پورحسینی فقید در یک فصل کوتاه که به روایت رژیستور، مطابقتی با تاریخ کمیته مجازات ندارد، ظاهر میشود. متینالسلطنه خطیب مجلس ختم، قربانی دیگر کمیته است. نقال هزاردستان، مجلس ختم رییس اداره تامینات را برپا میکند. او که در پی کشف راز قتل رییس اداره غله، خونش بر سنگفرش بازار جاری شده، محل ثقل داستان مبارزان و خائنان است. پورحسینی که او را مطابق متجدین واپسین سنه قرن پیش آراستهاند و هیبتی متناسب برایش پیراستهاند، با دقت و ظرافت کمنظیری که تنها از یک آکتور کارکشته برمیآید در چند تکان دادن کوچک دست و چشم و عینک گذاشتن و کاغذ برداشتن و بر سکو ایستادن و لیوان آب سرکشیدن، یک متجدد قلم بهدست را در جامعه ایران پس از مشروطه، در کمترین فرصت مجسم میکند.
فرصت پورحسینی برای تجسم یک متجدد فاسد که صدها جلد نوشته و صدها صفحه چاپ شده در پس و پیش دارد، به اندازه یک جرعه آب نوشیدن است، آنطور اندک که رضا خوشنویس که به جای جوهر از قلم، گلوله از تفنگ میفشاند، امانش نمیدهد و سینهاش را از مجلس زنانه میدراند و او را راهی همان جایی میکند که صاحب مجلس از پیش رفته است.
