عطشي در كارهاي خيرخواهانه وجود دارد كه آدم را مدام به ادامه دادن راه خدمت به ديگران ترغيب ميكند و به يك عادت در زندگيشان تبديل ميشود؛ عادتي كه اينگونه انسانها را تا مرز فدا كردن جانشان براي نجات ديگري پيش ميبرد و آن وقت كل زندگي خير ميشود و خير. در خانواده آقاي نصيري اهداي عضو يك فرهنگ است؛ فرهنگي كه بيشترين نقش را مادر خانه در آن ايفا ميكند. قبل از اينكه هر٢فرزند اين خانواده براي تكميل تخصص به خارج از كشور بروند همه با هم بهعنوان داوطلب هلالاحمر به محرومان و آسيبديدگان شهر كمكرساني ميكردند. اما اين روزها پدر و مادر با كار بيشتر جاي خالي آنها را پر ميكنند. به مناطق دورافتاده و محروم شهر ميروند و خدمات پزشكي و آموزشي را در اختيار مردم روستا ميگذارند. هزينه بيماران را تا حد توان پرداخت ميكنند و اگر از عهده هزينهها برنيايند از كمك خانواده و خيّران شهر بهرهميگيرند. چند خانواده و بچه نيازمند را تحت پوشش دارند و وقتي پاي صحبتهايشان مينشيني از نگراني مردم براي زندگي عادي صحبت ميكنند و از محروميتهايي ميگويند كه مردم شهرشان با آن دست و پنجه نرم ميكند. «مرتضي نصيري» و«فروزان سليماني» خانواده هلالاحمري هستند كه غيرتمندانه پاي آرمانهايي كه حدود ١٧سال پيش با جمعيت سرخ بستهاند، ايستادهاند و تمام روزهاي زندگيشان با خدمترساني گره خورده است.
آغاز ماجرا از اهداي عضو بود
مادر خانواده با مهرباني صحبت ميكند؛ طوري كه اگر ساعتها پاي صحبتهايش بنشينيد خسته نخواهيد شد. فروزان خانم متولد سال ١٣٤٩ است و به سادگي اما با اشتياق زيادي ماجراي عضويت خانوادهاش در هلالاحمر را تعريف ميكند: «خيلي دوست داشتم براي نيازمندانكاري انجام دهم. مدام با خودم فكر ميكردم من كه چيزي ندارم چطور ميتوانمكاري انجام دهم. خيلي ناراحت بودم. به خودم گفتم كه اين بدن پس از مرگ چه استفادهاي برايم دارد؛ به خودم جواب دادم: هيچي! اول تصور ميكردم براي اهداي عضو بايد در هلالاحمر ثبتنام كرد. وقتي به شعبه هلالاحمر شهر اراك مراجعه كردم با دنيايي كه سالها دنبالش ميگشتم آشنا شدم. فكر كردم عضويت در هلالاحمر سخت است. از طرفي دوست داشتم عضو شوم. از مسئول ثبتنام شرایط عضویت را پرسيدم. لبخندي زد و گفت: فقط كافيست يك فرم پر كنيد. خيلي خوشحال شدم. شايد اين ماجرا خيلي ساده باشد ولي براي من بزرگترين اتفاق زندگيام است. كارت اهداي عضو را هم گرفتم. بعد از چند ماه كه در هلالاحمر فعاليت ميكردم با همسرم درباره كارهايي كه انجام ميدهيم صحبت كردم. او هم مشتاقتر از من براي عضويت اعلام آمادگي كرد.» او ميگويد كه همه اعضاي خانوادهاش عضو هلالاحمر هستند و كارت اهداي عضو دارند و تأكيد ميكند: «تا جايي كه بتوانم اين ٢فرهنگ را بين اقوام و آشنايان ترويج ميدهم. چون معتقدم اين بهترينكاري است كه انسان ميتواند انجام دهد.»
دنياي هلالاحمر متفاوت است
به عقيده فروزان خانم، كار در هلالاحمر تلخيها و شيرينيهاي بسياري دارد. به تعبير او تلخيهايش سازنده و شيرينيهايش انگيزهدهنده است. او و همسرش، آقا مرتضي در طول سال به مناطق محروم ميروند و كلي خدمات را برايشان به ارمغان ميبرند. حالا روستاييان هرماه سر موعد مقرر انتظارشان را ميكشند. خانم خانه ميگويد: «گاهي برخي اتفاقات باعث افزايش انگيزه انسان ميشود. چند سال پيش براي بررسي مشكلات روستاي خنداب رفته بوديم. اوضاع مردم خيلي بد بود. كوچههاي روستا خاكي بود و بعضي بچهها در سرماي زمستان با دمپايي به مدرسه ميرفتند. آنجا با پسربچهاي روبهرو شديم كه بيماري گال داشت و پدر و مادرش را از دست داده بود و آنقدر در فقر زندگي ميكردند كه حتي نميتوانستند يك داروي ساده بخرند. باور كنيد براي يك لحظه دنيا دور سرم چرخيد. بايدكاري انجام ميدادم. مادربزرگش را متقاعد كردم تا آن پسر را با من به شهر بفرستد كه كارهاي درمانياش را انجام دهم. ٥ سال از آن ماجرا ميگذرد. هنوز بيماري آن پسر خوب نشده است. او هر ماه به شهر ميآيد و درمانش را انجام ميدهد. البته نسبت به روزهاي اول خيلي بهتر شده است و به گفته پزشك معالجاش روند بهبود را سپري ميكند. هلالاحمر مرا با دنيايي آشنا كرد كه به هيچوجه نميتوانم از آن دلم بكنم. مردم در فقر مطلق زندگي ميكنند. با دانشآموزاني روبهرو شدم كه در آموزشگاه شبانهروزي درس ميخوانند و به دلايل مالي نميتوانند آخر هفته به ديدن خانوادههايشان بروند. اينها همه درد است؛ دردهايي كه مسلماً مرهمي دارد. من به سهم خودم همراه خانوادهام تلاش ميكنم تا براي رفع مشکل آنها قدمي بردارم.»
همه به کمک هلالاحمر بیایند
اين داوطلب هلالاحمر با مرور اين خاطرات سكوت عميق و معناداري ميكند و بعد از درنگ کوتاهی ميگويد: «اگر از اين فرصت استفاده نكنم و مشكلات مردم را به گوش مسئولان نرسانم در حق يك جماعت كمكاري كردهام. شهر اراك يك شهر صنعتي و ثروتمند است. در اين شهر خيلي از روستاها از ابتداييترين خدمات پزشكي محروم هستند. يكبار به روستايي به نام كميجان رفتيم كه بيشتر اهالي روستا كم خوني داشتند. موضوع را بررسي كرديم و متوجه شديم به دليل آگاهي نداشتن درباره رژيم غذايي چنين اتفاقي افتاده است. چند روز در آن روستا مانديم و در طول يك روز ٣ بار از شهر اراك درخواست دارو كرديم. مسئولان بايد انسجام بيشتري با هلالاحمر داشته باشند و از این سازمان حمايت بيشتري كنند. چون ذات فعاليتهاي هلالاحمر داوطلبانه است و به همين دليل در كارهايش رنگ و بوي ماديات نيست.»
نیازمندان زیرچترحمایت
آقامرتضي، پدر خانواده متولد سال ١٣٣٩ است. او در تمام كارها همسرش را ياري ميكند. ميگويد: «فعاليتهايم مستمر نيست. اما تا جايي كه بتوانم در كارها به همسرم كمك ميكنم. هر چيزي كه در هلالاحمر ياد ميگيريم روزي در جايي به كار ميآيد. تعدادي از نيازمندان شهر را تحت پوشش داريم كه شرايط مناسبي ندارند و حتي قادر به راه رفتن هم نيستند. آنها حتي يك نفر را ندارند كه يك ليوان آب به دستشان دهد چه برسد از آنها پرستاري كند. مرتب به آنها سر ميزنيم و با چيزهايي كه از جمعیت ياد گرفتیم به آنها كمك ميكنيم. براي تعدادي از آنها بستههاي غذايي ميبريم. البته هلالاحمر حمايتهاي زيادي از ما میکند كه جاي قدرداني دارد.»
بركات فعاليتهاي داوطلبانه خانوادگي
اين داوطلب هلالاحمر ميگويد: «در خانواده ما همسرم راهنماي ماست. فرزندانمان قبل از اينكه براي تكميل تخصص به خارج از كشور بروند در اين كارها مشاركت ميكردند و عضو جوانان هلالاحمر بودند. آنها تصميم دارند بعد از پایان تحصيلاتشان به ايران بازگردند و در اين جمعيت صلح جو فعاليتهايشان را ادامه دهند. اين تفكر بچهها برايم لذتبخش است و خستگي را از تنم درمي آورد.» يكي از فعاليتهاي خانواده نصيري ترويج فرهنگ اهداي عضو و پيوستن به سرخپوشان هلالاحمر است كه آقامرتضي دربارهاش توضيح ميدهد: «كار خوب را بايد به ديگران معرفي و همه را در آن سهيم كرد. مسلماً خانواده ٤نفري ما قادر به انجام اين همه كار نيست. به همين دليل ابتدا از اقوام و بعد از دوستان در اين كارها استفاده ميكنيم. اكنون جدا از خانواده، پزشكان شهر و بازاريهاي خير هم با ما همراه هستند. تلاش كردهايم جمع كثيري از آنها را عضو هلالاحمر و آنها را از اهميت اهداي عضو آشنا كنيم. جاي خوشحالي دارد كه بيشتر آنها را به انجام اينگونه كارهاي خداپسندانه مجاب كردهايـم.»