شرق: «هرگز رمانی را این همه با تردید و نگرانی شروع نکردهام. آن را رمان نامیدهام چون نمیدانم چه نام دیگری باید بر آن بگذارم، قصه درازی برای گفتن ندارم و پایان داستانم مرگ یا ازدواج نیست. مرگ میتواند پایان همهچیز و ازاینرو فرجامی بیچونوچرا برای قصه باشد، اما ازدواج هم قصه را خیلی خوب به سرانجام میرساند. پس آدمهای باریکبین نباید آنچه را که بنا به عرف پایان خوش نامیده میشود به ریشخند بگیرند». این آغاز رمان «لبه تیغ» سامرست موام است که بهتازگی چاپ تازهای از آن با ترجمه شهرزاد بیاتموحد در نشر ماهی منتشر شده است. موام چند داستان و رمانش را به شکل بیوگرافی نوشت که موفقیت زیادی هم به دست آوردند.
رمان «لبه تیغ» یکی از این آثار است که اولین بار در سال 1944 منتشر شد و از آثار مهم ادبیات انگلیسی قرن بیستم به شمار میرود. ویلیام سامرست موام، نویسنده مشهور انگلیسی، در ژانویه 1874 متولد شد و در دسامبر 1965 از دنیا رفت. او بهعنوان نویسنده رمان و داستان کوتاه و همچنین نمایشنامهنویس شناخته میشود. او برای تحصیل و کار به سراغ رشته پزشکی رفت، اما موفقیت کتاب اولش به حدی بود که پزشکی را کنار گذاشت و به صورت تماموقت به نویسندگی پرداخت. سامرست موام در سالهای حیاتش نویسندهای پردرآمد بود و آثارش با استقبال زیادی روبهرو میشدند.
در ماجراهای رمان «لبه تیغ» به اروپای دهه سی میرویم و با تصویری از خیابانها و کافههای لندن و پاریس مواجه میشویم. «لبه تیغ» به سرگذشت جوانی شوریدهحال مربوط است که ناامید و سرخورده از وقایع جنگ جهانی اول، به نظم زندگی روزمرهاش پشت میکند و با در پیش گرفتن سلوکی عرفانی تلاش میکند پاسخی برای پرسشهایش پیدا کند. داستان در سالهای میان دو جنگ جهانی رخ میدهد و قهرمان داستان که در جنگ اول جهانی حضور داشته، دلزده از وضعیتی که در آن قرار دارد راهی متفاوت پیش میگیرد. در بخشی دیگر از رمان «لبه تیغ» میخوانیم: «پانزده سال بود که الیوت تمپلتون را میشناختم. نزدیک شصت سال داشت. مردی بود بلندقد، آراسته و خوشچهره. موهای پرپشت تیره و مجعدی داشت که آنقدر خاکستری شده که به چهرهاش جلوهای خاص ببخشد. همیشه خوشلباس بود. پیراهنهایش را از شاروه میخرید، اما کت و شلوار، کفش و کلاهش را از لندن. در جنوب پاریس، در خیابان اعیاننشین سنگیوم، آپارتمانی داشت. آنها که از او خوششان نمیآمد میگفتند دلال است، و این اتهام سخت آشفتهاش میکرد. او سلیقه و دانش خوبی داشت و بدون هیچ رنجشی میپذیرفت که در سالهای دور، در نخستین روزهای اقامتش در پاریس، این دانش را در اختیار مجموعهداران ثروتمندی میگذاشته که قصد خرید تابلویی داشتهاند». تاکنون از رمان «لبه تیغ» چند اقتباس سینمایی صورت گرفته است. دیگر نکته قابل توجه درباره رمان این است که خود موام بهعنوان نویسنده اثر در روایت داستان حضور دارد و ناظر آدمهای رمان و ماجراهایی است که در آن رخ میدهد. در ابتدای رمان او تأکید میکند که قصه چندانی برای شرحدادن ندارد؛ با این حال بعدتر معلوم میشود که ما با داستانی مفصل و شخصیتهای زیادی سروکار خواهیم داشت. بخش ابتدایی رمان که بهظاهر مقدمهای برای کتاب است، در واقع بخشی از خود داستان است.
منبع: sharghdaily-970132