«زن روستایی با یک گونی لباسهای دست دوم را در شهر جمع و به روستا میآورد و بین نیازمندان پخش میکند.» این جمله روایتی است از زندگی «فریبا جزی» یکی از اهالی روستای پشندگان در شهرستان فریدونشهر. یک زن جوان که فعالیت خیرخواهانه خود را با جمعآوری لباسهای دست دوم در شهر آغاز کرده است. زن جوانی که حالا توانسته یک «سمن» خیرخواهانه و مذهبی را با نام «طاها» در شهرستان فریدونشهر ثبت کند. «شهروند» در ادامه با این فعال مدنی و مذهبی گفتوگوی کوتاهی داشته که با هم میخوانیم.
متولد شهر هستید، چطور شد که به روستای پشندگان آمدید؟
بله. متولد سال ١٣٦٦ در شهر فریدونشهر هستم، ١٦سال بیشتر نداشتم، که مادرم بیماری اعصابوروان میگیرد و مجبور میشویم شهر را ترک کنیم. سروصدای شهر و هزینههای درمان مادر ما را راهی روستای پدری یا همان «پشندگان» میکند. روستایی در دهستان پشتکوه موگوئی.
آن دوران زندگی در روستا را دوست داشتید؟
بعد از بیماری مادرم؛ به همراه خانواده از «فریدونشهر» به روستا آمدیم. بلافاصله بعد از آمدن به روستا از تحصیل جا ماندم، سال سوم راهنمایی آخرینسال تحصیلیام بود. نوجوانی من همراه شده بود با بیماری مادر، ترکتحصیل و حضور در یک روستا. آن اوایل نمیتوانستم ساده با تفاوتهای روستا و شهر کنار بیایم.
چه سالی ازدواج کردید؟
سهسال از آمدنمان به روستا میگذشت، طبق عرف روستا باید ازدواج میکردم، آقای فاضل همسرم از اقوام بودند و با آنکه با من اختلاف سنی ٣٠ساله داشتند، اما درک مشترکی نسبت به فعالیتهای من داشت.
منظورتان همان فعالیتهای خیرخواهانه است؟
روستاهای اطراف پشندگان، به دلیل کوهستانیبودن اغلب صعبالعبور است. برای حضور خدمترسانی در این روستا مجبور بودم ساعتهای طولانی پیاده مسیر روستا تا شهر را طی کنم. هر روز با یک گونی به شهر میرفتم و لباس دست دوم را در شهر جمع میکردم و با هر سختیای که بود، به روستا میآوردم، تا میان نیازمندان توزیع کنم.
در مورد فعالیتهای تبلیغیتان در روستای پشندگان صحبت کنید.
از همان زمان ورود به روستا سعی کردم مردم را با احکام و فرایض دینی بیشتر آشنا کنم، زیارت عاشورا میخواندیم و جلسات مذهبی تشکیل میدادیم. بعد از مدتی مسئولان شهرستان فریدونشهر از فعالیتهایمان حمایت کردند و درنهایت با تلاشهای دوستان «سمن طاها» را تشکیل دادیم. طاها در بخشهای مختلف حمایتی، فرهنگی، مذهبی و توانمندسازی زنان فعال است. دلم میخواهد برایتان بگویم، چگونه «طاها» متولد شد. ما در روستا با کمترین امکانات یک سمن رسمی تشکیل دادیم. خوشحالم که حالا من به اندازه بضاعتم در تبلیغ دین خدا سهم دارم. امروز روستای پشندگان دارای کانون فرهنگی و هیأت مذهبی است. در امامزاده پیرعلی ما برنامههای مختلف مذهبی و فرهنگی برگزار میکنیم.
وضعیت روستای پشندگان از لحاظ امکانات چگونه است؟
بسیاری از شهریها در روستا و اطراف آن ویلاهای بسیاری ساختهاند که باعث شده تفاوتهای فرهنگی و اقتصادی میان روستاییها و شهرها بیش از گذشته مشهود باشد. توانمندی مردم روستا، موضوع بسیار مهمی است که من سعی کردهام به آن بپردازم. با همکاری همسرم، یک کارگاه بستهبندی را در این منطقه راه انداختیم. درحال حاضر، ١٢نفر از زنان روستا در این کارگاه شاغلند؛ محصولات کرفس و موسیر و... . را در این کارگاه بستهبندی میکنیم به شهر میفرستیم. صندوق مهر امام رضا هم قول یک وام برای تجهیز کارگاه را داده است.
«تنها» در روستا!
با یک گونی لباسهای دست دومی را که در شهر جمع میکردم، به روستا میآوردم دلم میخواهد برایتان بگویم، چگونه «طاها» متولد شد حالا من به اندازه بضاعتم در تبلیغ دین خدا سهم دارم
بیشتر بخوانید
امتیاز: 0
(از 0 رأی )
نظرهای دیگران