همان وقت گفتم: ببخشید تا به حال مردم روستا، چگونه رفتار میکردهاند که نیازی به خانه عالم نبود؟! چرا تا پیش از این وقتی عالمی وارد ده میشد، نیازی به خانه عالم نبود.
چرا نبود؟ توضیح میدهم. افزون بر آن وقتی خانه عالم درست کردید، لابد بایست به فکر ناهار و شام عالم و نگهداری خانه عالم هم بود. خانه عالم برحسب اطلاعاتی که در وبگاه سازمان تبلیغات دیده میشود، اکنون رواج یافته است: «خانه عالِم نوعی فضای اقامتی و عمومی است که در روستاهای ایران ساخته میشود. خانههای عالم مکانهایی هستند که در هر روستا برای استقرار مروجان مذهبی (روحانیون) و مبلغان دینی ساخته میشوند. این فضاها علاوه برداشتن امکانات اقامتی برای مبلغان، دارای دفتر کار و محل ملاقات عمومی هم هستند. سازمان تبلیغات اسلامی نهادی است که ساخت و اداره خانههای عالم را برعهده دارد. براساس اعلام معاون فرهنگی سازمان تبلیغات اسلامی، تعداد خانههای عالم کشور تا سال ۱۳۸۹ بالغ بر سه هزار خانه بوده و هزار خانه عالم نیز در دست ساخت میباشد. تعداد کل خانههای عالم پیشبینی شده برای سال ۱۴۰۴ در روستاهای کشور ۱۲۶۵۰ باب است.» پیداست رقم قابل توجهی بایست صرف ساختن و نگهداری «خانه عالم» شود.
بازگردم به پرسش.مردم روستا، پیش از ساخت «خانه عالم»، در طول سالهای سال چه میکردهاند؟ اولا روستاهای بزرگ یا حتی متوسط مثل مهاجران، روحانی مقیم داشتند. اگر روستایی عالم یا روحانی مقیم نداشت. شورای ده نمایندهای را به قم میفرستادند، در قم روحانی آشنایی بود که معمولا به بیت یکی از مراجع نزدیک بود. نماینده ده صحبت میکرد که برای امسال ماه محرم یا ماه رمضان به روحانی نیاز داریم تا به روستای ما اعزام شود. از طرف مرجع موردنظر، روحانی یا طلبهای به روستا اعزام میشد.
روحانی اعزامی دیگر نماینده همان مرجع تقلید تلقی میشد. همه خانههای مردم ده خانه او بود. هر شب در خانه یکی از اهالی به افتخار او مهمانی میدادند، البته همه مردم ده که نمیآمدند. معمولا بیست، سی نفری مهمان میشدند. معمولا خانه کدخدا، یا کسی که وضعیت مالی بهتر یا خانه بزرگتری داشت، محل استقرار روحانی میشد، گاهی هم از همان روستا، دختری را به عقد او در میآوردند و داماد روستا میشد. دیگر هر سال میآمد و نماینده روستا در بیت مرجع تقلید میشد. در پایان ماه محرم یا رمضان هم، مردم ده علاوه بر مبلغی که تهیه میشد و به ایشان داده میشد، نخود و لوبیا و ماش و عدس و آرد و کشک و کره و روغن خوب و تخممرغ و مرغ زنده و گاه گوسفندی هم به او میدادند، میبایست وانت باری فراهم شود تا روحانی را به قم برساند.
روحانی اعزامی معمولا اهل منطقه بود، با زبان و فرهنگ مردم آشنا بود، مردم او را از خود میدانستند و احساس صمیمیت میکردند.
اکنون طبق اطلاع من -امیدوارم دقیق نباشد- بدون مشورت با مردم روستا، بدون نقش فعال آنان، روحانی به روستا اعزام میشود.
مردم وقتی روحانی را از خود ندانستند، درِ خانههای آنها بسته میماند، روحانی بیخانه و بیشام و ناهار میماند. بایست برایش خانه عالم درست کرد. جریان طبیعی سنت اجتماعی-روستایی با کارکرد بسیار موفق و تاریخیاش را بر هم زدهایم، نه تنها میبایست مبالغ قابل توجهی بر بودجه تحمیل شود، نه تنها روحانی اعزامی از روز اول به عنوان روحانی که دولت فرستاده تلقی میشود، بلکه نتیجه تبلیغ و ترویج دینی و اخلاقی لازم را هم این شیوه به بار نمیآورد! پیامبر اسلام برخی سنتهای جاهلی را هم امضا کرد.
این سنت دعوت از روحانی برای روستا که مدلل و پسندیده بود. سنتهای خوب را از یاد نبریم و زنده نگه داریم!