همسر گرامی میگوید مواظب باش زیاد هم کباب نخوری! میترسد ما نقرس بگیریم. بالاخره باید مراقبت کرد، خداینکرده جناب مقام کبابی بیمار بشود، چه کسی میتواند پاسخگوی شکم مردم باشد. یک عده دهان عقلشان باز است و دنبال غذا میگردند و عدهای هم نمیتوانند دهان معده خود را سیر کنند ازبسکه طعام میخواهد، آن هم رنگارنگ! اما آن عده اول که مثل مقام کبابی، عاشق خانواده و همسر گرامی هست، نباید دست روی دست بگذارد و باید کاری بکند کارستان! خوب هر ایده و هدفی، نقشهای میخواهد و نقشه رسیدن به این گنج نزد ماست. به شما مشتری عزیز میگویم و از شما میخواهم که تنها بین همه این بماند که نقشهای بس عظیم است. فکر کن این نقشه خود یک کتاب زیباست را بر میداری و به این جمله بر میخوری: «عشق به دیگری ضرورت نیست، حادثه است. عشق به وطن ضرورت است، نه حادثه. عشق به خدا ترکیبی است از ضرورت و حادثه!». در این زمان یاد دوستت میافتی که امروز درباره عشق جدیدش صحبت میکرد و میخوانی: «هرگاه شاعری را یافتی که میگفت: در زندگی خود دوبار عاشق شدهام بدان که هرگز عشق را تجربه نکرده است. او چیز دیگری را با عشق اشتباه گرفته است. چیزی که میتواند دههزار بار تکرار شود. این است که میگویم خواستن هم همیشه عشق نیست!». به خودت میبالی؛ ولی یکلحظه در این جمله سر لبه تیغ قرار میگیری که میگوید: «عاشق شدن مسئلهای نیست، عاشق ماندن مسئلهای اصلی برای ما است. بقای عشق، نه بروز عشق!». حالا دلت میخواهد این کتاب را هم مثل همه کتابهایی که عادت کردهای با همان متد تندخوانی که کلاسش را رفتهای و گواهی پایانی آن را داری، تندتند بخوانی و بروی که نویسنده جلویت را میگیرد و میگوید: «مگذار که عشق، به عادت دوست داشتن تبدیل شود! مگذار که حتی آب دادن گلهای باغچه، به عادت آب دادن گلهای باغچه تبدیل شود! عشق، عادت به دوست داشتن و سخت دوست داشتن دیگری نیست، پیوسته نو کردن خواستنی است که خود پیوسته خواهان نو شدن است و دیگرگون شدن! تازگی ذات عشق است، و طراوت، بافت عشق! چگونه میشود تازگی و طراوت را از عشق گرفت و عشق همچنان عشق بماند؟». کتاب را میبندی و به فرش زیر پایت نگاه میکنی و یادت میافتد که نویسنده چه نوشته است: «فرش، مظهر صبوری ماست صبوری ملتی که هرگز تسلیم نمیشود، و هرگز به بد، رضا نمیدهد. فرش، فقط زیبایی نیست، فلسفه مقاومت خاموش و چندهزارساله یک ملت است - همراه با زمزمهای ملایم که خاموشی را تعریف میکند.». کتاب را میبندی و به لبخند همسرت نگاه میکنی و این جمله کتاب در ذهنت نقش میبندد: «لبخند تذهیب زندگی است.». کتاب «یک عاشقانه آرام» اثر «نادر ابراهیمی» را هرچند بار که دوست داشتید بخوانید و بخوانید و بخوانید. نادر ابراهیمی، اثری را تقدیم به همسرش کرده و نوشته: «......به آنها که در آغاز راهند میتوان یادگاری کوچکی داد؛ شاید به کارشان بیاید ...». این اثر عاشقانه، برای همه و بهخصوص برای جوانانی که تازه پای در راه زندگی گذاشتهاند و به طور خاص برای جوانان اهالی فرهنگ و هنر مفید است. یک عاشقانه آرام، راه درست زندگی توأم با سرزندگی را نه با دستور که با نثری عاشقانه، روایی و ادبی پیش چشم مخاطب قرار میدهد. در این کتاب، مخاطب با نامهایی از هنرمندان معاصر ایران و همچنین با خوانشی از فهم هنری نویسنده مواجه میشود. تمام کتاب شرح داستانی عشق در زندگی است. کتاب «یک عاشقانه آرام» تا کنون نزدیک شصت بار تجدید چاپ شده است.