مخاطب آثار طنز هنری باشد باید دایره وسیع مطالعاتی داشته باشد. همچنین طنزنویس دغدغه تغییر و بهبودی جامعه را دارد و قلمش جسور است. از آنجایی که قصد داشتم نویسندگی را به عنوان شغل انتخاب کنم از همان اول سعی کردم انواع تکنیکها را یاد بگیرم. استاد عالمزاده جلسات طنزنویسی تشکیل دادند و من شرکت کردم. از همانجا متوجه شدم طنزهایم مورد علاقه همکلاسیها و مورد توجه استاد است.بعد از آن وارد جلسات طنزنویسی حوزه هنری یزد شدم و چندباری در محافل طنزشان شرکت کردم ولی اصلا سلیقه من و آنها در مورد طنز جور نیست! سال ۱۳۹۸ آقای دکتر اسماعیل امینی به یزد تشریف آورده بودند برای همایش و نکوداشت مرحوم ابوالفضل زروئی نصرآباد که نقطه عطفی در زمینه شغلی من بود. دفترچهای دارم مختص به بیانات استاد امینی در حوزه طنز که طی سالها با حضور در جلسات ایشان و بیشتر از طریق مجازی جمعآوری کردهام. دفعه بعدی اردیبهشت سال ۱۴۰۲ ایشان را در یزد دیدم. نکوداشت حکیم فردوسی بود و یک جلد کتاب گاو از بزرگان است را با امضای خودشان هدیه گرفتم. این کتاب مجموعهای از نثر طنز است.
*رابطه شما با فضای مجازی چطور است؟ نویسندگی برای این فضا را چقدر تجربه کرده اید؟ چه فرصت هایی با این فضا در اختیار نویسنده قرار می گیرد؟ درباره گروه های ایتایی هم که مدیریت می کنید، توضیح بفرمایید؟
گروه ادبی حرفه داستان به صورت رسمی از مهرماه سال ۱۴۰۰ شروع به فعالیت کرد. فعالیتهای ما منحصر در فضای مجازی نیست ولی علاقهمندان به ادبیات و سینما در فضای مجازی اینستاگرام، ایتا و تلگرام میتوانند ما را با نام «حرفه داستان» پیدا کنند.
چاپ کتابهای مستقل و مشارکتی، برگزاری جلسات حضوری داستانخوانی و وبینارهای مجازی، موفقیت در جشنوارههای استانی و ملی گوشهای از دستاوردهای گروه ادبی حرفهداستان است.
*آموزش چه جایگاهی در توانمند شدن یک نویسنده و به طور مشخص طنز نویس دارد؟
باتوجه به آنچه که از بزرگان طنز آموختهام به نظرم طنزنویس ابتدا باید درس خداشناسی، خودشناسی و انسانشناسی را فهمیده باشد. یادگیری تکنیکها و مهارتآموزی در مرحله بعدی قرار میگیرد. قطعا باید طنزنویسی را مانند هر مهارتی یاد گرفت ولی مراحل دیگری هم لازم است طی شود مانند تمرین و تکرار و مهارت افزایی.
*اگر بخواهیم ریشههای طنز را در ادبیات فارسی جویا بشویم، اولین آثار طنز موجود مربوط به چه کسانی هست و در چه آثاری دیده میشود؟
به نظرم باید در شعر فارسی آن را جستوجو کرد. شعر، قالب مسلط و مدیوم اصلی هنر در ایران است. شاید طنز فارسی قبل از زمان رودکی هم بوده ولی من آن زمان نبودم و ندیدم!
*برای خلق یک اثر طنز چقدر پژوهش می کنید؟
تاکنون در داستانها و فیلمنامههای زیاد از پژوهش و تحقیق بهره بردهام. به خصوص تحقیق و پژوهش در حوزههای تاریخ سینما، تاریخ هنر، روانشناسی و جامعه شناسی.
مثلا در داستان کوتاه چسبندگی از کتاب قهوه یزدی به میزانِ نقش فقرا و حاشیهنشینان در زمینه فقر و فلاکتشان اشاره داشتم. این داستان از زاویهای کمتر پرداخته شده به مسئله فقر میپردازد. در قسمت پژوهشهای «چسبندگی» باید تشکر کنم از دوست جامعهشناسم، خانم دکتر سمانه رنجبری بابت همکفریها و راهنماییهایی که به من کردند.همچنین تشکر از آقای اصغر ایزدیجیران، مدیر هسته پژوهشی مردمشناسی فرهنگی دانشگاه تبریز. ایشان سالها تحقیقات میدانی داشتند در زمینه مسائل حاشیهنشینان که در وبیناری عصاره تحقیقاتشان را ارائه دادند. من در وبینار ایشان با نام «روستائیان حاشیهنشین» شرکت کردم و در پرداخت پیرنگ داستان «چسبندگی» از صحبتهای ایشان بهرهبردم.
*اگر قرار باشد تنها یک پاراگراف از نوشته هایتان را انتخاب کنید، آن پاراگراف کدام است ؟
حالا که بیشتر صحبت از طنز در این مصاحبه است قسمت کوتاهی از داستان طنز «پیوند گلها» را انتخاب میکنم. این داستان به زودی در کتاب چندنویسندگی شوق رستن منتشر میشود. این کتاب هم توسط انتشارات شاولد چاپ میشود و یکی از کارهای گروه ادبی حرفهداستان است. «حال و هوای خودش بود . داشت می گفت : آخ آخ . امروز صبح صدقه ندادم اگر این گوشه و کنارها صندوق صدقات دیدین خبرم ... چند ثانیه صدای مامانم قطع شد برگشتم و دیدم مامان با شکم رفته توی صندوق صدقات و همونجا گیر کرده. صندوقی که نفهمیدیم چطوری، درست وسط پیاده رو سبز شده بود. تا اومدم به مامانم کمک کنم یک دفعه ویلچر بالای یک سراشیبی گیر کرد، ویلچر همون بالا موند و مادرجون لیز خورد و رفت ته سراشیبی . توی این لحظه تاریخی من فقط غش غش میخندیدم طوری که اشک از چشمهام سرازیر شده بود. ملت توی سر زنون دویدند سمت مادر جون و از زمین بلندش کردند ولی نتونستند راضیش کنند تا دوباره بشینه روی ویلچر .مادرجون چندتا قدم لنگان لنگان راه رفت و از روی مفصل زانو گاهی بدنش به راست و گاهی به چپ کشیده میشد ولی ناگهان جلوی چشم متعجب همه، قد راست کرد و مثل قرقی شروع کرد به دویدن آن هم با اون وضعیت زانوهاش. من و مامان هم هر کدوم سر یک دسته ویلچر را گرفته بودیم و پشت سرش میدویدیم ولی مگه به پاش میرسیدیم ! من هرچی داد میزدم :
ـ مادر جون توی یک روز که دوبار نمی اندازیمتون . روزی یک بار بیشتر سهمتون نمیشه . بیاین بشینین .
ولی مادر جون گوش نمیکرد و در عوض، سرعتش را بیشتر و بیشتر میکرد. جا به جا هم به جون پدرش که پنجاه سال پیش مرده قسم میخورد پاش دیگه خوب شده و نیازی به ویلچر نداره . وسط خیابون داد میزد:
ـ من اولِ صبح هفت قل خوندم برای خودم ولی تو از شیطون رجیمم بدتری .
منم داد میزدم: مادر جون چهار قل، نه هفت قل .
او دوباره داد میزد : فضولیش به تو نیومده. اگه میتونی ازم جلو بزن روغن نباتی .
باز من داد میزدم: مگه داری با جاریهات مسابقه میدی؟ دیگه مادرشوهرت زنده نیست که بهت چایی نبات لیوانی بده ها . بیا بشین .
یکبار هم نزدیک بود بیفته تو چاله وسط پیاده رو که بخیر گذشت .
اینبار با لحن ملتمسانه بهش گفتم: مادر جون، خیرات اموات زنده و مرده ات مواظب باش !
خلاصه، او بدو، ما بدو، ملت هم پشت سرمون از خنده روده بر بودند .
توی اون هاگیرو واگیر سروکله حاج آقا زکی هم پیدا شد. چند سالی میشد که زنش فوت کرده بود و حالا با دختر و دامادش آمده بود مشهد».
*شما در طنز چفدر سراغ زنان و چقدر سراغ مردان رفته اید؟ چرا؟
طنزنویس دغدغه مسائل انسانی را دارد. گاهی طنزهایم دغدغه زنانه است یا روای داستان زن است ولی دلیل بر این نیست که برای صرفاً برای مخاطبان خانم نوشته شده باشد بلکه بیان وضعیتی از جامعه است برای عموم مخاطبان.
*آیا طنز صرفا سرگرمی است؟
طنز آمیخته با اندیشه است. البته گونهای از خنداننویسی هم داریم به نام فکاهی که هدف آن سرگرمی است. هرکدام از گونههای خندان نویسی اگر با رعایت اصول و تکنیکها باشند، در نوع خود ارزشمند هستند
*جغرافیا، اقلیم و زادبوم شما چقدر در کارهایتان دیده میشوند؟
تاکنون چند داستان بومی نوشتهام که برآمده از تجارب زیستهام در یزد است. داستان کوتاه «گریهای به قدر یک حسینیه» و «نوشیدن قهوه یزدی بعد از خودن پلو و قرمه سبزی» که هردو در کتاب قهوه یزدی و توسط انتشارات شاولد، منتشر شده.همچنین داستان پیرنگگریز «خان بیتنبان» در کتاب چندنویسندگی خان بیتنبان توسط انتشارات شاولد خواهد شد، انشاالله.
*قیمت خشت خام در یزد چقدر است؟
قیمت زمانی که سوال را پرسیدید یا الان؟
*چه کنیم مسئولان طنز نگویند و این را به اهل فن بسپارند؟
گاهی حس میکنم جای ما با مسئولین عوض شده. آنها در رادیو و تلویزیون و این طرف و آن طرف لطیفه تعریف میکنند درحالی که ما برای اجرای امور فرهنگی ایده میدهیم، برنامه میریزیم و نظارت میکنیم. گویا اطلاع رسانی از امور فرهنگی و پوشش خبری هم جزو وظابف ما شده است.
*با فیل و فیلم یک طنز کوتاه بنویسید؟
مجانی نمیشود! مبلغ را که به حسابم ریختید برایتان مینویسم.