hamburger menu
search

redvid esle

redvid esle

رویداد ایران > هنر و ادبیات > آنجا من ایستاده‌ام

آنجا من ایستاده‌ام

برگزیده‌ نخست سیزدهمین دوره‌ جشنواره شعر و داستان جوان سوره است و سابقه همکاری با روزنامه‌ «سازندگی» و ماهنامه «تجربه» را دارد. همچنین رمان دومش با عنوان «چریک» در نشر چشمه منتشر خواهد شد. با هم پاسخ‌های حنانه سلطانی را می‌خوانیم:

در توضیحات پشت جلد کتاب 145 صفحه‌ای «شاه ۱۲۹۸ تهران، ۱۳۵۰ شیراز» آمده است: حنانه سلطانی نویسنده‌ جوانی است که در اولین رمانش جسورانه سراغ روایت و ساختن قصه‌ای رفته که غافل‌گیرتان خواهد کرد. رمان «شاه ۱۲۹۸ تهران، ۱۳۵۰ شیراز»  روایتی است که علیه تاریخ دست‌به‌کار می‌شود. رمان درباره‌ یک مرد جوان تصویربردار است که در ماجرای جشن‌های ۲۵۰۰ساله از اعضای گروه برگزارکننده است. مردی جوان که توانسته در کارش رشد کند و حالا کنار اعضای دربار قرار گرفته. اما ناگهان همه چیز به هم می‌ریزد. محمدرضا پهلوی در آغاز جشن ترور می‌شود و حالا بسیاری از نگاه‌ها به اوست. این فرم روایت از دل تاریخ در ادبیات ایران کم‌سابقه است. این که زمان را به عقب بازگردانی و ساختاری مهیا کنی که طی آن اتفاق‌ها به شکلی دیگر رقم بخورد. سلطانی علاوه بر طرح یک پرسش مهم در باب ترور محمدرضا پهلوی، ماجرایی پلیسی می‌سازد که پای بسیاری از نام‌های واقعی و خیالی را به ماجرا باز می‌کند، جوری که قهرمان او نیز وارد این روند می‌شود و به نتایج حیرت‌انگیزی می‌رسد. این رمان مخاطب را درگیر جست‌وجویی مدام در پی حقیقت می‌کند. حقیقتی که بارها خود را پنهان می‌کند ... اطلاعات همین متن توسط نشر چشمه در پشت جلد کافی است که برویم سراغ نویسنده و از او بخواهیم تا پرسش‌های رویداد امروز را پاسخ بدهد. سلطانی، متولد سال ۱۳۶۶ در شهر شیراز، نویسنده و دانش‌آموخته مهندسی برق از دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی است. او برگزیده‌ نخست سیزدهمین دوره‌ جشنواره شعر و داستان جوان سوره است و سابقه همکاری با روزنامه‌ «سازندگی» و ماهنامه «تجربه» را دارد. همچنین رمان دومش با عنوان «چریک» در نشر چشمه منتشر خواهد شد. با هم پاسخ‌های حنانه سلطانی را می‌خوانیم:
چه شد که وارد حوزه نوشتن شدید؟ نخستین کار جدی شما چه بود؟
من از سال‌های کودکی و نوجوانی علاقه‌مند به سینما و ادبیات بودم. دوران دانشجویی در حوزه‌ سینما کار روزنامه‌نگاری می‌کردم و به فیلمسازی علاقه داشتم. اما سال‌های بعد، این ادبیات بود که در زندگی من حضور پررنگ‌تری پیدا کرد. نخستین داستانی که به‌طورجدی نوشتم و در چند جایزه‌ ادبی پذیرفته و برگزیده شد، داستانی بود با عنوان «آنجا من ایستاده‌ام». داستانی درباره‌ سال‌های جنگ و روح رزمنده‌ای که به میان خانواده‌اش بازگشته است.
زمینه پیدایش رمان «شاه ۱۲۹۸ تهران، ۱۳۵۰ شیراز» به کجا برمی‌گردد؟ 
با دوستی در حیاط کاخ نیاوران نشسته بودیم و درباره‌ تاریخ آلترناتیو صحبت می‌کردیم. تاریخی که بعد متفاوتی از حوادث گذشته را تصور می‌کند و می‌توان گفت تفسیر یا بحث «چه می‌شد اگر»های تاریخی است. چه می‌شد اگر نازی‌ها در جنگ دوم جهانی پیروز می‌شدند؟ این مشهورترین «چه می‌شد اگر» تاریخ است. در کاخ نیاوران فکر کردم اگر شاه قبل از ۵۷ ترور می‌شد چه اتفاقی می‌افتاد؟ همین شد جرقه‌ای برای نوشتن کتاب. امکانات مختلفی را برای طرح‌ریزی صحنه‌ ترور بررسی کردم و در نهایت به جشن‌های دو هزار و پانصد‌ساله رسیدم. موقعیتی که همه‌ شخصیت‌های اصلی حکومت پهلوی و سران دیگر کشورها در یک مکان و یک فضای مشخص دورهم جمع بودند. به قول شخصیت اصلی رمان، ‌کاوه نمازی، اینجا بهترین جاست که کاپیتالست‌ها و سوسیالیست‌ها حرصشان را سر هم خالی کنند. می‌توانند لگدی به هم بزنند یا پا روی کفش همدیگر بگذارند و خلاصه از خجالت هم در بیایند! حضور این‌همه شخصیت با تفکر و ملیت مختلف در کنار هم اتفاق نادری در تاریخ است که موقعیت‌های دراماتیک بسیاری از دل آن می‌تواند خلق شود. ضمن اینکه بحث ترور شاه در زمان برگزاری جشن‌ها بسیار محتمل بود و نیروهای امنیتی و ارتش، تدابیر مختلفی برای خنثی‌کردن احتمال ترور شاه در پیش گرفته بودند. مخالف‌ها را به زندان می‌انداختند و شایعه شده بود که روی کوه‌ها تا شعاع شصت کیلومتری اطراف تخت‌جمشید خندق‌های عظیمی حفر کرده‌اند. من این احتمال را در قالب ژانر تاریخ آلترناتیو ایجاد کردم تا به این پرسش پاسخ دهم که چه می‌شد اگر شاه در جشن‌ها ترور می‌شد. برای نزدیک شدن به حادثه شخصیت‌های مختلفی را که در جشن‌ها حضور داشتند بررسی کردم. چیزی که توجه من را جلب کرد فیلم مستندی بود که شاهرخ گلستان از جشن‌ها ساخته بود و اورسن ولز برایش نریشن گفته بود. باتوجه‌به علاقه‌ شخصی خودم به سینما فکر کردم مناسب‌ترین کسی که می‌توانم از دریچه‌ نگاه او ماجرا را روایت کنم فیلم‌بردار جشن‌هاست. این شد که شخصیت «کاوه نمازی» در قصه شکل گرفت و بعد شهلا اضافه شد به ماجرا.

  
رفتن به دل تاریخ و استفاده کردن از آن برای یک رمان چه سختی‌هایی و البته چه فرصت‌هایی را برای یک نویسنده ایجاد می‌کند؟ شما با کدام روبرو بودید؟
اساسا برای من تاریخ بستری است که شخصیت‌های داستان را در آن محک بزنم. تاریخ پر است از موقعیت‌های دراماتیک و این موقعیت‌های دراماتیک بهترین جاست که شخصیت‌های قصه خودشان را نشان دهند و واکنش آنها در این لحظه‌هاست که قصه را می‌سازد. 
این که شما متولد شیراز بوده‌اید، چقدر در کار شما دیده می‌شود؟
داستان‌ها و رمان‌هایی که نوشته‌ام هرکدام به نحوی به شیراز، گذشته‌ آن و فضا و بافت شهر برمی‌گردند. به‌هرحال بخشی از تجربه‌ زیسته‌ من در شیراز گذشته و این تجربه خودش را در داستان‌های من نشان می‌دهد. البته مسلم است که تمام آنچه از شیراز در داستان‌های من نمود پیدا می‌کند، مستقیما به تجربه‌ خود من مربوط نمی‌شوند و بخشی‌اش به خاطرات نسل‌های پیش، ‌ پدرانم و زیست آنها در شیراز برمی‌گردد.

رابطه شما با فضای مجازی چطور است؟ نویسندگی برای این فضا را چقدر تجربه کرده‌اید؟ چه فرصت‌هایی با این فضا در اختیار نویسنده قرار می‌گیرد؟ 
علاقه‌ زیادی به حضور مداوم در فضای مجازی ندارم و بیشتر برای معرفی حرفه‌ام و کتاب‌هایم از آن استفاده می‌کنم. به نظرم حوزه‌ معرفی و تبلیغات کتاب، وظیفه‌ ناشران است و اگر بازار کتاب در ایران معیوب نبود، نیازی نبود نویسنده وقتش را با تبلیغات و معرفی خود در فضای مجازی تلف کند.
تا کنون چه نقدهایی بر این رمان انجام شده است؟ بازتاب رسانه‌ای و نقل‌های آن در مطبوعات چطور بوده است؟ کدام را بیشتر دوست داشته‌اید؟
نظرات مختلفی از خوانندگان دریافت کرده‌ام که بسیاری‌اش مایه‌ دلگرمی من شده. از نویسندگان بزرگ و پیش‌کسوتی مانند آقای جولایی و آقای خدایی نظرات مثبت و امیدوارکننده‌ای گرفتم و نقد و بررسی کتاب در مطبوعات بسیاری از جمله ماهنامه‌ تجربه انجام شده اما به نظرم زمانی می‌توانم از نتیجه‌ نهایی راضی باشم که کتاب در گذر زمان دوام بیاورد و خواننده‌های خودش را پیدا کند. معمولا کتاب‌ها پس از چند چاپ از کتاب‌فروشی‌ها و ذهن مخاطب حذف می‌شوند. کتاب‌های اندکی هستند که تا سال‌ها از آنها یاد می‌شود. این ماندگاری هم دلایل مختلفی دارد که تنها یکی از آنها کیفیت خود آثار است. 
پرونده‌ فکر «شاه ۱۲۹۸ تهران، ۱۳۵۰ شیراز»  در ذهن شما بسته شده است یا تازه این آغاز راه است و می‌توانیم ادامه‌ این تفکر را در کارهای بعدی شما مشاهده کنیم؟
رمان «شاه ۱۲۹۸ تهران، ۱۳۵۰ شیراز» در ذهن من بسته شده است و قطعا دیگر به نوشتن ادامه‌ این ماجرا فکر نمی‌کنم. اما اینکه در سال‌های بعد رمان دیگری در ژانر تاریخ آلترناتیو بنویسم محتمل است. به‌هرحال این ژانر در ادبیات داستانی ما خیلی کم‌کار شده، رمان‌هایی که در ایران در ژانر تاریخ آلترناتیو نوشته شده‌اند شاید به تعداد انگشتان یک‌دست هم نرسند و در این زمینه جای کار بسیاری وجود دارد. اما به‌شخصه اگر زمانی چنین تصمیمی بگیرم همه‌ تلاشم این خواهد بود که تجربه‌ متفاوتی نسبت به رمان «شاه ۱۲۹۸ تهران، ۱۳۵۰ شیراز» باشد. 
اگر قرار باشد، تنها یک پاراگراف از این کتاب را به‌عنوان نمونه و معرفی انتخاب کنید، آن پاراگراف کدام است؟ 
جملات ابتدایی کتاب را انتخاب می‌کنم که می‌توان گفت مقدمه‌ای برای ورود و آشنایی خواننده با قصه هستند: چشم از مانیتور برداشت و به پایین نگاه کرد، به جاده‌ باریکی که قرار بود چند روز بعد، یعنی صبح جمعه‌ بیست و سه مهر هزار و سیصد و پنجاه، مسیر رژه‌ تاریخ دو هزار و پانصد‌ساله باشد، رژه‌ سربازانی که لباس هخامنشیان و ساسانیان و صفویان را به تن داشتند و به‌اندازه همه‌ آن دو هزار و پانصد سال با لباس‌ها و ارابه‌ها و اسب‌ها و نیزه‌ها غریبه بودند.
ساموئل تیلت‌آپ کرد تا پایه‌ ستون‌های شکسته توی قاب نباشد. ستون‌های بلندِ بی‌سرِ کاخ، مثل نخل‌های سوخته، با آفتاب در پس‌زمینه که تازه پشت ستون‌ها طلوع کرده بود و چشم را می‌زد، نمای باشکوهی بود برای تیتراژ. آن پایین توی جاده همهمه بود. چندنفری پشت ارابه‌ای جنگی که دو اسب می‌کشیدندش می‌دویدند. نقش‌برجسته‌های طلاییِ هخامنشی روی ارابه زیر نور خورشید برق می‌زدند. فکر کرد اسب‌ها رم کرده‌اند و سواری در ارابه نیست ولی دید دو نفر توی ارابه باهم درگیرند. تعجب کرد. چشم از ارابه برداشت و به مانیتور نگاه کرد. صدای بوق دوربین توی گوشش پیچید. توی مانیتور دید که ارابه‌ جنگی پیکرِ بی‌جان مردی را با خود می‌برد و سواری به‌تاخت به دنبال آن می‌رود. سوار به ارابه می‌رسد، ردای بلندش را از تن درمی‌آورد و روی پیکر مرد می‌اندازد. افسوس خورد برای دیالوگ‌هایی که پیشنهاد داده بود برای داریوش سوم به متن اضافه کنند و کارگردان فرانسوی برنامه‌ نور و صدا به هیچ جاش حساب نکرده بود، فقط برای این‌که داریوش سوم پادشاه بی‌چهره‌ شکست‌خورده‌ای است که نه کاخی در تخت‌جمشید دارد و نه گوری. اما برای کاوه همیشه شکست‌خورده‌ها جذاب‌تر بودند. دستش را به نشانه‌ تأیید بالا آورد و گفت کات.

امتیاز: 0 (از 0 رأی )
نویسنده
سعید آقایی جشوقانی
سعید آقایی جشوقانی
سعید آقایی، بیش از همه یک "دوست کتاب" به حساب می‌آید.
او کارشناسی ارشد هنر دارد، ۴ مجموعه شعر و ۱ مجموعه داستان و ۲ کتاب نثر ادبی منتشر کرده. ۱۲ نمایشگاه انفرادی نقاشی داشته و نوشتن را در گونه های مختلف تجربه کرده است.

نظرشما
کد را وارد کنید: *
عکس خوانده نمی‌شود
نظرهای دیگران
نظری وجود ندارد. شما اولین نفری باشید که نظر می دهد
آخرین اخبار مربوط به بیمه دات کام