فریبا انتهای خیابان خیام را آدرس میدهد؛ در خانهای که هر اتاقش میزبان یک خانواده است، زندگی میکند. اکثر همسایههایش معتادند. خانهاش حمام ندارد و او برای استفاده از سرویس بهداشتی مشترک در خانه خودش مشکل دارد.گاهي راهی بهشت زهرا میشود تا در ازای صلوات و فاتحهای بتواند لا بهلای سنگهای گوناگون با نذورات خود را از ضعف و گرسنگی نجات دهد. پيش آمده كه چند روز پشت سر هم در بهشت زهرا چیز درست و حسابی گیر نیاورده و شکم خالی از آنجا بیرون آمده است. فریبا میگوید در غروب یکی از همان روزها، بعد از تحمل گرسنگی زیاد با مردی آشنا شده که وعده پولش آنقدری بوده که بتواند شکمش را سیر کند. فقر او را به وسوسه میاندازد تا میوه ممنوعه را بچشد. در بهشت زهرا ماند. به محض آنکه دامن تاریکی روی آسمان پهن میشود، خود را پنهان میکند اما میوه ممنوعه در قبری خالی جا خوش کرده و او مجبور میشود در دل شب با آن مرد به قبر خالی برود. با یادآوری این خاطره باز هم تنش به لرزه میافتد. میگوید از آن پس دیگر تن به چنین کاری نداده است.فریباهای شهر ما از این روزگار چیز زیادی نمیخواهند... «دوتا اتاق اجارهای و سیهمردی که آب توبه بر سرشان شود... همین» اما فقر این آرزو را از آنها گرفته است. چند صباحی است که فقر و اعتیاد ابایی از رقص در محلهها ندارد و دایره زنگیاش را به دست گرفته و با تن عظیمالجثهاش دلربایی میکند. برخی با این فقر عکس میگیرند و گاه آقازادهای با دادن یک تراول جلوی دوربین به ریا، مردانگی و غرور مردان و زنان را زیر پا له میکند. فقر... از در بیاید، ایمان از پنجره فرار میکند.
زنان بيشترين صدمه را از فقر مي بينند
اردشیر گراوند، جامعه شناس فقر این روزهای جامعه را بررسی کرده و به «قانون» میگوید: شرایط اقتصادی و فرهنگی پیش آمده در کشور به طور طبیعی تولید فقر میکند. فقر روی انسانها تاثیر میگذارد؛ زنان و کودکان دو قشر از جامعه هستند که تاثیرپذیری بیشتر از فقر دارند. در بحرانها همیشه زنان و کودکان در معرض آسیب هستند».وی با بیان اینکه یک جنگ هشت ساله حتما بر مسائل اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعه اثر میگذارد و بخش عمدهای را به فقر میکشاند، میافزاید: «40-30 سال تحریم اروپا و آمریکا و رفتارهای سیاسی کشور نیز دیگر عامل فقر شده است. در کشور وقتی نرخ بیکاری همچنان رو به افزایش است و درآمد خانواده مکفی نیست، عاملی برای تولید فقر میشود».گراوند با اشاره به اینکه حدود 250 تا 300هزار خانوار درگیر زندان و زندانی داریم، تاکید میکند: «وقتی یک عضو خانوده درگیر و گرفتار زندان میشود علاوه بر اینکه بخش عمدهای از درآمد خانواده مختل میشود، هزینههای دیگری نیز بر خانواده تحمیل میشود. بنابراین 15میلیون پرونده قضایی که در کشور وجود دارد، خود عامل تولید فقر است».وی به طلاق اشاره کرده و میگوید: «سالانه 150 تا 160 هزار طلاق در کشور ثبت میشود. این طلاقها حداقل سه خانواده را تحت تاثیر قر ار میدهد. از سوی دیگر در سال حدود 400هزار تصادف رخ میدهد و 15تا18هزار کشته و 170 تا 180 معلول ماحصل این تصادفهاست. این تصادفها هزینههای سنگینی را به جامعه تحمیل و تولید فقر میکنند».این جامعه شناس به تغییرات اساسی در اقتصاد و دلار اشاره کرده و میگوید: «نوسانات ارزی و قیمت سکه و ارز یکی از عوامل تولید فقر است اما یکی از مهمترین عوامل تولید فقر مالکیت و مستاجری است. در کشور 25درصد، در استان تهران 40درصد و در شهر تهران حدود 35درصد خانوادهها مستاجر هستند و بخش عمدهای از این خانوارها در معرض فقر قرار دارند. از سوی دیگر بیش از سه میلیون خانوار زن سرپرست داریم و هزینه درآمدشان تنظیم نشده و در معرض فقر قرار دارند. با تمام این تفاسیر حساب کنید که یک بیماری مزمن در خانوادهای وجود داشته باشد. سیستم تامین اجتماعی و رفاه کشور حمایت جدی از بیماران نمیکند و هر کسی درگیر بیماری مزمن شود باید عدد عجیب و غریبی هزینه کند. حجم زیادی از خانوارهای کشور نیز یک یا دو معلول در خانواده دارند. یک معلول کافی است که یک خانواده را گرفتار فقر و زمینگیر کند».گراوند به آسیبهایی که زنان را تهدید میکند، اشاره کرده و میافزاید: «برخی زنان بیهمسر بر اثر طلاق یا فوت همسر و دختران هرگز ازدواج نکرده، خانوار منسجمی ندارند و گرفتار فقر میشوند. ما ساز و کار حمایت از این اقشار را فراهم نکردهایم».وی با بیان این که همه این عوامل دست به دست هم داده و تولید فقر میکند، اظهار میکند: «به تمام این عوامل حاشیهنشینی را اضافه کنید. بخش عمدهای از مهاجرت به شهرهای مستقیم به حاشیه نشینی تبدیل میشود و این حاشیه نشینی با توجه به مسکن، رفاه، اشتغال، آسیبهای اجتماعی و... چرخه تولید فقر را ایجاد میکند».این جامعه شناس تاکید میکند: «وقتی وسعت فقر درجامعه ما اینقدر گسترده است و هزینه درآمد خانوار تنظیم نمیشود بخش عمدهای از ملت ما در معرض آسیب قرار میگیرند. یکی از این آسیبها جنسی و اخلاقی است. ساز و کار سیستم رفاه اجتماعی کشور باید به گونهای باشد که اگر کسی در معرض آسیب قرار گرفت حداقل به خاطر خوراک به خطر نیفتد. این سیستم اجتمای شامل بهزیستی، کمیتهامداد، خیریهها و نهادهای حمایتگر است.
مردم بيتفاوت شده اند
وی با بیان اینکه در گذشته خانوادههای سنتی نقش شبکههای حمایتگر را به خوبی ایفا میکردند، میافزاید: «در حال حاضر اینقدر مردم بیتوجه شدند و نهادهای دولتی خود را جای مردم گذاشتهاند که مردم از خود سلب تکلیف کردهاند و فکر میکنند تکلیفی ندارند. وقتی نظام، نهاد خانوار، سازمان و نهادی وجود ندارد که از دختر یا زنان فقیر حمایت کنند تا از گرسنگی نمیرند؛ در چنین شرایطی قاعدتا کوتاهترین راه تن فروشی، دزدی و فروش موادمخدر است. یکی از پنج محوری که در آسیبهای اجتماعی که پرداختن به آن تکلیف شده، مسائل اخلاقی و جنسی است. به نظر من کشور با توجه به ساختارهای فرهنگی و اجتماعی و نظام برنامهریزی چشماندازی کوتاه مدت برای حل سریع این مسائل را نمیبینم. سازمان تامین اجتماعی، شهرداریها، کمیته امداد و بهزیستی باید مراکزی ایجاد کند که زنان و دختران ما برای یک وعده غذایی به خطر آسیب نیفتد. شاید اگر بدانید چه عددی در سازمان خدمات شهری شهرداریها برای این مسائل هزینه میشود تعجب کنید. به نظر من حوزه شهری درگیر سیاسی بازی هستند. سازمانها و نهادها آنقدر درگیر مسائل نهادی و کارمندی خود هستند که حداقل ممکن را برای پیشگیری از آسیبها فراهم نمیکنند و دختران و خواهران ما در معترض آسیب هستند. با این ساز و کار نهادی این چرخه ادامه پیدا خواهد کرد».گراوند میگوید: «هیچ مردی حاضر نیست در سلامت نسبی دختر یا زنش را به تکدیگری یا آسیبهای دیگر اجتماعی وادار کند. در ایران گزارهای به نام توقعات فزاینده در خانوادهها وجود ندارد که کسی بخواهد زن یا دختر خود را درگیر آسیب کند. اگر هم باشد، عدد اینقدر کوچک است که به آن توجه نشود. در بسياري از کشورهای دنیا هم این موضوع وجود دارد. وقتی زن یا مردی در یک چرخه ناسالم زندگی میکنند و با این مدل خو میگیرند، آن را ادامه میدهند. کودکان کار یا دختران خیابان را به جامعه برگردانید یعنی آنها را از این ساز و کار جدا کنید. تقریبا همان سبک زندگی کولیهایی که در طول تاریخ وجود داشتهاند».وی با تاکید بر این که کودکان کار و دختران خیابان در فقر و فحشا بزرگ شدهاند، میگوید: «بازگشت آنها به نظام اجتماعی پروسهای طولانی است. مگر آنکه نظام اجتماعی آنقدر شفاف باشد که راهی به جز حل شدن در آن وجود نداشته باشد. در شرایط اجتماعی فعلی که تولید نادرستی وجود دارد، بازگشت آنها از این زندگی توقع بیدلیلی است. در گذشته کولیها کمک کشاورزان میکردند یا به تعمیر ابزارآلات میپرداختند اما به تدریج مجبور شدند جذب شهرها شوند. وقتی دوباره نظام اجتماعی به هم خورد، جماعتی که این سبک زندگی را در پیش گرفته بودند فربهتر شدند. سوال اینجاست که آیا ساز و کاری اندیشیدهایم که زنان بابت فقر زیستی تن به آسیب ندهند؟» این جامعه شناس با بیان اینکه اینقدر سریع اقدام کرد که آسیبهای اجتماعی به سبک زندگی تبدیل نشود، میافزاید: «مثلا فردی اول به دلیل فقر دزدی میکند اما بعد از مدتی دزدی به هیجان و سبک در زندگیاش تبدیل میشود یا موادکمی میفروشد تا از فقر رهایی یابد اما وقتی سبک زندگی میشود، دیگر گزارههای درآمد برای این افراد بیمعنا میشود .هزینه زندگی بعضی از موادفروشان گاهي 200میلیون تومان است و سازوکار جامعه این 200میلیون تومان را برای آنها تامین نمیکند بنابراین راهی جز فروش موادمخدر ندارد. در صورتی که سبک و زندگی من و شما با ماهی 4-3میلیون تعریف شده و با آن خوش هستیم».
آسيب هايي كه سبك زندگي شده اند
گراوند با تاکید بر این که بخشی از غفلتهای ما باعث شده که زنان به آسیب بیفتند، میگوید: «غفلت اصلی این است که اگر این آسیب به سبک زندگی تبدیل شود و برای بازگشت آنها به نظام اجتماعی سالم هزاران برابر هزینههای پیشگیری بر جامعه تحمیل خواهد کرد.
اگر مردم هر آنچه دارند برای تغییر سبک زندگی آسیب دیدگان و بازگشت آنها به نظام اجتماعی کنند، خیر آن بیشتر از ضرر انتظار از دولتمردان در دوره بحران است».وی به این سوال که مردم مالیات و عوارض مختلف میپردازند تا رفاه اجتماعی افزایش یابد و افراد در معرض آسیب تحت حمایت قرار گیرند، چرا باید هزینه دیگری متحمل شوند، پاسخ میدهد: «بسیاری اذعان دارند که ساختار اداری و نهادی فاسد و ناکارآمد و این فساد از نبود تامین اجتماعی است.
مردم مالیات را برای عدالت اجتاعی میپردازند و علاوه بر آن پول هنگفتی از فروش نفت و حق بیمه نیز وجود دارد. با این وجود سیستم تامین اجتماعی ایران (حکومتی در قالب کمیته امداد، دولتی در قالب بهزیستی و بیمهها در قالب خدمات درمانی) به اندازهای ناکارآمد بوده و هستند که با حجم عظیمی از مستاجران، زندانیان، متکدیان، کارتنخوابها و... روبهرو هستیم. مردم در شرایط بحران ناکارآمدی باید دست روی دست بگذارند تا زنان، دختران و کودکانمان دچار آسیب شوند؟ راه برون رفت از بحران اصلاح ساختار است و با ساختار کنونی مردم باید دست به اقدام بزنند».
این جامعه شناس به نهادهای حمایتی اشاره کرده و میافزاید: «به تامین اجتماعی، بهزیستی، کمیته امداد و... توجه کنید؛ آیا این حجم از پرسنل برای تعداد افراد تحت پوشش این سازمانها لازم و ضروری است؟ به نظر میرسد این سازمانها برای استخدام کارمندان نیازمند بنا شده است و هزینههایشان بیش از عواید آن برای جامعه بوده و خدماتی که ارائه میکنند، بسیار گران تمام میشود.وی با اشاره به اینکه فراخوان دولت برای کمک به کاهش آسیب با این که مردم به طورمستقیم اجازه لغزش زنان و دختران فقیر را ندهند، متفاوت است، تاکید میکند: کسی منکر فساد در سیستم نیست. این موضوع را نامزدهای انتخاباتی در مناظرات خود فریاد زدند. وقتی فساد وجود دارد و پول مالیات برای رفاه اجتماعی تخصیص نمییابد،در این شرایط میتوانیم بگوییم که مردم و دولت هیچ کمکی نمیکنند، بنابراین جامعه به منجلاب مي رود ولی اگر مردم به دولت اعتماد ندارند، نباید به صندوق کمیته امداد آسیب برسانند یا به خرید و دلار بپردازند. مدتی است مردم به خیریهها هم بدبین شدهاند. ما شاخههای زیرپایمان را میبریم و به جایی میرسیم که به ذرهذره انسانهایی بدون هیچ ارتباط ارگانی با هم تبدیل میشویم. اگر این جریان بیتفاوتی ادامه یابد یقه همه را میگیرد. اینطور نیست که متمکن راحت در نار ندار رشد کند. آن فقیر یک روز آسیب خودش را به جامعه میرساند.»