دیدن تودههایی از پتو و موکت که گوشهای از پیادهرو یا جوبی خشک در هم پیچیده شده است، برای تهرانیها عجیب نیست. درون این توده انسانی سعی میکند، شب سرد را به صبح برساند تا شاید کاری پیدا کند یا اگر برای درمان خود و نزدیکانش به این شهر آمده، کار خود را ادامه
«انقلاب که شد، از درددل مستضعفان و کوخنشینان گفت. بعد از 40سال هنوز هم مأمنی برای مستضعفان است. من برای همین آمدم اینجا. خدا را شکر میکنم که مرا پناه داده است»؛ این حرفهای علی، مردی جاافتاده است که با همسرش زندگی میکند.