نظام ما و انقلاب ما اساساً متکی بر مردم، مطالبات مردم، حضور مردم و آرای مردمی است. من تنها و تنها روی حمایت و حضور مردم حساب کردم، فارغ از اینکه کدام جریان سیاسی به چه کیفیت در عرصه سیاست و انتخابات عمل خواهد کرد.
من اعلام کردم که تعلق سیاسی به این دو جریان سنتی سیاسی جامعه ندارم و طبیعتاً بخش عظیمی از مشکلات امروز جامعه را هم ناشی از نزاع بین این دو جریان میدانم، چون همواره این دو جریان به دنبال پیادهسازی اهدافی که خودشان آن را مطلوب و حق میدانند، بودهاند و شاید مردم کمتر موضوع تلاش و فعالیت آنها تلقی شدهاند. نه اینکه بگوییم آنها نخواستند به مردم خدمت کنند، اما باید بگوییم هیچکدام از این جریانها نمایندگی قاطبه مردم را نکردند و نمیکنند.
من با نظرسنجیها کاری ندارم که چگونه است و هر جریانی مختص خودش چه بخشی از جامعه را نمایندگی میکند، آن را کنار میگذاریم. اما جالب است همواره یک بحثی را جریانات سیاسی مطرح میکنند که قشر خاکستری تعیین کننده است و به هر سمتی که بچرخد، همانجا برنده بودن را رقم میزند. خب این بخش اگر این حجم عظیم را دارد که میتواند تعیین کننده باشد چرا دیده نمیشود؟ چرا میخواهیم از آن استفاده کنیم و فریب یا یک جبهه فریبندهای را ایجاد کنیم که این قشر را به طرف خود بکشانیم در حالی که میدانیم قرار نیست آن کار را انجام دهیم.
دلیل؟ همین فاصلهای که امروز زیاد شده همین بیاعتمادی که امروز وجود دارد. چرا همه میگویند که جامعه اقبالی برای حضور ندارد؟ در حالی که من باورم بر این نیست. بلکه عملکرد ما منجر به فضایی شده که امروز جامعه احساس میکند که مطالبات و خواستههایی دارد. علت هم این است که در گذشته کاندیداهایی بودند که تصور میشد او میتواند خواستهها و مطالباتش را نمایندگی کند، اما بعد دیدند که اینگونه نشده است.
اگر ما مردم را خطاب قرار دهیم و مردم به عنوان عنصر تعیین کننده در امر حضور و تعیین کننده در سرنوشت خودشان قلمداد شوند، من فکر میکنم که بسیاری از این مسائل حل خواهند شد؛ لذا خیلی روشن بگویم که من پشتوانه خودم را مردم میدانم، مردمی که مطالبات دارند و برای آن مطالبات به دنبال پاسخ هستند.
یکی از نگرانیهایی که نسبت به حضور نظامیان در عرصه سیاست وجود دارد، روحیه نظامیگری آنهاست که شاید عمدهترین علت مخالفت با ورود نظامیان به سیاست هم همین باشد؛ زیرا میتواند منجر به بسته شدن یا سخت شدن عرصه سیاست داخلی و محدود شدن فعالیت احزاب و رسانهها شود. شما نسبت به حضور و فعالیت احزاب و رسانهها در فضای سیاست داخلی کشور چه نگاهی دارید؟
ببینید اولا که نظامیگری را باید تعریف کرد، نظامی یعنی چه؟ آیا یک فرد نظامی معادل نظامیگری است؟ اینکه شما میگویید یعنی بستن و گرفتن و محدود کردن و حذف کردن، این تعریف رفتار میلیتاریستی است.
خیر، من باورم بر این نیست و قاطعانه میگویم که نگاهم چنین نیست. معتقدم شما هر زمان که جامعه را ببندید و هر امری را به جامعه تحمیل کنید به یاد داشته باشد که یک پاسخ آنی دریافت میکنید و یک جریان دراز مدت. در آن طرف تنش متراکم خواهد شد و ظرفیت برای پاسخ خشونت آمیز ایجاد میشود، در این سمت هم فضای برخورد خشونت آمیز به وجود میآید. در مجموع اعتقاد دارم هیچگاه تحمیل جواب نمیدهد.
شما سابقه عضویت در نهادی را دارید که نسبت به فعالیت اقتصادی آن شائبههایی مطرح میکنند، آقای احمدینژاد از اسکلههایی سخن میگوید که دولت بر آنها نظارتی ندارد.
نه من این را قبول ندارم. اگر اسکلهای وجود دارد که از آنجا قاچاق میشود، یا دولت بر آن حاکم است یا نیست؟ اگر حاکم است باید محکم جلوی این کار را بگیرد. هیچ کس در این کشور شهامت این را ندارد و هم اینکه مردم اجازه نمیدهند که بخواهد مخالف قانون و مقررات عمل کند. غیراز اینکه کسی که میخواهد قانون را اجرا کند خودش قانون را زیر پا بگذارد.
مگر میشود ۴۰ میلیارد دلار از یک کانال یا دو کانالی که متهم میشود در اختیار فلانی است، کالا وارد کرد؟ حتی در این حجم اسکناس دلار هم بخواهید وارد کنید، نمیشود چه برسد به کالا. من این را قبول ندارم.
آقای نقدی در زمان آقای احمدی نژاد شد رئیس ستاد مبارزه با قاچاق کالا و موادمخدر، آقای قالیباف هم در زمان آقای خاتمی، خب یعنی اینها خودشان انجام میدادند؟ ما ناتوانی، بیعرضگی و مسئولیت ناشناسی خودمان را با فرافکنی حل میکنیم. راحتتر بگویم، یک آبکش درست کردهایم، اگر این را ببندیم، درست میشود. اکنون همه میخواهند استفاده کنند و در این میان اگر یکی را گفتی نکن، صدایش در میآید. میخواهم بگویم بده بستان تعریف شدهای وجود دارد که رعایت هم را میکنند، این کار را نکنیم و بگوییم قانون و رعایت حال مردم را بکنیم، حل میشود.
در عین حال این را هم بگویم که همواره در همه سیستمها تخلف، قانونشکنی، رانتخواری و رانتجویی وجود دارد، مهم این است که شما اجازه ندهید رانتخواری مبنا شود.
با توجه به نقش آفرینیای که در پروسه برجام داشتید، چه نگاه و نظری درباره مساله «مذاکره یا رابطه با غرب» دارید؟ و اگر به این نتیجه برسید که در موضوعی نیاز به مذاکره با غرب است، فکر میکنید که مورد اعتماد رهبری برای انجام این مذاکره با غرب خواهید بود؟
آیا تاکنون مذاکرهای بدون تایید رهبری انجام شده است؟ آیا مذاکرهای بدون حمایت رهبری ادامه پیدا کرده است؟ آیا امروز در بدترین شرایطی که ترسیم میشود، رهبری مخالفتی با مذاکره دارند؟ پاسخ همه این سوالها خیر است.
اما بهنظر من رهبری برای مذاکرات اصولی را قائل هستند که اگر این اصول رعایت شود حتما مخالفتی با مذاکره ندارند و بلکه خودشان نیز آغاز کننده خواهند بود. اگر خاطرتان باشد یک بار رهبری فرمودند اگر من منفعتی در این ارتباط ببینم، خودم پیشگام مذاکره خواهم شد. ایشان تاکنون منع مذاکره نکردهاند. اما آنچه از نظر ایشان اصل است، شامل این موارد میشود؛ اول:موضوع مذاکره چیست؟، دوم: طرف مذاکره کیست؟ و سوم: هدف از مذاکره چه میخواهد باشد.
اگر موضوع روشن نباشد، طرف مذاکره تعریف نداشته باشد و بعد نتیجه هم روشن نباشد که به دنبال چه چیزی هستیم، خب مذاکره برای مذاکره اساساً معنی دار است؟ ما وقت اضافه نداریم تا در مذاکره تلف کنیم؛ لذا اگر ما خیلی شفاف این سه اصل را روشن کنیم و پاسخ آن سه سوال مشخص باشد، حتما مذاکره میکنیم.
در بحث هدفمندی یارانهها از میان دو نظر که یکی معتقد است باید یارانهها را افزایش دهیم و دیگری میگوید باید پرداخت یارانه قطع شود، کدام نظر به دیدگاههای اقتصادی شما نزدیک است؟
هدفمندی یارانهها یعنی یک قشری از جامعه ما هستند که اینها از اولیههای زندگی عزتمندانه بهرهمند نیستند، لذا دولت موظف است به اینها یارانه بدهد. یارانه ندادن معنی ندارد. در غربیترین و آزادترین اقتصادها تامین اجتماعی وجود دارد. «دولت رفاه» مدعی شد که من همه مشکلات اقتصاد آزاد را با ایجاد تامین اجتماعی حل میکنم به این دلیل که مگر میشود یک نفر در یک جامعه زندگی کند، اما غذا برای خوردن نداشته باشد، جایی برای زندگی نداشته باشد، کار نداشته باشد، آموزش نبیند و سلامت او مهم نباشد؟ مگر میشود چنین حرفی زد؟
پس مشخصاً بحث این است که یارانه باید پرداخت شود و یک نیاز است، اما از سوی دیگر به یک گروهی هم نباید یارانه داده شود.
چه اندازه مشکلات اقتصادی کشور را تحت تاثیر قطع ارتباط ما با سیستم بانکی جهانی میدانید؟ همچنین چه نظری درباره لوایح FATF که عدم تصویب آنها عامل این قطع ارتباط شده است، دارید؟
من فکر میکنم ما هنوز به یک چیز باور نداریم و آن اینکه اقتصاد ملی ما و جامعه ما ظرفیتی بسیار فراتر از آن چیزی که امروز دارد به عرصه میآورد، دارد و اگر ما این توان و قدرت اقتصادی داخلیمان را آنچه که بالقوه است را به مرحله بالفعل برسانیم، امکان هر نوع تعاملی هم با دنیا پیدا میکنیم.
البته بحث تحریم برای ما هزینه ایجاد میکند، تحریم باعث میشود مبادلات ما با جهان به شدت تحت تاثیر قرار گیرد و دستیابی به دانش، تکنولوژی، ماشین آلات و مواردی که میتواند به توان تولیدی ما کمک کند نیز تحت تاثیر تحریم محدود میشود؛ در آنجا که ممکن است تحریم را دور بزنیم و میزنیم هم برای ما گرانتر در میآید. اینها واقعیتهایی است که وجود دارد.
اما آن طرف هم باید این سوال را مطرح کرد که ما به چه قیمتی قرار است که بپذیریم؟ حتما اینگونه است که ما هر معاهده، هر کنواسیون یا هر موضوع جهانی که اگر وارد آن شویم قادر به تامین منافع مردممان خواهیم بود، حتما باید بدون استثناء از این فرصت استفاده کنیم. در عین حال هرجا که میخواهد برای ما محدودیت ایجاد کند و ما را از مسیر مان باز بدارد، حتما باید تحفظ خودمان را داشته باشیم. در بحث FATF هم حتما باید تحفظ خاص خودمان را بر روی دو-سه تعریفی که آنجا هست، داشته باشیم، همان تعاریفی که این همه جنجال هم ایجاد کرده است.
در موضوع FATF من معتقدم که اولا اگر آن را فقط از منظر FATF میدیدیم و دوماً مضرات و منافع آن را میسنجیدیم، یعنی هزیه-فایده میکردیم که هزینهها و فواید آن برای ما چیست؛ به اینجایی که الان هستیم نمیرسیدیم که در اینکه با آن چه کار کنیم، بمانیم و به مجمع تشخیص مصلحت نظام هم برود و آنجا هم نتوانند تصمیم بگیرند، چون نگران هستند. ما نباید اجازه دهیم که جهل ما نسبت به یک موضوع، برای ما تصمیم و موضع ایجاد کند.