نگاهی به ترنم دلنشین فوتبال
فوتبال ترنم دلنشینی از یگانه سازی است که با «آوازِ خوش»، به سوی قلمرو قلب ها پر میکشد. او مانند اسطورههایی است که نه در زمان می گنجند و نه پوسیده و تاریخ مصرف گذشته می شوند، بلکه به مثابه زبانی مشترک دوستیها را به هم پیوند میدهد، سره را از ناسره جدا می کند تا سینهها مالامال از شور و عشق و هیجان در معنا و مفهومی واحد با یکدیگر و برای یکدیگر سخن بگویند.همانطور که پیر «پائولو پازولینی» فیلمساز، نویسنده و شاعر سرشناس ایتالیایی میگفت: «فوتبال آخرین تجسم مقدس دوران ماست، فوتبال در لایه های زیرینش حتی اگر یک سرگرمی هم باشد، چیزی مانند یک آیین مقدس است. در حالی که دیگر آیینهای مقدس، در حال زوالند، فوتبال تنها چیزی است که با ما باقی می ماند، فوتبال نمایشی است که جایگزین تئاتر شده است».
نگاهی اجمالی به سیر تکاملی،تاریخی و اجتماعیِ فوتبال
در سایه روشنهای آن روزها، در قرن نوزدهم، پس از عصر رنسانس، دگرگونی عظیم دیگری در کره زمین در حال رخ دادن بود. انقلاب صنعتی به اوج خود می رسید. نظریه تکامل «داروین» پس لرزههای بزرگی را بر ساختمان جهان علم و اندیشه می زد و ظهور سه گانه نیچه، مارکس و فروید سنگ بنای تفکری نوین در جهان انسانها میشد که با تولد سایر بزرگان علم و اندیشه مانند انیشتین و ادیسون و غیره و غیره که در این قرن متولد می شدند (تا در قرن بعدی به شکوفایی برسند)، به غنای آن اضافه میشد. اما جهان غبار آلود انسانها مسافر ناخوانده دیگری نیز در خود می دید، مسافری که به زودی خودش بدل به صاحب مسافرخانه ای می شد تا مسافران زیادی از سراسر دنیا به او پناه ببرند.
در پانزدهم ژانویه ۱۸۶۳ در لندن، مخلوق انگلیسیها پا به هستی میگذاشت. بلی، فوتبال، در راه بود...اگر چه بعدها فوتبال تبدیل به ابزار سیاسی می شد تا چرچیل آن را بنای حکومت بریتانیا بداند، موسولینی از آن برای به رخ کشیدن قدرت فاشیسم استفاده کند، چگوارا آن را یک سلاح انقلابی خطاب کند، نلسون ماندلا آن را وسیله ای برای مبارزه با آپارتاید بنامد و فرانجو توژمان(اولین ريیس جمهور کرواسی) آن را برای استقلال سرزمینش ضروری بداند؛ اما فارغ از جهان سیاست یکی از اهداف مهم خلقت فوتبال عزیمت هر فرد به سوی مرزهای شرافت و انسانیت به دور از هرگونه تنش و هیاهو بود تا به سان آبی، اجتماع را از هرگونه آلودگی و ناپاکی، پاک کند.به طور مثال زمانیکه «فردریش انگلس» در اواخر قرن نوزدهم از اوضاع نابسامان و بغرنج اقتصادی ، فرهنگی و اجتماعی شهر منچستر در اوج انقلاب صنعتی می نوشت، «آنا کانل» همسر آرتور کانل معاون کشیش اسقف شهر منچستر پیشنهاد ساخت باشگاه های ورزشی را ارائه داد تا مردان شهر را از باتلاق عیاشی و اوباشگری نجات دهد.
زمانیکه پیشنهاد آنا کانل اجرا شد، شرایط در شهر چه به لحاظ اجتماعی و فرهنگی و چه امنیتی و اقتصادی مطلوب و مطلوبتر می شد.بعدها بنای فکر او سبب شکل گیری تیمهای بزرگ شهر(منچستر یونایتد و منچسترسیتی) می شد که به بهترین باشگاههای دنیای فوتبال تبدیل میشدند. بدین ترتیب روح تازه ای در شریانهای شهر منچستر دمیده میشد تا تمام شهر به سوی پالودگی گام بردارد. بی تردید این مهمترین دلیلی بود که این دوباشگاه را فارغ از جامهایشان از همان ابتدا بزرگ می کرد. بعدها این سناریو، در بسیاری از اقصی نقاط دنیا تکرار می شد، طوریکه حتی فوتبال به یگانه دلیلی تبدیل می شد که سبب آتش بسهای فراوانی میشد. اگرچه ناگزیریم این را هم فراموش نکنیم که برای بسیاری دیگر شادی در فوتبال ملعبه ای می شود تا سینه شان را مالامال از خشم و کینه کنند تا قطاروار بر خود و صد البته بر دیگری، بتازند. هولیگانیسم (آشوبگری فوتبالی) یکی از آنها و یکی از مهمترین آفت های فوتبال است.با این تفاسیر، چرا همه شادیها در فوتبال برای طرفدارانش ماندگار نیستند ؟ چرا اکثرا گذار و اقلا پایدار هستند؟
شادی در فوتبال
«وقتی هلند گل زد، در اتاقم شروع به رقصیدن کردم. من دیوانه فوتبالم. و چه کردند این بچه ها! البته که این نوعی جنگ بود. عجیب است که انکارش می کنند». به نقل از سایمون کوپر، دکتر ال. دی یونگ (که قریب به نیم قرن از عمرش را صرف نوشتن تاریخ رسمی هلند در جنگ جهانی کرده) پس از پیروزی هلند در نیمه نهایی یورو ۸۸ برابر آلمان.
در زندگی یکی از تعاریف بدیهی در مورد شادی، کسب موفقیت و پیروزی است. «من موفق شدم پس الان خوشحالم». در این تردیدی نیست که پس از هر موفقیتی افراد احساس رضایت و خشنودی می کنند، اما عده زیادی تنها در صورتی که به اهداف خویش دست یابند خوشحال خواهند بود و عده کمی از پیمودن مسیر این هدف راضی و خوشحال خواهند بود. در واقع این مقوله در مورد فوتبال که اشاعه نابی از زندگی نیز است، صدق می کند.در روزگار یونانیان باستان، فیلسوف سرشناسی به نام «اپیکور» می زیست که از اهمیت شادی در فلسفه اش و زندگی انسانها سخن میگفت. اما نه شادی که فقط از لذایذ جسمی کسب شود، آنی که از زهدان خرد و حکمت زاییده شود. در واقع به عقیده وی، خردمند کسی است که میتواند شاد باشد و انسان شاد (به معنای واقعی کلمه) کسی است که خردمند باشد. این شادی ، نه تنها در پیروزیها، بلکه در شکستها نیز می تواند حاصل شود. همانطور که «فرانسیسکو ماتورانا» یکی از بزرگترین مربیان تاریخ فوتبال کلمبیا گفته بود«توی هر شکستی پیروزی نهفته است».اساسا وقتی در مورد شادی صحبت می کنیم بنا نیست که حتما غم را مورد تحلیل قرار دهیم. شادی در کنار غم و مجزا از آن، به عنوان یکی از 6 هیجان اصلی(اولیه) در انسانها شناخته میشود. غرور اولیه، هیجان ثانویه ای است که از شادی و پیروزی هیجان ثالثه ای است که از غرور ناشی می شود. البته هیجان ثالثه دیگری نیز از غرور منتج می شود که نوع دوم آن است. یعنی غرور ثانویه که می تواند حتی به رغم شکست هم ایجاد شود. در اینجا غرور، تبدیل به موضوع اصلی میشود. بنابراین یک هوادار واقعی فوتبال، بازی تیمش را می بیند چون فارغ از نتیجه آن، از تماشای آن شاد میشود و آن شادی ریشه در عشق و غرور دارد.حدود ۲۴۰۰ سال بعد از اپیکور، ریچارد لازاروس(یکی از روانشناسان بزرگ قرن بیستم)، شادی را اینگونه تعریف کرد: «در مورد شادی موضوع اصلی عبارت از فرآیند پیشرفت قابل قبول به سمت هدف است». به واقع می توان تعریف لازاروس از شادی را شکل مدرن و امروزی تعریف اپیکور دانست.اما در ادامه روانشناسان شناخت گرا (مکتبی در روانشناسی که باورها و فرآیندهای ذهنی انسان را مورد مطالعه قرار می دهد) شادی را به دو دسته تقسیم کردند: ۱- سرخوشی لذت بخش ۲- شادی لذت بخش.سرخوشی لذت بخش با توانایی در تولید احساس لذت بخش مشخص میشود که ارتباط نیرومندی با حس آرامش، هیجان، خرسندی، رهایی از زمان و فراموش کردن مشکلات شخصی دارد. این نوع از از شادی، برای لحظاتی است که شما در حال تماشای بازی تیم محبوبتان هستید و به هیچ کدام از دغدغههایتان نمیتوانید و نمیخواهید فکر کنید! یا در حالتی دیگر پس از پیروزی تیمتان برای لحظاتی از خود بی خود می شوید و مانند دیوانهها شروع به دویدن و فریاد کشیدن میکنید.مانند «گر بلوک» مربی هلندی تیم ملی هندوراس در آن زمان که پس از شنیدن پیروزی هلند (برابر آلمان در نیمه نهایی یورو ۸۸) در خیابانهای تگوسیگالپا با پرچم هلند شروع به دیدن کرد: «از خوشحالی گریه میکردم، خیلی خوشحال بودم. فردای آن روز از رفتار خنده آورم خجالت کشیدم».
یا خوزه مورینیو که ۱۰ روز پیش، پس از گل لحظات پایانی فلینی به یانگ بویز در چمپیونزلیگ( که موجب صعود آنها به مرحله یک هشتم شد) با خشونت بطریهای آب را به زمین کوبید تا به گونهای دیگر شادی اش را نشان دهد و یا یورگن کلوپ سرمربی لیورپول که پس از گل تصادفی ثانیه های پایانی داربی «مرسی ساید» توسط دیوک اوریگی، با شور و حرارت بسیار بالایی شروع به دویدن به سمت زمین و در آغوش کشیدن دروازه بان تیمش(آلیسون بکر) کرد که در کنفرانس مطبوعاتی پس از بازی، از این رفتارش ابراز ندامت و از تیم اورتون و هوادارانش عذرخواهی کرد.
از منظر هواداری نیز، زمانی که شما برنده اید و جام ها را میبرید خوشحال هستید، اما زمانیکه پیروزی ها تداوم نداشته باشد، عده ای ممکن است شکست ها را بر نتابند و حتی از هواداری تیم خویش کنار کشند. علت آن است که این شادی فقط با پیروزی ها گره خورده و شاکله آن فقط از جنس برتری و کسب موفقیت است.
به همین دلیل سرخوشی لذت بخش می تواند گذرا باشد یا با ابراز ندامت و پشیمانی درهم آمیزد. اما در شادی نوع دوم که پایدارتر است، ماجرا اندکی متفاوت است.
شادی نوع دوم که شادی لذت بخش است به منزله تولید احساس لذت بخش و احساس خودرضامندی است که ارتباطی قوی با حس چالش، تجربه شایستگی، تلاش، تمرکز، حس ابراز وجود و داشتن هدف های مشخص دارد. این شادی برخلاف نوع اول، دوام و قوام بیشتری دارد. همانطور که «دیه گو سیمئونه» در کتاب زندگی اش می گوید: «لحظه رسیدن به موفقیت بسیار کوتاه است، به همین دلیل می گویم مسیری که به آن ختم میشود بسیار شیرین تر است. آنچه اثرگذار است روند است، نه جام قهرمانی. رسیدن به قهرمانی در یک لحظه اتفاق می افتد، اما مسیر ساختن آن قهرمانی است که زمان بَر است و به همه خوش می گذرد».
در واقع در شادی لذت بخش شما از تک تک لحظاتی که به سوی هدفتان گام بر می دارید لذت می برید و شاد می شوید و حتی بهرغم شکست هم این شادی بر جای خود استوار باقی می ماند، چرا که موضوع اصلی همان عشق ورزیدن است. مانند هواداران تیم لیورپول که با وجود ناکامی و شکستهای سالهای اخیر، همواره و در همه حال سرود پرشور و با شکوه «شما هرگز تنها قدم نخواهید زد» را برای تیمشان می خوانند. یا تیم ایسلند در یورو ۲۰۱۶ که توانست با حذف سه شیرها تا مرحله یک چهارم نهایی بالا بیایند و به رغم اینکه در این مرحله حذف شدند به علت غروری که از نمایش درخشانشان برای تمام عوامل تیم و هوادارانشان پیش آمد، احساس شادی میکردند.
همچنین بازیکنان و کادر فنی تیم ملی کرواسی که به رغم شکست در فینال جام جهانی با استقبال بسیار گرم مردم سرزمینشان مواجه شدند. در واقع آنچه که برای هر یک از اینها دستاورد محسوب میشد، همان پیمودن مسیر به سوی هدف مرغوبی است که توام با شکست نیزاست اما شکستی که سکوی پرتابی برای آینده آنها نیز میتواند باشد. در این نوع شادی، به رغم اینکه هوادار از شکست تیم محبوبش مغموم نیز میشود (و این کاملا طبیعی است) اما به دلیل اینکه غایت اصلی او در هواداری، نه بر مبنای تفوق و برتری بلکه بر ماهیت خود تیم (به هردلیلی) و عشق ورزیدن به آن است، همواره پایدار میماند. این شاید بزرگترین دلیلی باشد که هواداران لیگهای دسته چندمی در بسیاری از تیم های دنیا، از عشق ورزیدن و دنبال کردن تیمشان هیچگاه دست نمیکشند( اگر چه در اینجا عرقی که به شهر تیمشان دارند نیز بسیار دخیل است).
فوتبال، شاهراهی به سوی شادی
«فوتبال را دوست دارید چون این حس غریزی است. وقتی توپی توی خیابان جلوی پایتان قل بخورد، شوتش میکنید، چون دوست داشتن فوتبال درست مثل عاشق شدن است. نمیدانید چطور در برابرش مقاومت کنید». فردریک بکمن، نویسنده سوئدی فوتبال برای هرکسی می تواند بازنمود تصویری از زندگیاش باشد. قوانین آن و داور بازی به منزله قدرت برتری است که باید از آن پیروی کرد و شیء گرد(توپ) همان تقدیری است که انسان همواره به دنبال او است و همه اینها در قالب شکستها و پیروزیها عیان میشود.مانند قهرمانی تیم ملی فوتبال عراق در جام ملتهای آسیا در سال ۲۰۰۷ که در میان بحبوحه جنگ و نا آرامی های تمام ناشدنی ( که به نوعی شکست در زندگیشان به شمار می رفت)، قومیتها و مذاهب مختلف را برای روزهای ولو اندکی در کنار هم و به یک دلیل، گرد هم در آورد تا برای جشن قهرمانی تحت یک لوا قرا گیرند.
همچنین مانند شادی و سرور ملت ویتنام که پس از صعود پسران زیر ۲۳ ساله شان به فینال آسیا در سال ۲۰۱۸ به جشن و پایکوبی پرداختند تا این بار با اشکهای شوق آنها برگ تازه ای از دفتر بزرگ فوتبال خوشنویسی شود یا مانند اولین صعود تاریخی تیم ملی فوتبال پاناما به جام جهانی، با کنار گذاشتن آمریکای بزرگ؛ گویی چیزی فراتراز یک صعود،پژواکی از یک غرور که در مستطیل سبز طنین می انداخت تا از هزار و چند حرف ناگفته سخن گوید و جشنوارهای از شادی را در دفتر تقویم این سرزمین مانا ،ماندگار و ابدی کند.
مثال های تاریخی از این دست بسیار زیاد است اما نکته قابل توجه آن است که گویا شادی در فوتبال، معنایی فراتر از خودش را دارد که هر کدام از عشاق آنچه در جایگاه مدیر و مربی و چه بازیکن و هوادار از گذرگاه خاصه خویش به سوی آن گام بر میدارد تا برای لحظاتی کوتاه یا بلند به روی زندگی لبخند بزند.
بدین سان بی دلیل نبود که آلبر کامو، نویسنده و فیلسوف شهیر فرانسوی یکی از دو راه نجات خویش در زندگی را در فوتبال می دید«در زندگی هر آنچه که در مورد انسان و تعهدات اخلاقی میدانم مرهون و مدیون فوتبال هستم».همانطور که فردریک بکمن گفت «دوست داشتن فوتبال مثل عاشق شدن است». و به قول ماهاتما گاندی «در جایی که عشق باشد زندگی وجود دارد و در جایی که زندگی باشد، قطعا شادی نیز وجود خواهد داشت». پس، حق با فیلسوف فوتبال بود که میگفت« فوتبال، بهانهای است که ما را شاد میکند».
