رسیدگی به این پرونده از زمانی آغاز شد که زنی به پلیس آگاهی استان فارس رفت و خبر داد فرزند جوانش به نام جمشید مفقود شده است. این زن گفت: دو روز است از پسرم هیچ خبری ندارم. در این مدت بیمارستانها و هر کجا را که به فکرم میرسید، جستوجو کردم، اما اثری از جمشید نبود.
کارآگاهان قصد داشتند با پیگیری همین سرنخ به نتیجه مشخصی برسند، اما پیش از آن خبر رسید جسد مردی جوان در خارج از شهر پیدا شده است. مأموران وقتی به آنجا رفتند جنازه جمشید را مشاهده کردند. از شواهد اینطور استنباط میشد که او در مکانی دیگر از پا درآمده و سپس قاتل یا قاتلان جنازه را سوار خودروی پژو کرده و به آن محل انتقال دادهاند.
پلیس همچنان مشغول بررسی صحنه جرم بود که مردی غریبه به آنها نزدیک شد. این فرد خودش را از بستگان مقتول معرفی کرد و گفت آمده است تا ببیند چه اتفاقی برای جمشید رخ داده است. حضور او در آن محل شکبرانگیز بود؛ به همین دلیل مأموران او را پیش از اینکه مجال فرار پیدا کند، بازداشت کردند. این شخص که پسردایی جمشید بود، وقتی در پلیس آگاهی تحت بازجویی قرار گرفت به ارتکاب قتل اعتراف کرد و گفت بهخاطر اختلافاتی که از قبل با پسرعمهاش داشت او را کشته است.
متهم در بازجوییهای تکمیلی توضیح داد به پسرعمهاش حسادت میکرد و همین امر زمینهساز جنایت شد. او گفت: وقتی زندگی پسرعمهام خیلی بهتر از من بود. از طرفی او و خانوادهاش مرا بهخاطر شرایط زندگی ام تحقیر و تمسخر میکردند. همین موضوع باعث شد از جمشید کینه به دل بگیرم و در نهایت مصمم شدم او را به قتل برسانم. برای این کار با او در محلی خلوت قرار گذاشتم و در فرصت مناسب به سمتش حمله کردم. چند ضربه به جمشید زدم و وقتی مطمئن شدم فوت شده است، جسدش را داخل خودرواش گذاشتم و به خارج از شهر بردم.
میخواستم با این کار همه سرنخها را از بین ببرم، اما وقتی برای سرکشی به محل رهاکردن جسد برگشتم و پلیس را دیدم کنجکاو شدم و جلو رفتم و دستگیر شدم. متهم در ادامه به بازسازی صحنه قتل پرداخت و پروندهاش در دادگاه تکمیل شد. او اکنون منتظر رأی قضات است.