hamburger menu
search

redvid esle

redvid esle

رویداد ایران > رویداد > اجتماعی > جایی میان خطر و سفر

جایی میان خطر و سفر

این کار یک شب درمیان مادر است. دلش مثل سیر و سرکه می جوشد. کاسه آب و قرآن یک سمت سینی است و دل مادر سمت دیگرش. محمد پسر 32 ساله‌اش سال های سال است که راننده اتوبوس بین شهری است. یک شب از تهران تا اسلامشهر، یک شب از تهران تا بندرعباس، یک شب... روزی نیست که شب شود و خبر تصادف های میان جاده ای نیاید.

مادر طاقت نشستن پای اخبار تلویزیون را ندارد. در آشپرخانه پیچ رادیو را باز می کند و تسبیحش را دست می گیرد و شروع می‌کند به ذکر و صلوات. پسرش محمد دوره دبیرستان را به زور تمام کرد و دوره دانشگاهش را نیمه تمام گذاشت. از همان اول عشق فرمان و جاده بود. با در قابلمه های بزرگ برای خودش فرمان اتوبوس می‌ساخت و به جاده‌ها می تاخت. حالا دل مادر است و دنده و فرمان و رکاب محمد. می گوید:« از وقتی من راننده شدم مادرم هیچ شبی راحت نخوابیده. سیاهی زیر چشم ها و صورت چروکیده‌اش سوغات سال ها چشم انتظاری است که پای جاده ها برای من گذاشت. محمد می گوید: «راستش تا به حال چندبار برای خواستگاری اقدام کرده ام اما هیچ دختری حاضر نمی شود تمام زندگی اش راپای دلهره و اضطرابی بگذارد که هیچ وقت تمامی ندارد. بعد از این همه تلاش و بالا و پایین گواهینامه و مدرک رانندگی در جاده را گرفتم اما هنوز شغل ثابتی ندارم. یعنی نمی توانم درآمد ثابتی داشته باشم. دستمزد ماهیانه من حتی قابل حدس زدن هم نیست. متاسفانه در شغل ما رانندگان کمکی امنیت شغلی وجود ندارد. حضور بازنشستگان و کارمندان از مشاغل دیگر در داخل ترمینال برای ما مشکلات بسیاری ایجاد کرده است. اگر در مسیر مشهد – تهران حقوق یک راننده 80 هزار تومان باشد به دلیل آنکه بازنشستگان و کارمندان با مبلغ 50‌هزار تومان حاضر به کار کردن هستند، بیشتر از آن‌ها استفاده مي‌شود. یعنی از سایر ادارات می توانند وارد شغل ما شوند. افرادی که از قبل از 31 شهریور سال 85 کارت هوشمند داشته باشند، می توانند وارد شغل ما شوند. ما در قوانین‌مان داریم که هیچ فرد یا افرادی نمی توانند امنیت شغلی فردی را به خطر بیندازند اما متاسفانه وجود بازنشسته ها و کارمندان شغل ما را با مشکلات زیادی مواجه کرده است». بر خلاف تصوری که همه آدم ها از راننده های قدیمی دارند، محمد یک جوان خوش تیپ امروزی است. بوی ادکلنش را تا نیمه‌های اتوبوس مسافرها احساس می‌کنند و اگر لباس های کار را با لباس‌های خودش عوض کند فرقی با یک مدل ندارد.

رانندگی ماشین سنگین در خانواده ما ارثی بود

محمود شاکری هر روز ساعت هفت صبح مسافرانش را از ترمينال جنوب سوار می کند و به مقصد بندرعباس مي‌برد. بعدازظهرها حدود ساعت هفت به ترمينال جنوب مي‌رسد و از آنجا هر روز باید اتوبوس را به مالك اتوبوس که خانه‌اش در یکی از خیابان های شرق تهران است، برساند. او سال های سال است که درجاده ها می راند و صفت سالار جاده ها که می گویند متعلق به خودش است. با اینکه آن همه سال در جاده ها می راند اما هنوز نتوانسته برای خودش یک اتوبوس بخرد. همیشه یا ماشین گران شده یا پولش کم آمده است. با این حال از کارش راضی است. موهای انبوهش سفید شده و سبیل های سیاهش هم رو به سفیدی رفته ، معتقد است نزدیک ترین یار به هر راننده ای فلاسک چای اش است که او را از خواب آلودگی و خطر نجات می دهد. قدیم ترها بعضی از راننده های اتوبوس به موادمخدر اعتیاد داشتند اما حالا همه باید هر چند وقت یک‌بار تست اعتیاد بدهند تا بتوانند مجوز لازم برای راندن در جاده ها را بگیرند. شاکری می گوید:«رانندگي ارثي است. بعضی از فامیل های‌مان گواهینامه پايه يك داشتند و دايي ام راننده ماشين سنگين است. اين ارثيه خانوادگي به من هم رسيد و سال 85 پایه یکم را گرفتم. از سن كم به رانندگی ماشین سنگين علاقه داشتم تا اينكه فرصتي پيش آمد و در شركت واحد اتوبوسراني كلاس‌هاي رانندگي را سپري كردم. 21ساله بودم که اطلاعیه شركت واحد را براي جذب راننده دیدم. در كلاس‌ها شركت كردم و توانستم راننده اتوبوس در خط يك اتوبوس‌هاي تندرو شوم. شاکری درباره تصادف‌هایی که در طول سفرهایش در جاده ها دیده می گوید: «به هرحال هرانساني با ديدن حوادث دلخراش ناراحت مي‌شود. ما در جاده كار مي‌كنيم اما اجازه نداديم جاده بر روحيات و حس انسان‌دوستي ما غلبه كند و آدم بي‌احساسي شويم. چندوقت پيش یکی از دوستانم به خاطر خواب آلودگي تصادف کرد و جان باخت. تا مدت ها فکرم درگیر بود و در جاده فقط به یاد او بودم. سال90 هم كه از لاهيجان به سمت تهران مي‌آمدم، اتوبوسي ديدم كه با يك‌ تريلي تصادف كرده بود. بار ‌تريلي تيرآهن بود و مهماندار و راننده به خاطر برخورد با تيرآهن‌ها فوت كرده بودند. آن روز هم خيلي ناراحت شدم این دو صحنه از بدترين خاطرات کاری من است». شاکری درباره دستمزدش می گوید:« من در سرویس هایی رفت و برگشتی که می روم از مالك اتوبوس دستمزدم را مي‌گيرم. البته حقوق راننده هایی که مالک ماشین خودشان هستند از طرف سازمان پايانه‌ها و ترمينال‌ها تعيين مي‌شود. بيشترين دلیل نارضايتي من و همکارانم ازبين رفتن سختي كار از شغل ماست. سختي كار از شغل رانندگي اتوبوس لغو شده و از طرف ديگر راننده‌ها بايد خودشان حق بيمه را پرداخت كنند. اگر حق بيمه هم ندهند، كارت هوشمند آن‌ها اعتبار ندارد». از مشکلات دیگری که آقای شاکری به آن اشاره می‌کند، وضعیت آسفالت جاده‌هاست. او می‌گوید: «وضع آسفالت جاده‌های زیادی در ایران خوب نيست و راننده‌ها را به مشكل مي‌اندازد. روشنايي در برخي جاده‌ها هم مناسب نيست كه باعث تصادف خودروها مي‌شود. مشكل ديگر راننده‌هاجروبحث بعضی مسافرها با يكديگر است. عده‌اي از مسافرها رعايت حال ديگران را نمي‌كنند براي مثال با صداي بلند با تلفن همراه يا فرد بغل دستی خود حرف مي‌زنند».

بعد از بازنشستگی نمی توانیم کار کنیم

آقا رسول راننده سرویس مشهد-تهران است؛ از آن راننده قدیمی‌ها. یکی از دوستانش که داخل ترمینال ایستاده می گوید بترس از روزی که خشم آقا رسول رو ببینی. اما آقا رسول با سبیل های مشکی پرپشت و ابروهای پهن به پهنای صورت می خندد و ناگهان به شوخی اخم می کند و ابروهایش را به‌ هم گره می زند. آن‌وقت مرد می‌خواهد که جلوی نگاهش غالب تهی نکند. چهار تا دختر دارد که همه را به خانه بخت فرستاده و دوتا از دخترهایش را به شاگردهایش داده است. حالا با همسرش در افسریه تهران خانه ای دارند و زندگی می کنند. اسم مشکلات شغلی راننده ها که می‌آید، سر درددلش باز می‌شود ومی‌گوید:« قانونی برای ما گذاشته اند که امروز هر راننده ای در این شغل باز نشسته شود، دیگر نمی تواند به شغل دیگری ورود پیدا کند چون کارت هوشمندش باطل می شود و این در صورتی است که راننده شرکت واحد می تواند پس از باز نشستگی دوباره مشغول به کار شود». آقا رسول هم با وجود سن و سال بالا و تجریه زیادی که در این شغل داشته هنوز نتوانسته برای خودش یک اتوبوس بخرد و می گوید:« بعد از انقلاب سال 57 تا سال 68 راننده ها توان مالی داشتند و می توانستند خودشان اتوبوس بخرند اما امروز متاسفانه فقط سرمایه‌داران می توانند اتوبوس بخرند. واردات اتوبوس که ممنوع است و به خاطر همین اتوبوس‌های داخلی را هر چه دل‌شان بخواهد نرخ گذاری می کنند. از این طرف مسئولان هم مدام اعلام می کنند باید اتوبوس‌ها به روز و استاندارد باشند. برای مثال اسکانیا استاندارد ندارد چرا وقتی استاندارد ندارد، اجازه ورود به عرصه حمل و نقل مسافر بری را می دهند؟» آقا رسول درباره حقوقش می‌گوید:«در حال حاضر هر کسی که وارد شغل ما شود، پایه حقوقش 720 هزار تومان است و هنگامی که بخواهد بازنشسته شود با سابقه حدود 30 سال باز هم همان 720 هزار تومان را می گیرد». یکی از رفقای آقا رسول که می بیند سر درد دل رفیقش باز شده جلو می آید و می گوید:« اتحاديه هنوز نتوانسته برای ما یک جای خواب درست کند. ما هنوز وقتی می خواهیم بین راه استراحت کنیم باید به نمازخانه ترمینال برویم و سرمان را روی لباس‌های‌مان بگذاریم و بخوابیم. خواب و استراحت برای راننده ای که جان مسافرها به دستش است از هر چیزی واجب تر است».اينجا ترمینال جنوب تهران است و صدای اگزوز اتوبوس ها و دودهایی که در هوا پخش می شود، آسمان را سیاه تر می‌کند. آقارسول به شانه دامادش می زند و می پرسد: «ناهار چی داری؟».

امتیاز: 0 (از 0 رأی )
نظرشما
کد را وارد کنید: *
عکس خوانده نمی‌شود
نظرهای دیگران
نظری وجود ندارد. شما اولین نفری باشید که نظر می دهد
آخرین اخبار مربوط به بیمه دات کام