خانهام آتش گرفته، آتشی جانسوز
هر طرف میسوزد این آتش
پردهها و فرشها را، تارشان با پود
من به هر سو میدوم گریان
در لهیب آتش پر دود...
این قطعه از شعر «فریاد»، گویی وصف حال این روزهای خانه اخوان است. خانه مهدی اخوان ثالث که در سال ۱۳۸۲ در فهرست آثار ملی کشور ثبت شد، این روزها حال چندان خوشی ندارد. به نظر میرسد بر خلاف تمام قوانین آثار ملی ثبت شده و با تأیید مسئولان وقت میراث فرهنگی و شهرداری، خانه مجاورِ خانه- موزه اخوان اقدام به تخریب کرده؛ امری که منجر به ایجاد آسیبها و صدماتی در خانه اخوان شده است.
تخریب خانه مجاور خانه-موزه اخوان ثالث، آسیبهایی را به خانه شاعر «زمستان» ایجاد کرده است
گفته میشود خانه استاد اخوان با خانه مجاور که در حال حاضر تخریب شده، به لحاظ مساحت و ساخت یکسان بوده و دیواری مشترک دارند. از سوی دیگر، بعد از کارشناسیهای انجام شده، مشخص شده است که خانه اخوان به دلیل بنا شدن روی بستر خاک، از جهت نیروهای جانبی آسیبپذیر است و از این منظر، به خانه کناری اتکا دارد. با این اوصاف و با آغاز مجدد تخریب خانه همسایه اخوان، ترکهایی در سطح دیوارهای خانه ایجاد شده است؛ به طوری که گفته میشود خانه- موزه اخوان در حال حاضر شرایط چندان مساعدی برای بازدید ندارد و ممکن است با کوچکترین زمینلرزهای فرو بریزد.
گفته میشود طبق بررسیهای کارشناسی، خانه اخوان نسبت به نیروهای جانبی آسیبپذیر است و از این منظر به خانه مجاور اتکا دارد
کارگران اما بیتوجه به این دست از هشدارها و نگرانیها، پیوسته بر دیوارهای خانه همسایه میکوبند تا ساختمان پنج طبقهای را بالا ببرند که مجوزش را صاحبخانه در سال ۹۸ دریافت کرده است. حالا پرسش اینجاست که سرنوشت خانه- موزه اخوان چه خواهد شد؟ چرا با توجه به هشدارهایی که داده میشود و با تأکیدی که بر حفظ میراث ملی و معماری ایرانی اسلامی وجود دارد، سازمانهای ذیربط از جمله میراث فرهنگی و شهرداری اقدامی در جهت حفظ این بنا انجام نمیدهند؟
خیابان زرتشت غربی، کوچه خجسته شاهد زندگی ۱۲ سال پایانی عمر اخوان ثالث بوده که بعد از درگذشت این شاعر و زندگی چندساله خانواده در این خانه یادگار پدر، خانه به عنوان کتابخانه اخوان ثالث در فهرست آثار ملی به ثبت رسید.
داستان خانههای فرهیختگان و اندیشمندان در تهران و دیگر شهرهای ایران، قصهای است پر غصه. طی سالهای گذشته کم و بیش خبرهای متعددی از تخریب خانهها در زیر سایه بیتفاوتی مسئولان به گوش رسیده است؛ مانند خانه عاقبت خانه پروین و بنان. خانه ابدی بسیاری از آنها هم که «یکی داستان است پر آب چشم».
روزگار ناخوش خانه اخوان مرا یاد حرفهای محمدرضا شفیعی کدکنی در یکی از مقالاتش میاندازد. آنجا که او در مقالهای با عنوان «ظرفیت و ظرافت یک انسان»، این سؤال را مطرح میکند که «قبر فرخی یزدی کجاست؟». او تلاش دارد با ارائه گزارههای مختلف به این پرسش حیاتی پاسخ دهد که چرا ایرانیها حافظه تاریخی ندارند؟
شفیعی کدکنی در این مقاله مینویسد: حق دارند کسانی که میگویند «ما حافظة تاریخی نداریم» فقر حافظه تاریخی ما نتیجه نداشتن «آرشیو ملی» است؛ نه در قیاس با فرانسه و انگلستان که در قیاس با همسایگانمان. آرشیو ما کجا و آرشیو عثمانی (یعنی ترکیة قرن اخیر) کجا؟!! گاهی دانشجویان دورههای دکتری ادبیات که سخت شیفتة مطالعات ادبی در حوزه نظریههای جدید هستند، به من رجوع میکنند که: «ما میخواهیم روش "لوکاچ"یا روش "لوسین گلدمن" را بر فلان رمان معاصر ایرانی، به اصطلاح "پیاده کنیم" و رساله دکتری خود را در این باره بنویسیم.» من در میان هزاران مانعی که در این راه میبینم، به شوخی به آنها میگویم: اگر شما از دولت فرانسه بپرسید که «در فلان تاریخ، و در فلان قهوهخانة خیابان شانزهلیزه، آقای ویکتورهوگو یک فنجان قهوه خورده است؛ صورت حساب آن روز ویکتورهوگو، در آن کافه مورد نیاز من است.» فوراً از آرشیو ملی فرانسه میپرسند و به شما پاسخ میدهند، اما ما جای قبر فرخی یزدی را نمیدانیم!
۵۸۵۸
منبع: khabaronline-1609365