«بچه من چند شب پیش برگشت گفت: بابا ما را میبری بیرون؟ بریم استخر؟ دیگر از آن شب تا حالا نرفتم خانه. از خجالت زن و بچهام نمیتوانم خانه بروم. چیزی میخواهند که نمیتوانم بخرم.» این بخشی از حرفهای کریم است؛ ۴۰ ساله با دندانهای یک در میان. روی مقوایی، روی